دل مومن

دل مومن

عاشقی پیداست از زاری دل   نیست بیماری چو بیماری دل

آقا از کدام دل می پرسد ؟ آیا از دلی که مخروطی شکل صنوبری است و در پهلوی چپ قرار دارد؟ این دل در کار است و به طور طبیعی در قبض و بسط است. ولی این دل را درازگوش ، خرگوش ، استر ، اشتر و دیگر جانوران نیز دارند و با آنها در داشتن این دل انبازیم و بدون هیچ دو دلی ممیز انسان از حیوان این دل نیست و آنکس که گفته است :

آنکس که سرشت ناز گل کرد    گل را به چهل صباح دل کرد

دل آینه ی ظهور خود ساخت    دل مظهر پاک نور خود ساخت

درباره این دل مشترک نگفته است. اگر از قلبی که لطیفه ی غیبی الهی است و قابل است که گنجینه ی معارف ربوبی گردد که بدان انسان از دیگر جانوران ممتاز است می پرسد ، از جواب آن شرمسارم.
اگر عرش و آنچه را که در بر دارد صد هزار هزار برابر آن  در گوشه ای از گوشه های دل عارف بالله نهاده شود ، احساس نمی کند.حضرت خاتم - صلی الله علیه و آله - فرمود : " لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل "یعنی مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت هیچ ملک مقرب و هیچ پیغمبر مرسل نمی گنجد. و از این پیغمبران مرسل یکی خود آن حضرت است . سبحان الله از حلاوت گفتار ! به حکم حدیث شریف قدسی : " لا تسعنی ارضی و سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن " دل محل ظهور تتجلیات انوار الهی است.
در حدیث دیگر آمده: "قلب المومن عرش الله الاعظم" دل مومن عرش اعظم خداست.
منبع : نامه ها و برنامه ها

نکاتی چند از دفتر نکات حضرت آقا

نکاتی چند از دفتر نکات حضرت آقا
نکته : نورانیه العقول علی قدر نورانیه القلب.
نکته: اسیر بطن اهل باطن نمی شود.
نکته: جزا نفس عمل است : " و ما تجزون الا ما کنتم تعملون" .
نکته: از انسان سر برود و سحر نرود .
نکته: ملکت با عالم ملک است ، خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول. قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه ی کسب همه.
نکته:تا بیننده و گیرنده نشدی انسان نیستی.
نکته: انسان درختی است باژگونه که ریشه ی آن به سوی آسمان است. نبات از زمین می روید و انسان از آسمان و دیگر جانوران برزخند. آفریده ای اند نه این چنین و نه آن چنان. بنگر که کدامیک از این سه گروهی.
نکته: هرکسی زرع ، زارع و مزرعه ی خود است و نیات و اعمالش بذرهایش. بنگر در مزرعه خویش چه کاشتی. در قول رسول الله - صلی الله علیه و آله - الدنیا مزرعه الاخره دقت کن. به عبارت دیگر هرکسی سفره ی خود و مهمان سفره ی خود است.
نکته: قرآن صورت کتیبه ی انسان کامل است و عالم صورت عینیه ی حقیقت وی.
نکته:آنچه در اطوار و احوال سالک در خواب و بیداری اش عایدش می شود میوه هایی است که از کمون شجره وجودش بروز میکند.
نکته:جناب وجود ، ملک است و اسمای حسنا و صفات علیایش عسکرش. هرکجا آن شاه قدم نهاد این لشکرش با اوست.
نکته: از شاه اولیا امیرالمومنین -علیه السلام - سوال کردند : " وجود چیست ؟ " گفت : " به غیر وجود چیست ؟ "
منبع : نامه ها و برنامه ها

مراتب عالم و آدم

مراتب عالم و آدم
عالم ظاهر حجابى است كه افراد در اين عالم در حجاب قرار مى گيرند و براى آن اولى و آخرى ترسيم مى كنند ولى به محض اينكه از حجاب اين نشئه نجات يافته اند و چشم دل باز شده باشد مى بينند كه اينجا و آنجا يك حقيقت بود و ازل و ابد يكى بود نه اينكه الان يكى شده باشد چون عالم مادون مثال و آيت عالم مافوق بود.در روايت معروف نيز از امام ملك و ملكوت ، صادق آل محمد (عليه السلام ) آمده است كه خداوند عالم را به سه مرحله ماده و ملكوت و جبروت آفريده است كه عالم ماده آن مثال و آيت عالم ملكوت است و عالم ملكوت مثال عالم جبروت است . و اين عوالم از هم گسيخته نيستند كه يك حقيقت ذات مراتب اند كه همه از هم حكايت مى كنند و حمل بين آنها حمل حقيقت و رقيقت است .
بر اساس مبناى رصين تطابق عالم و آدم ، آدم را حقيقتى ذات مراتب آفريد كه تا با ماده اش و بدن خود با بدن و ماده عالم مرتبط باشد و با چشم ظاهرى مادى عالم ماده را مشاهده نمايد، و با خيال و مثالش عالم ملكوت را كسب كند و با چشم خيال آن عالم را ديدار كند، و با عقلش به عقل و جبروت عالم منفصل اتصال يابد و با چشم عقلى آن عالم را مشاهده نمايد. و همانگونه كه بدن مادى او حجاب است ، رويت ظاهر وى نيز حجاب رويت باطن است كه اگر كشف غطايش گردد
فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد، چشمان دل وى بينا و تيزبين مى گردند و مى نگرند كه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .

دردا كه ما را آگهى از خويش نبود  ورنه به ما كردى عطا كشف غطا را

منبع : شرح دفترد ل

یوم تبلی السرائر

یوم تبلی السرائر
حضرت وصی علیه السلام فرمودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : " براى هر بنده اى باطنى است و ظاهرى ، پس كسى كه باطنش را اصلاح كند خداوند ظاهرش را نيز آراسته مى سازد، و آن كه باطنش را تباه كند خداى ظاهرش را تباه سازد."

نمى دانى كه در تبلى السرائر     شود هر باطن آنجا عين ظاهر

در نشئه طبيعت و دنيا، سلطان اسم شريف ((الظاهر)) حكومت مى كند چه اينكه در عالم آخرت دولت كريمه اسم شريف ((الباطن )) حكم فرما است و بر همين مبناى رصين ، در آن عالم سرائر وجودى شخص برايش ظهور مى كند زيرا يوم ظرف ظهور اشيا را گويند و آنجا را به يوم تبلى السرائر نام مى برند يعنى روزى كه در آن ظرف ، بواطن به منصه ظهور مى رسد.

حجابت شد در اينجا حكم ظاهر     در آنجا حكم باطن هست قاهر

اگر از خود در آيى اى برادر     شود اينجا و آنجايت برابر

منبع : شرح دفتر دل

وسواس خناس

وسواس خناس
در نورالثقلين از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است : مومنى نيست مگر آن كه براى قلب وى دو گوش است ، پس در قلب او وسواس خناس نفث مى نمايد، چه اينكه ملك هم در او نفث مى نمايد پس ‍ خداوند مومن را به ملك تاءييد مى كند و همين است معناى قول حق تعالى كه فرمود: ((و ايدهم بروح منه )).
خناس مخفى شدن بعد از ظاهر شدن است و شيطان را به اين جهت خناس گويند كه وى در انسان وسوسه مى نمايد وقتى انسان به حق متذكر شود او بر مى گردد و عقب مى افتد، پس وقتى غافل شود او دوباره برمى گردد و به وسوسه اش ادامه مى دهد، حضرت مولى فرمود: همانگونه كه مار مثلا حيوانى را دهن مى كشد، براى آنان كه چشم برزخى شان باز شده است مى بينند كه خناس قلب را دهن مى كشد و به محض آن كه نام خدا آمد خود را كنار مى كشد. مثل لاك پشت كه سرش را از لاك در مى آورد و يا فرو مى برد كه وسواس خناس نسبت به قلب اينچنين است . و لذا در روايت فوق آمد كه در صورت فراموشى ، خناس قلب را دهن مى كشد.
منبع : شرح دفتر دل

خروج از عادت

خروج از عادت
بهترين راه رسيدن به سعادت انسانى آن است كه خروج از عادت پيدا شود و انسان از شكم باره گى و خورد و خواب متعارف درآيد تا نفس را با گرسنگى دادن رياضت دهد. حضرت مولى مى فرمود: نفس به گونه اى است كه اگر صد و بيست و چهار هزار پيامبر را در پيش پاى او قربانى كنند و بگويند كه تو دست از انسان بردار، وى نمى پذيرد مگر آنكه او را گرسنه نگه دارى كه گرسنگى او را خاكمال مى كند.
در الهى نامه فرمود: الهى آزمودم تا شكم داير است دل باير است . ((يا من يحيى الارض الميتة )) دل بايرم ده .
منبع : شرح دفتر دل

دل شکسته

دل شکسته
نفس ناطقه انسانى را ظاهرى است و باطنى كه داراى مراتب از فرش تا فوق عرش است و وى را در هر عالمى ، مطابق با همان عالم قوايى است كه با آن قوا شئون وجودى خود را كه مطابق با همه مراتب وجودى عوالم است ، اداره مى كند و بدانها در تمام حقايق عوالم به گشت و گذار مى پردازد. هم به عنوان مظهر اتم حق متعال ، آئينه اسماء و صفات الهى است و هم به عنوان متن عوالم وجودى در سر، و شرح و تفصيل آن در ظاهرش ، نمودار كاملى است كه مى تواند همه را نشان دهد. تنها چيزى كه لازم است آن است كه بايد، جدول وجودى نفس لايروبى شود تا در آئينه صاف وى همه عالم متجلى گردد.
در هر جنسى سالم آن را بها و قيمت است ولى در دل ، شكسته آن را بها است ، كه حقايق و حق در دل شكسته نمايان مى گردد. هر آئينه اى كه سالم باشد و صافتر، بهتر مى نماياند به جز آئينه دل كه شكسته آن حق را نشان مى دهد.

كه از اين لذت ديدار هستى     ربايد آنچنانت وجد و مستى

منبع : شرح دفتر دل

شرور نفس رهزن ماست

شرور نفس رهزن ماست
شر از نقص زاید و نقص از ماده.آن حقیقتی که تمام بلکه فوق تمام است از همه ی  شرور و نواقص مبراست. لذا محبوب بالذات منتهی رغبت راغبین و غایت آمال مشتاقین است.محبوب بالذات ، معشوق بالذات همه و خود ، عشق و عاشق و معشوق و کمال محض و بیان کل کمال است و لکونه وجودا بریئا عن الشرور المحبوب. این چنین حقیقت که به اتفاق اولوالالباب محبوب ومعشوق بالذات و کمال محض و بیان کل کمال است ، پس باید گفت نعوذ بالله من شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا که رهزن ما شدند.
خوشا آنان که از چشمه ی عشق وضو ساختند و چهار تکبیر بر اوهام ، خیالات و نمودارها زدند و به حیات ابدی و عیش جاودانی رسیدند. فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
منبع : نامه ها و برنامه ها

حجاب نورانی چیست

حجاب نورانی چیست
معلم ثانی فارابی فرموده : " همچنان که روشنی در میان دیدنی ها ، نخستین برترین و هویداترین آنهاست و دیگر دیدنیها به وی دیده میشود و او سبب است که رنگها دیده می شوند ، و واجب است هرچه روشنی تمام تر و بزرگتر باشد ، دیدن دیده مر وی را نیز تمام تر باشد و می بینیم امر به خلاف این است. زیرا روشنی هرچه بزرگتر شد دیدن ما وی را ناتوان تر می گردد. این امر از پوشیدگی و کوتاهی روشنی نیست. چه اینکه وی خودش در هویدایی به غایت است ولیکن چون به کمال است نور چشم ها را می رباید و دیده ها در دیدن وی سرگردان می شوند .
همچنین است سنجش سبب نخستین ، خرد نخستین و حق نخستین با خرد ما که خرد ما از یافتن آنها ناتوان است ، نه از این روی که کوتاهی از آنهاست و نیز دشواری یافتن خرد ما آنها را از روی دشواری آنها در وجودشان نیست. بلکه از ناتوانی  خرد ما و دشواری یافتن اوست که آنها را نارسا در خویش می یابد."
ان لله سبعا و سبعین حجابا من نور ، الخ وفی روایته سبعمائه حجاب و فی اخری سبعین الف حجاب. روایات درباره حجاب به این معنی بسیار است و این خود لطیفه ای شگفت است که نور حجاب باشد. زیرا نور باید رفع حجاب کند.اما روایات فرمودند "یا خفیا من فرط الظهور"

چشم ما دیده ی خفاش بود ور نه تو را         پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست

منبع : نامه ها و برنامه ها

صحیفه ی نفس

صحیفه ی نفس
سرّتوجدول درياى وجودصمديست  دفترغيب وشهودكلمات احديست
بر مبناى رصين تطابق عالم و آدم ، آنچه از حق و خلق مى يابى در خود انسان به عنوان نسخه اى كه از حقيقت عين نظام هستى و كلمات وجودى دار وجود استنساخ شده است وجود دارد. يعنى بايد اين توجه وجود پيدا كند كه آنچه در شناختن و شناسايى كتاب عظيم وجود و شئون آن گويى همه را در خودت مى يابى ، و از مبداء گرفته تا معاد حتى از اسماء مستاءثره ، از خودت خبر مى دهى . قرائت صحيفه نفس ناطقه را چون مصحف كريم مراتب است ، اقراء وارق ، زيرا كه براى نفس هم بطنى است و براى بطن آن بطنى تا هفت بطن ، بلكه تا هفتاد بطن همانند بطون غير متناهى قرآن ، فتدبر.
منبع : شرح دفتر دل

علم دنیوی

علم دنیوی
حدیث پنجم اصول کافی باب المستاکل لعمله از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: من طلب العلم ليباهى به العلماء، اءو يمارى به السفهاء اءو يصرف به وجوه الناس اليه فليتبوء مقعده من النار، ان الرئاسة لا تصلح الا لاءهلها. مباهات تفاخر نمودن است و مراء جدال كردن است . كسى كه علم را براى اغراض نفسانى و منافع دنيوى ، كسب نمايد، از اهل آتش است . و عالمى كه كسب علم او براى خداى تعالى نباشد، قهرا براى يكى از اغراض سه گانه است كه در متن روايت آمده است :

1- يا براى تفاخر و مباهات با علماء و امثال آنها است .

2- يا به جهت مجادله با سفيهان است تا از خود اظهار قدرت و غلبه بر آنها نمايد كه براى وى اين گونه جدال بين عوام ، لذت نفسانى مى آورد.

3- و يا براى طلب رياست و جلب وجوه مردم از لذتهاى دنيوى همانند: جاه و عزت و مال و ثروت است .

اگر كسى به تحصيل علم ، دنيا را اراده نمايد، حظ و نصيب وى همان دنيا است .
منبع : شرح دفتر دل

چهار تکبیر

چهار تکبیر
نمازگزار چون وضو ساخت و به نماز ایستاد در آغاز اذان چهار تکبیر دارد و در اقامه نیز چهار تکبیر. دو در آغاز و دو در انجام. توحید را به اعتبار مراتب وجود سه مرتبه است:
اول توحید عام است و آن را توحید تصدیقی گویند که عوام تصدیق کرده اند که آفریدگار یک است و یگانه است ، الخ.
توحید ثانی توحید اهل استدلال است که علما به دلیل عقلی بعد از ایمان انواع علوم را با یکدیگر تطبیق و توفیق دهند و به معارضه و مجادله ی مقدمات نقلیه و برهانات عقلیه اثبات کنند که صانع عالم جز یکی نمی باشد، الخ.
اما مرتبه سوم که توحید اهل کشف است و این آن است که سالکان بعد از توحید اول و ثانی به تحلیه مشغول گردند و در لقمات احتیاط به جای آرند و ترک لذات و شهوات نفسانی بگویند و روی از شهادت آفاق و انفس بگردانند. و متوجه غیب آفاق و انفس گردند و چهار تکبیر بر سر شش جهت عالم گویند و خلوت و عزلت و دوام و طهارت و مواظبت ذکر را شعار خود سازند. چندان که آبگینه ی وجود ایشان از غبار کثافت پاک گردد و عکس پذیر شود و نقوش اسرار ملک و ملکوت در آن ظاهر گردد و ندای " و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا " در رسد ، و خطاب " قل جاء الحق و زهق الباطل " در ملکوت اندازند و از ملکوت اسفل به ملکوت اعلی ترقی نمایند.
پس به عین الیقین معنی این آیت را ببینند که " سبحان الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون "و سر عرف ربه او را روی نماید.چهار تکبیر بر سر شش جهت عالم گویند.چهار تکبیر در لسان اهل الله اشارت به یکی از مطالب عرفانی دارد .اهل کشف و شهود اعنی سلسله ی جلیله ی عارفان بالله از چهار تکبیر چهار مرحله ی سیر و سلوک سالک را اراده کنند. که آن را چهار مرحله ی فنا نیز گویند. عارف در سیر استکمالی خود کم کم به جایی می رسد که همه ی پرده ی پندار از پیش چشم توحید او کنار می رود. در این مقام در اثبات ما سوی دلیلی میخواد نه در اثبات واجب.
دولت اسمای کبریای " هو الاول و الاخر والظاهر والباطن"در انسان العین معرفتش به منصه ی ظهور می رسد و سلطان عزت علم در می کشد که جهان سر به جیب عدم فرو می برد.
حال به نور ایمان و ایقان بالعیان میباید که : لا اله الا الله وحده وحده وحده. به توحید ذات و صفات و افعال می رسد. این مراحل سه گانه را مراحل فنا نیز گویند. بعد از آن فنای در فنا نیز مرحله ای است.

بر کلاه فقر می باید سه ترک     ترک دنیا ، ترک عقبی ، ترک ترک

گاه از این مراحل چهارگانه تعبیر به اسفار اربعه می کنند. مرحوم دارابی : "وضو ساختن از لوث انانیت بالمره پاک شدن است و چهار تکبیر عبارت از چهار فناست که فنای آثاری و فنای افعالی و فنای صفاتی و فنای ذاتی می باشد. فنای آثاری این است که سالک آثار همه موجودات را در آثار وجود حقیقی محو و مضمحل ببیند چنان که به غیر آثار او آثاری نبیند. علی هذا القیاس فنای افعالی و صفاتی و ذاتی. می فرماید که من همان دم که از کدورات و شوائب هستی و انانیت و ظلمات غواشی جسمانیت برآمدم، این مراتب چهارگانه که به منزله ی اسفار اربعه است ، برای من حاصل شد و تفصیل این مراتب را لسان الغیب در غزل دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند تا آخر فرموده است."
ماسوای موهوم را به منزله ی مرده ای پنداشتند و آن را ترک گفته اند تا به حی بالذات بلکه به حیات محض رسیدند و آنچه را مرده باید پنداشت چنان که گفتیم پرده های پندار است نه مرتبه ای از اعیان وجودات و شانی از شئون هستی. زیرا اعیان وجودات همه شئون ذاتیه حقند.

مجموعه ی کون را به آیین سبق    کردیم تصقح ورقا بعد ورق

حقا که ندیدیم و نخواندیم در او     جز ذات حق و شئون ذاتیه ی حق

منبع: نامه ها و برنامه ها

وضو

وضو
وضو که از چشمه ی  عشق گرفته شود زنگار را می زداید. از اینکه وضو به چهار عضو سر ، رو ، دست و پا اختصاص یافت ، این است که ایزد تعالی چون نماز را واجب کرد نخواست که بندگان وی آلوده به خدمت آیند. ایشان را فرمود وضو کنند و به این چهار عضو مخصوص کرد. زیرا که آدم اول روی به درخت گندم کرد. به پای برفت . به دست از درخت باز کرد.بر سر نهاد و بر حوا آورد. ایزد تعالی بفرمود این چهار عضو گنهکار را به گاه خدمت بشستن و مسح کردن تطهیر کنند.
این داستان بیان حال آدم و آدمی زاد است و همانند آن در آیات و روایات بسیار است.

من هماندم که وضوساختم ازچشمه عشق     چهارتکبیرزدم یکسره برهرچه که هست

از چشمه ی عشق وضو ساختن همان و چهار تکبیر زدن همان. نظیر بیت دیگرش:

عاشق آن دم که به دام سر زلف تو فتاد       گفت کز بند غم و غصه نجاتم دادند

یعنی به دام زلف افتادن همان و از بند غم و غصه نجات یافتن همان. پس دیده ی بصیرت آدمی را حجابی جز حجاب کدورت نفس نیست و همین که در چشمه ی  عشق پاک شد دیده بر آن پاک انداخت.اعنی تا این را ببرد آن را بدید.
منبع : نامه ها و برنامه ها

نماز

نماز
در نماز طهارت باید و به حضور سلطان عشق رسیدن بی وضو نشاید. پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز.و از سرچشمه ی  عشق وضو ساختن همان است که حافظ فرموده :

نماز درخم آن ابروان محرابی    کسی کند که بخون جگرطهارت کرد

معراج نردبان است و نماز معراج مومن و قربان کل تقی است. بدین معراج با خدایش به راز و نیاز پردازد که " المصلی یناجی ربه " وضوی چنین نمازی باید از چشمه ی  عشق باشد وگرنه بیم آن است که قرب نیاورده بعد آورد. لذا شیخ بزرگوار ابن سینا در فصل هشتم نمط نهم اشارات که در مقامات عارفین است در یکی از آداب ریاضت عارف گفته است : " العباده المشفوعه بالفکره " یعنی : پرستشی که جفت با اندیشه باشد
و این فکرت حضور قلب است. فائده ی اقتران فکرت به عبادت در عبارت شیخ این است که عبادت ، بدن را به کلی پیرو نفس می گرداند. پس اگر نفس با این وجود از روی فکرت متوجه به جناب حق باشد انسان به کلی روی به حق آورده است و اگر فکرت درعبادت نباشد عبادت سبب شقاوت می گردد چنان که خداوند عز وجل فرمود : " فویل للمصلین "
منبع : نامه ها و برنامه ها

طینت

طینت

خلق الله للحروب رجالا      و رجالا لقصعه و ثرید

یعنی : " خداوند گروهی را برای حمله با دشمن درمیدان جنگ آفرید و گروهی را برای حمله به کاسه ی ترید نان و آبگوشت ! " از طینت خبرمی دهد .

منبع : نامه ها و برنامه ها

سجده

سجده
در فضیلت سجده بر تربت حسینیه روایت است : " ان السجده علی التربه الحسینیه تخرق الحجب السبع ". این هفت حجاب باید چه باشد؟ حجبی که در روایت به طرق گوناگون نقل شده حجب نور است که از شدت ظهورشان حجابند، زیرا نور حق هفتصد پرده دارد. بلکه از زبان جبرئیل علیه السلام : " بینی و بین الله سبعون الف حجاب من نور لو دنوت واحدا لاحترقت "
در توحید صدوق سائل از ثامن الائمه در یک حدیث طولانی می پرسد:" پس چه چیز حجاب خلق از خالق شده است ؟ " امام علیه السلام در جواب فرمود :" کثره الذنوب " پس حجابهایی که حائل و مانع انسان از نیل به جنه اللقایند ، در خود انسانند.بنابر این آیا میشود این هفت حجاب را تطبیق با لطایف سبع به اصطلاح درباره ی مراحل نفس ناطقه ی انسانی است و انسان کامل از این حجابها و مراحل به در رفته است ؟
منبع : نامه ها و برنامه ها

تسلیت نامه

تسلیت نامه

...معاذ پسری داشت که پیش از وی از این سرا سفری شد.رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این نامه را در تغزیت معاذ بدو نوشت : " از محمد رسول الله به معاذ بن جبل ، سلام برتو ! حمد میکنم خدایی را که جز او خدایی نیست. اما بعد ، خیر بی تابی تو در مصیبت فرزندت که قضای الهی بر ویجاری شد به من رسید. همانا که فرزند تو از موهبت های گوارای الهی بوده و به عاریت در دست تو سپرده.خداوند تو را تا زمانی بدو لذت بخشود و به وقت معلوم او را از تو بگرفت . پس " انا لله و انا الیه راجعون ".مبادا بی تابی تو پاداشت را تباه کند.اگر بر ثواب مصیبت خود برسی هر آینه خواهی دانست که آن در برابر عظمت ثوابی که خداوند برای اهل تسلیم و صبر آماده کرده است ، اندک است.
بدان که بی تابی مرده را بر نمی گرداند و قدر را دفع نمی کند. شکیبایی نیکو پیشه کن و به موعود وفا کردن جوی. و اندوه تو بر چیزی که لازم تو است و بر جمیع خلق به وقتش نازل خواهد شد، نگذرد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته."
اندوه خواه با بردباری و خواه با بیتابی سپری خواهد شد.اگر چون آزادگان و بزرگان شکیبایی پیشه کرده ای ، چه بهتر . وگرنه اندوه آنچنان که از گولان و چهارپایان سپری می شود، به سر آید.هرکسی از مرگ میترسد در حقیقت از خود می ترسد.وگرنه مرگ سبب انتقال از نقص به کمال و از داری به دار دیگر است.آدمی مهمان سفره ی  کردار خود و بهره مند از کشتزار خود است.به عبارت دیگر محشور با اعمال خود است بلکه عین اعمال خود است.اگر کشت او نیک است " و ما عندالله خیر للابرار"

تخم هایی که شهوتی نبود    بر او جز قیامتی نبود

و اگر تخم بد کاشته است " ولا تجزون الا ما کنتم تعملون ".انتقال از اصلاب به ارحام و از ارحام به این نشئه و از این نشئه به نشئه ی دیگر متدرجا از منزلی به منزل دیگر سفر کردن و از گاهواره ای پس از گاهواره ای به در رفتن است. " ان الی ربک الرجعی " ، " و کلهم آتیه یوم القیامه فردا "
حجت کبرای حق ولی الله اعظم امام اول در اوان ارتحال فرموده : " و الله ما فجانی من الموت وارد کرهته ولاطالع انکرته و ماکنت الا کقارب ورد وطالب وجد و ماعند الله خیر للابرار" . " سوگند به خداوند از جانب مرگ فرود آمده ای ناگهانی که آن را ناخوش بدارم ، و ظهور کننده ای که آن را زشت بشمارم به من روی ننمود. من در اشتیاق به مرگ چنانم که خواهنده ی آبی به آب فرود آید و جوینده ای که خواسته ی خود را بیابد و آنچه در نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است."
این که منطق حجت خداست ببین شاگردان و پیروانشان را چه حالت است :

 چون بلال از ضعف شد همچون هلال        رنگ مرگ افتاد بر روی بلال
 جفت او دیدش بگفتا واحرب               پس بلالش گفت نی نی واطرب
تاکنون اندرحرب بودم ززیست   توچدانی مرگ چه عیشست وچیست
این همی گفت ورخش درعین گفت   نرگس وگلبرگ و لاله میشکفت
تاب رو و چشم پر انوار او                             میگواهی داد بر گفتار او
گفت جفتش الفراق ای خوش خصال گفت نی نی الوصالست الوصال
گفت جفت امشب غریبی میروی           ازتبار وخویش غایب میشوی
گفت نی نی بلکه امشب جان من       میرسدخوش ازغریبی دروطن
گفت ای جان ودلم واحسرتا                   گفت نی نی جان من یادولتا
گفت آن رویت کجابینیم ما                       گفت اندرحلقه ی خاص خدا
 حلقه خاصش به توپیوسته ست         گرنظربالا کنی نی سوی پست
اندرآن حلقه زرب العالمین                        نور میتابد چو درحلقه نگین
گفت ویران گشت این خانه دریغ                 گفت اندرمه نگرمنگربمیغ

خوشا به حال کسانی که به خطاب " یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه " مخاطبند و به دعوت " فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی " مشرف. اگر داری طرب کن . اگر نداری طلب کن . اگر آیی در باز است ، و اگر نیایی حق بی نیاز است.

منبع : نامه ها و برنامه ها

دستورالعمل

دستورالعمل
دستورالعمل انسان قرآن است. " ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم "
مراقبت را حفظ بفرمایید.یعنی در همه حال مواظب خود بوده باشید که در نزد حقیقت همه ی موجودات به سر می بری.
میدانید که هم نشین موثر است. مصاحبت اثر دارد. خوپذیر است نفس انسانی.کسانی که در مصاحبت با ملکوت عالم به سر می برند کم کم ملکوتی می شوند.آن سعادتمندی که چنین معاشرت و مصاحبت را به راستی درنهان خانه ی سر و ذات خود با " الله نور السموت و الارض" به دست آورده است مترنم به اینترانه است:

گر بشکافند سراپای من          جز تو نیابند دراعضای من

این چنین کس پیوسته در ذکر و فکر ، عشق و شوق ، سوز و گداز ، و راز و نیاز است

مرا مگوی که خاموش باش و دم در کش      که مرغ را نتوان گفت در چمن خاموش

چنین کسی را هیچ کاری از حضور باز نمی دارد " رجال لا تلهیهم تجاره ولابیع عن ذکر الله"
امام صادق علیه السلام : "العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله تعالی"
هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای         من در میان جمع و دلم جای دیگر است
هم چنان که طلب مجهول مطلق محال است ، خطاب به مجهول مطلق هم چنین است.هر یکی از ما شانی و جدولی از دریای بیکران هستی هستیم و از این جدول با او درارتباطیم البته

ارتباطی بی تکیف بی قیاس     هست رب الناس را با جان ناس

و از این کانال او را خطاب میکنیم .هرچه عاید ما میشود کانال خودمان است.این خیال رهزن ما نشود که ازخیال چیزی عاید مامی گردد.
اگر درحالات مراقبت تام تمثلاتی پیش آمد خوش آمد . مکتوم بدار که سالک کتوم است.
در نزد اولیاء الله مجرب است که اکثار ذکر شریف " یا حی و یا قیوم یا من لا اله الا انت " موجب حیات عقل است.
وقتی با خدایت خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی به در آمده باشد و در حال امتلاء و اشتها نباشد.
در آن حال با کمال حضور و مراقبت و ادب مع الله خداوند سبحان را بدان ذکر شریف میخوانی. عدد ندارد.اختیار مدت با جنابعالی است.بهتر اینکه کمتر از یک اربعین نباشد.
قرائت قرآن مجید در شب و روز ترک نشود هرچند به قدر پنجاه آیه بوده باشد.
طهارت را حفظ کنید حتی با طهارت بخوابید.
آقای من . باید با تانی و وفق و مدارا به راه بود نه با سرعت و اضطراب.
هیچ چیز از خدا جز خدا نخواه که چون که صد آمد نود هم پیش ماست.از تو حرکت از خدا برکت.
منبع : نامه ها و برنامه ها

خودسازی

خودسازی
انسان کاری مهم تر از خودسازی ندارد و ساختن هرچیز را مایه به حسب آن چیز لازم است. مثلا دیوار را سنگ و گل باید و انسان را علم و عمل.انسان تا به لقاء الله نرسیده به کمال مطلوبش نائل نشده است و لقاء الله به معنی اتصاف انسان به اوصاف الهی و تخلق او به اخلاق ربوبی است. بابا افضل را کلامی کامل دراین باب است : " عالم درختی است که بار و ثمره ی  آن مردم است و مردم درختی است که بار و ثمره ی آن خرد است. و خرد درختی است که ثمره ی او لقاء الله است".
در توحید باید مراقبت را تقویت کرد.مراقبت تخم سعادت است که در مزرع دل کاشته می شود و سایر آداب و اعمال پروراندن آن است.مراقبت کشیک نفس کشیدن و همواره در حضور بودن است.حدیث نفس مزاحم با مراقب است.این سخن دلنشین امام صادق را باید بر دل نشاند " القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیرالله "

پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب    تا  در این پرده جز اندیشه ی او نگزارم

بدن تور شکار و سواری راهور است . مبادا با او چنان کنیم که نه به کار شکار آید نه تواند سوار را به جایی برساند. ره چنان رو که رهروان رفتند. کسی به ما نگفت که شب و روز را با یک دانه ی خرما به سر ببریم.در حد اعتدال بدن نیاز به تعیش دارد." کلوا واشربوا ولاتسرفوا "  انسان کامل کسی است که حق هر ذی حق را ادا کند.
منبع : نامه ها و برنامه ها

توحید و معرفت نفس

توحید و معرفت نفس
در سوره یوسف از زبان حضرت یعقوب علیه السلام آمده است :" ولاتیاسوا من روح الله" . اهم مطالب در طلیعه ی امر دو چیز است : یکی توحید و دیگر معرفت نفس که تواند مظهر اتم وی شود. اما توحید اینکه سالک با قدم معرفت به جایی رسد که جمع بین تفرقه و جمع کند و تنزیه از تشبیه و تنزیه نماید همانطور که کشاف حقایق امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق علیه السلام فرموده است:" الجمع بلاتفرقه زندقه والتفرقه بدون الجمع تعطیل والجمع بینهما توحید" و این توحید حقیقی اسلامی است و کلام وحی بدان ناطق است که " هو الاول والاخر والظاهر والباطن " دربیان آن به تمثیلی اکتفا می کنیم - خاک بر فرق من و تمثیل من- :
درعالم رویا آنچه مشاهده می شوند همه از منشات نفس است. پس قائم به نفس است و از شئون وی است.و چون نفس موجود حی مدرک عالم به ذات خود است ، شئون او نیز با همه کثرتی که دارند حی و مدرکند و درواقع یک حقیقت به نام نفس است که به صور کثیره در آمده است. و خود با اینکه همه است فوق همه است. این کثرت صور،منافی با وحدت شخصیه نفس نیست بلکه هرچه صور بیشتر باشند دلالت بر قوت وحدت نفس می کنند.و نفس بر جمیع این صور کثیره قاهر است و همه آنها مقهور وی.پس نفس هر یک آنهاست که جز شئون نفس نیستند و هیچ یک آنها نیست که نفس در حد هیچ یک محدود نیست. پس نفس را با هریک از این منشاتش جمع کردی و از هر یک تفرقه نمودی.ونیز نفس را فقط مجرد ندانستی که از کثرت تنزیهش کنی و او را در هیچ صورتی از صور کثرت مقید نکردی تا قائل به تشبیه بوده باشی.بلکه او را از این تنزیه و تشبیه تنزیه نمودی.کثرت غیر متناهی نظام هستی شئون ذاتیه ی حق تعالی اند و من عرف نفسه فقد عرف ربه.
و اما معرفت نفس: اینکه خداوند سبحان فرمود " الیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه" تفسیر اصیل آن چنان است که جناب صدرالمتالهین در آخرمرحله ی چهارم حکمت متعالیه که معروف به اسفار است فرموده است :کلمه ی طیب روح مومن است و عمل صالح معارف عقلیه که او را ارتقا میدهند و بدانجا می کشانند.این تفسیر بر این اساس قویم است که علم و عمل دو گوهر انسان سازند.
منبع : نامه ها و برنامه ها

با دردمندان باش

با دردمندان باش
از سید کائنات - صلی الله علیه و آله و سلم-روایت شده است که :" من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه " یعنی هرکس چهل روز به اخلاص برای خدا باشد، خداوند چشمه های حکمت را از دلش بر زبانش جاری می کند .ثقه الاسلام کلینی - رحمه الله - در جامع کافی از ابی جعفر امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که :" ما اخلص عبد الایمان بالله اربعین یوما او قال ما اجمل عبد ذکر الله اربعین یوما الا زهده الله فی الدنیا و بصره دوائها و اثبت الحکمه فی قلبه و انطق بها لسانه "
هیچ بنده ای ایمان به خدا را در چهل روز نیکو نگردانده مگر اینکه خداوند وی را از دنیا بیزاری دهد و به درد و دوایش بینایی و حکمت را دردلش ثابت گرداند و زبانش را بدان ناطق.
بیشتر مردم بی دردند و باید هم باشند که " کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون " ، " اکثرهم لا یعقلون "، " ولکن اکثرهم لا یعلمون " ، " ولا تجد اکثرهم شاکرین ".با درد مندان باش اگرچه کمند.و باید هم کم باشند ." و قلیل ماهم "،  " و قلیل من عبادی الشکورو جاء رجل من اقصی المدینه "
منبع:نامه ها و برنامه ها

معرفی چند رساله تالیف حضرت آقا

معرفی چند رساله تالیف حضرت آقا
الف: رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم . در آن به منهل عذب صحف عرفانیه و حکمت متعالیه در توحید حق و حق توحید معاضد به درر آیات و غرر روایات و دیگر شواهد و بینات بحثمی شود.
ب: نهج الولایه .درآن به براهین قاطعه مبرهن میشود که همواره انسان کاملی با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسلهی  زمان باید موجود بوده باشد که چنین کس به حکم تضافرو تواتر روایات جوامع فریقین در عصر محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بقیه الله و تتمه نبوه و خاتم اولیای علی الاطلاق مهدی موعود استکه جز در نبوت تشریعی و دیگر مناصب مستاثره ختمی حائز میراث خاتم به نحو اتم است.
ج: رساله انه الحق.در دو مساله شریف بحثمیکند .یکیموضوع صحف کریمه اهل الله و دیگر معرفت نفس که مفتاح خزائن ملکوت است.
د: رساله سی فصل.در تعیین خط زوال ، مشرق و مغرب اعتدال و تحصیل سمت قبله ی آفاق به طریق دائره هندیه که در موضوع خود رساله ای بدیع است.
ه:تصحیح رساله قضا و قدر علامه دهدارو تعلیقات بر آن.چون راقم آن را در موضوع خود بسیار ممتع و مفید یافته است و تا آنجا که آگاهی دارد در دست طبع و نشر قرار نگرفته است ، در معرض استفاده ی ارباب علم نهاده است.
و:رساله ای درتعیین سمت قبلهی  مدینه و تعیین خط زوال به اعجاز رسول الله صلی الله علیه و آله که معجزه ی فعلی باقی آن حضرت است.
ز: رساله ایدرمیل کلی.در آن بحثمی شود از مبدا تاریخی شکل شانزدهم مقاله چهارم اصول اقلیدس و انتقاص میل کلی و انطباق و انفتاح معدل النهار و منطقه البروج و تفسیر رتق و فتق کریمه " ان السموت والارض کانتا رتقا ففتقناهما" و حرکت نقطه ی اعتدال یعنی حرکت اقبال و ادبار که چون دیگر رسائل این سفینه حائز اهمیت است.
ح:رساله ای در چند مطلب ریاضی
ط:رساله ای در تکسیر دائره و تحصیل نسبت قطر به محیط
ی: رساله ای در ظل تانژانت و تحصیل جیب و ظل و ظل تمام و جیب تمام و فروع چندی متفرع بر آن . در موضوع خود چون دیگر اترابش بسیار مغتنم است.
ک:مقاله ای پیرامون فنون ریاضی و ترغیب و تحریص به تعلیم و تعلم آن.
منبع : نامه ها و برنامه ها

کتاب

کتاب
در کنار هر صنعتی کتابی است که دستورالعمل درست نگاهداری و حفظ آن از تباهی به نام دین و آیین آن است.انسان که بزرگترین صنعت الهی و قافله سالار موجودات غیرمتناهی است حاشا که بدون دستورالعمل بوده باشد. آری آن قرآن فرقان ختمی مرتبت محمدی است که خدای سبحان آن را قرین صنعت شگفت خود انسان قرارداده است که " ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم ". از نبی خاتم ماثور است که القرآن مادبه الله. یعنی قرآن سفره ی پر نعمت الهی است که هر انسانی به فراخور استعداد خود از آن طعمه می گیرد و لقمه برمیدارد و نیز مادبه ، ادبستان است . و ادب نگاه داشتن حد هرچیز است. و قرآن نگاهدار حد انسان است. فتدبر
منبع : نامه ها و برنامه ها

علم و عمل

علم و عمل
علم و عمل دو گوهر انسان سازند.آن سازنده ی روان است و این سازنده ی بدن.هردو غذای انسانند.و غذا با مغتذی مسانخ و مجانس است.بدن در همه عوالم مرتبه نازله نفس است.تفاوت بدنها به کمال و نقص است."ذلک تقدیر العزیز العلیم"
علم و عمل به منزله ی دو بال نفس ناطقه اند که به اندازه نیروی این دو بال در عوالم بی پایان پرواز میکند.پروازی که درنشئه ی شهادت داخل در عالم غیب میشود و در عالم غیب ظاهر در نشئه شهادت می گردد.

پرواز برون ز حد احصا      آنی چو هزار سالت ای دوست

از این اشارات سر این گونه آیت را دریاب که حق تعالی به پیامبر فرمود : " واسئل من ارسلنا من قبلک من رسلنا " ای پیامبر از پیامبران پیشین بپرس.آری صاحب نفس مکتفی با اینکه در عالم شهادت است وارد در عالم غیب میشود و از پیامبران پیشین میپرسد.نیازی به تقدیر مضافنیست که مثلا گفته شود : ای واسئل امم من ارسلنا من قبلک و علمائهم.
راوی از معصوم میپرسد:آیا انسانی که از این سرا رخت بر بسته دوباره میتواند کسان خود را در این نشئه دیدار کند؟ درپاسخ فرمود :" آری"در روایت هست " علی قدر منزلته . علی قدر عمله . علی قدر فضائلهم" از این القای سبوحی به حقیقت و واقع یک معنی رجعت هم رسیدی.نور علم عین نفس میگردد که هم ذاتش را فسحت وجودی می دهد و هم چشم بینای او میشود. رسول خاتم فرمود:" العلم امام العمل و العمل تابعه . علم امام عمل است زیرا از انسان کاری بی راهنمایی و پیشوایی دانش صورت نمی گیرد. و سعادت حقیقی انسان بی نور علم واقع نمیشود.ومدینه فاضله انسانی جز با علم بایسته و عمل شایسته شکلنمی پذیرد.

علم نر آمد و عمل ماده    دین و دنیا بدین دو آماده

منبع:نامه ها و برنامه ها

نکاتی دیگر

نکاتی دیگر
نکته: بسائط چون ترکیب شدند روح می گیرند و نفس چون بسیط شد.
نکته:اصل این است که دیده ی دل ملکوت را بنگرد چنان که دیده ی سر ملک را . در این شگفت نیست . شگفت از ندیدن است که دیدگان را باید درمان کرد.
نکته: از دنیا چشم پوشیدن هنر نیست . از دنیا و آخرت چشم پوشیدن هنر است.
نکته:سفرنامه ی معراج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شرح اطوار بشر است.
نکته: هرکس زارع و مزرعه ی خود است و نیت ها و اعمالش بذرهایش .بنگر تا در مزرعه ی خویش چه می کاری و در قول رسول الله -ص- الدنیا مزرعه الآخره تفکر کن.
نکته:جزاء نفس عمل است " ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات"
نکته:ملکت با عالم ملک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول . قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه ی کسب همه .صادق آل محمد -علیه السلام - فرمود : " ان الله عز و جل خلق ملکه علی مثال ملکوته و اسس ملکوته علی مثال جبروته لیستدل بملکه علی ملکوته و بملوکته علی جبروته "
نکته:آن که اصطلاحات انباشته را علم دانست فقد استسمن ذا ورم

گمانت اینکه با خرج عبارات       به کر و فر و ایما و اشارات

سوار رفرفست ی و براقی     ورم کردی و پنداری که چاقی

منبع:نامه ها و برنامه ها

نکاتی چند

نکاتی چند
نکته ای چند در دفتر نکاتم برای ترویح خاطر عاطر دوستم بیاورم :
نکته : انبیا مردم را به سوی خود یعنی به مقامی که بودند دعوت کردند و آنان را به پایه ی خود خواندند. پس اگر اوحدی از مردم دعوتشان را لبیک بگویند و به مقاماتی بس منیع نایل شوند که طایفه ای از کارهای انبیا به اذن الله تعالی از آنان بروز کند ، چه باک .
نکته : معراج ولوج به ملکوت است نه عروج به کرات .صلات ، معراج مومن است و مصلی با خدایش در مناجات است . رسول الله فرمود : " المصلی یناجی ربه "

نکته : انسان دارای خصوصیت هایی از قبیل اکل ، شرب ، نکاح و غیرهاست که این خصوصیتها را در عالم مطابق شان و اقتضای همان عالم داراست .در این عالم ماده که نشاه ی اولی است روشن است. در نشئات دیگر که سلسله ی طولی وجودی اینجا هستند به قیاس آن نشئات با این نشئه است . صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی ." ولقد علمتم النشاه الاولی فلو لاتذکرون " در این نکته خیلی دقت کن تا بسیاری از آیات و روایات پس از مرگ برایت روشن شود.

نکته : از شاه اولیا امیرالمومنین علی علیه السلام سوال کردند " وجود چیست ؟" گفت : " به غیر از وجود چیست ؟ "

ای در طلب گره گشایی مرده      با وصل بزاده از جدایی مردهای بر لب بحر تشنه در خواب شده      وی بر سر گنج از گدایی مرده

نکته: تا دهن بسته نشد دل باز نمی شود. از سید کائنات روایت است که چون فرزندان و نبیره ی آدم علیه السلام بسیار شدند در نزد وی سخن می گفتند و وی ساکت بود. گفتند : " ای پدر !چه شد شمارا که سخن نمی گویی؟" گفت : " ای فرزندان من !چون خدا جل جلاله مرا از جوارش بیرون فرستاد با من عهد کرد و گفت : گفتارت را کم کن تا به جوار من برگردی."
نکته : ظاهرت باید طاهر باشد تا توانی ظاهر قرآن را مس کنی و باطنت باید پاک باشد تا توانی باطنش را دریابی " لایمسه الا المطهرون "
نکته : باطن تو در این نشئه عین ظاهر تو در آۀن نشئه است . "یوم تبلی السرائر "

نکته :عرش منتهای خلق است که آن طرفش دیگر خلقی نیست . " الرحمن علی العرش استوی " و انسان کامل به خصوص خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که همیشه " فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر " است . پس در همه حال در عرش است . و اگر گویی دائم الصعود و دائم النزول است ، راست گفتی . و از اینجا در معراج تفکر کن و صلات معراج عارفین است ." و الحمدلله رب العالمین "

منبع : نامه ها و برنامه ها

رحمن و رحیم

رحمن و رحیم
اسمای حسنای الهی شئون ذاتیه ی حق و بروز و ظهور آثار وجودی اوست.از آن حیث که قادر بر اعطای وجود است رحمن و از آن حیث که قادر بر اعطای کمال وجود است رحیم است.اولی رحمت رحمانی است که بر این خان یغما چه دشمن چه دوست ،دومی صفت رحیمیه است که سفره ی خاص دوستان است

آن یکی جودش گدا آرد پدید      و این دگر بخشد گدایان را مزید

مصرع اول رحمت رحمانی و دوم رحمت رحیمی است.
گدایی کن تا محتاج خلق نشوی.
منبع : نامه ها و برنامه ها

شفاعت

شفاعت
شفاعت را باید از اینجا با خود ببرید . و به آنقدر که با انسان کامل یعنی امام عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - سنخیت دارید به همان اندازه از شفاعت بهره مندید و با قرآن و عترت پیوسته اید.پس هم قرآن شفیع است و هم عترت و ممکن است که شخص شفیعی هم شفیع جمعی شود.
عاقل را اشاره کافی است.
منبع:نامه ها و برنامه ها

مناجات نامه

مناجات نامه
ای که مرا بدین حسن و بها آفریدی و چنین جمال و جلال داده ای ، مرا به سویخود بدار ! ای که همه از تو پدید آمده اند و به فرمان تو در کارند و در راه خود استوارند ، این آفریده ات را در کارو  راهش هشیاری و استواری ده!
ای که خورشید را چراغ ایوان این جهان و ماه را شمع شبستان آن گرداندی ، دیدگانم را به نور جمالت فروغ ده و دلم را ازتاریکی نادانی برهان !
ای که قندیل های ستارگان را در سقف این گنبد مینا چنین آراستی ، قندیل قلبم را آویخته به محبت ذات پاکت بدار !
ای که چشم و گوش و دل و زبانم داده ای ، نعمت دیدار خود عطایم فرما!
ای آفریدگارم ! دستم را بگیر تا تنها تو را ببینم و سخن تو را بشنوم و دل به تو بازم و زبان را به یاد تو گویا سازم.
ای آفریدگارم ! خواهم بگویم . نمیدانم چه بگویم .خواهم بجویم ، نمیدانم چه بجویم . اینقدردانم که باید گویای تو و جویای تو بود.
ای آفریدگارم!طبیب برای دردمندان است . اگر تو دردم را دوا نکنی و امیدم را روا نکنی ، به کجا روم ؟
آفریدگارا! من کیستم؟من چرا از خودمی ترسم ؟ از کی بپرسم که من کیستم؟ جز تو کیست این معما را حل کند و این گره بسته را وا کند؟
آفریدگارا! از پشه آن قدر اندیشه دارم که از پیل و از مور آن اندازه که از اژدهای دمان و از کرم شبتاب همان که از آفتاب. چیست که عجیب نیست ؟ رستنیها همه حیرت آور ، حیوانات همه مهیب . کوه ها همه عجیب . دریاها همه سهمگین.ستاره ها همه دل ربا و جان فزا . این همه از کجا پیدا شدند ؟ اصلشان چقدر زیبا خواهد بود و چه بزرگ و توانا خواهد بود ؟ همه علمند و شعور . همه هشیارند و بیدار . همه در مدح و ثنای تو . همه سر به آستان تو نهاده اند. این چه شوکت است و سلطنت و این چه جبروت است و عظموت ؟
منبع : نامه ها و برنامه ها

اول محرم

اول محرم
ثقه جلیل ریان بن شبیب گفت : در روز اول محرم بر امام ابی الحسن الرضا وارد شدم فرمود : "ای پسر شبیب آیا روزه داری؟" گفتم :"  نه" گفت : " این روز روزی است که زکریای پیامبر در آن پروردگار خود را خواند و گفت " رب هبلی من لدنک ذریه الطیبه انک سمیع الدعا " یعنی ای پروردگار من . مرانزد خودت ذریتی پاک ببخش همانا تو دعا را می شنوی .پس خدای تعالی دعای او را مستجاب کرد و ملائکه را فرمودتا زکریا را در حالتی که وی در محراب ایستاده بود ونمازمیگزارد ندا کردند که خداوند تو را به یحیی مژده دهد." پس هرکس این روز را روزه بدارد و خدای تعالی را بخواند ، او را اجابت کند چنان که یحیی را ." آنگاه گفت : ای پسر شبیب! محرم آن ماه است که مردم جاهلیت در گذشته حرمت آن را نگاه می داشتند.اما این امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پیغمبر خود را. و دراین ماه ذریه ی او را کشتند. و زنان او را اسیر کردند و اثاث او را به تاراج بردند . خداوند هرگز آن ها را نیامرزاد !
ای پسر شبیب اگر برای چیزی گریه خواهی کرد برای حسین ابن علی ابن ابی طالب گریه کن.زیرا او را مانند گوسفند ذبح کردند و هجده مرد از خاندان او با او کشته شدندکه روی زمینمانند آنهانبود.ای پسر شبیب ! اگر خوشحالمیکند تو را که درجات بلند بهشتبا ما باشی برای اندوه ما اندوهناک باش و از فرح ما شادمان .و بر تو باد دوستی ما که اگر مردی سنگی را دوست بدارد روز قیامت با آن سنگ محشور گرداند."
منبع : نامه ها و برنامه ها