اسرار مگو

اسرار مگو

بالاخره در نيل به اينگونه حقايق صادره از بيت عصمت و وحى به لسان انسانهاى كامل، استاد زبان فهم بايد زيرا كه بيان اسرار به گفتار نيايد و اگر پاره اى به زبان آيد زيان به بار آرد. لذا فرموده اند: عارف سَر مى دهد و سِر نمى دهد.

منبع: نور علی نور

حرم دل

حرم دل

بدانكه بذر سعادت، مراقبت است و مراقبت كشيك نفس كشيدن و پاسبان حرم دل بودن است ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ( حشر : 20 ). و تمام عبادات  و ادعيه و اذكار براى به بار رساندن اين تخم رستگارى است. همت  بگمار تا اين دستور بسيار بسيار گرانقدر را كه در آخرجامع الاخبار منسوب به صدوق از كشاف حقائق امام به حق ناطق ابو عبد الله جعفر صادق عليه الصلوه و السلام روايت شده است حلقه گوش خود قرار دهى و آن اينكه: القلب حرم الله فلا تسكن فى حرم الله غير الله.

بيا بشنو حديث  عالم دل

ز صاحبدل كه دل حق راست  منزل

امام صادق آن بحر حقايق

چنين در وصف  دل بوده است  ناطق

كه دل يكتا حرم باشد خدا را

پس اندر وى مده جا ما سوا را

بود اين نكته تخم رستگارى

كه بايد در زمين دل بكارى

پس اندر حفظ او كن ديده بانى

كه تا گردد زمينت  آسمانى

منبع: نور علی نور

نفس مضطربه و مطمئنه

نفس مضطربه و مطمئنه

خواجه طوسى در شرح فصل هشتم نمط نهم اشارات در بيان نفس مضطربه و مطمئنه بيانى شيرين دارد كه به ترجمه آن اكتفا مى كنيم: رياضت بهائم يعنى رام كردن آنها اين است كه رائض آنها را از اقدام بر حركاتى كه بدان راضى نيست باز دارد و بر آنچه كه بدان راضى است وا دارد تا بر طاعت وى خو گيرند.

و قوه حيوانى كه مبدا ادراكات و افاعيل حيوانى در انسانست هرگاه طاعت قوه عاقله ملكه اش نشود به منزله بهيمه رام نشده است كه گاهى شهوتش و گاهى غضبش او را به سوى ملايمش مى خوانند. و اين دو يعنى شهوت  و غضب بارى به سبب  آنچه كه قوه حيوانى به ياد آن مى آيد و بارى به سبب  آنچه كه از حواس ظاهره بدو مى رسندبر انگيزاننده قوه متخيله و متواهمه اند, پس قوه حيوانى به حسب اين دواعى حركات مختلف حيوانى مى نمايد و قوه عاقله را در تحصيل خواسته هايش استخدام مى كند. لذا او قوه اماره ايست كه از وى افعال مختلف به اختلاف مبادى صادر مى شوند و قوه عقليه از روى كره وى را فرمان مى برد و پريشانست.

اما چون قوه عاقله او را به سبب  منع كردنش از تخيلات و توهمات و احساسات و از افاعيل بر انگيزاننده شهوت  و غضب رام كرد و بر آنچه كه مقتضاى تعقل عملى است واداشت  تا بر اطاعت  او خو كرد و در خدمت  او ادب يافت و به امر او فرمان برد و از نهى وى سرپيچى نتواند كرد, قوه عقليه آرميده مى شود و از وى چنان افعال مختلف به اختلاف مبادى صادر نمى گردند و باقى قوا همگى فرمانبر اويند و وى را گردن مى نهند.

منبع: نور علی نور

نوافل و فرائض

نوافل و فرائض

در جوامع روائيه آمده است كه فرائض را در يك محل مخصوص و معين منزل بخوانيد يعنى براى خود مصلاى خاصى براى اداى فرائض قرار دهيد و در وقت احتضار شما را در آنجا گذارند كه موجب تخفيف شدايد و غمرات موت است. ولى نوافل را در اماكن متعدد بخوانيد كه براى شما شاهد باشند.

منبع: نور علی نور

محبت و ذکر

محبت و ذکر

هر چند كه محبت و عشق اساس ذكر و دعايند ولى در آغاز از ذكر و مناجات  و دعا محبت  به بار آيد و در انجام , محبت, ذكر و مناجات  و دعا و سوز و گداز مى آورد.

در اول ذكر آرد انس با يار

در آخر ذكر از انس است  و ديدار

چنانكه مرغ تا بيند چمن را

نيارد بستنش آنگه دهن را

شود مرغ حق آن فرزانه سالك

كه با ذكر حق است  اندر مسالك

خوش آنگاهى دل از روى تولى

شرف  يابد ز انوار تجلى

چگونه مرغ حق نايد به حق حق

چو مى بيند جمال حسن مطلق

منبع: نور علی نور

جایگاه دعا

جایگاه دعا

دعا كليد عطاء و وسيله قرب الى الله تعالى و مخ عبادت  و حيات  روح و روح حيات است.

دعا كوبه باب رحمت رحيميه و سبب فتوح بركات شرح صدر و نور و ضياى سر است.

دعا موجب رسوخ حب ذكر الهى در دل, و منزه نفس از رين شواغل است. دعا توشه سالكان حرم كبرياى لا يزال, و شعار عاشقان قبله جمال , و دثار عارفان كعبه جلال است.

دعا سير شهودى و كشف  وجودى اهل كمال و تنها رابطه انسان با خداى متعال است.

دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت, و ولوج به ملكوت عزت است.

دعا مرقات ارتقاى انسان به مقام ولايت, و رفرف اعتلاى وى به مرتبت خلت است.

دعا واسطه اسم اعظم گرديدن انسان و دست يافتن به كنوز قرآن و دارا شدن رموز تصرف طبايع اجرام و اركانست.

دعا كاسر قلب  و جابر آن به انا عند المنكسره قلوبهم  است. يعنى دل از ذكر و دعا شكسته شود و دل شكسته درست ترين و ارزنده ترين كالاى بازار هستى است كه خدا در دل شكسته است. الهى اگر يكبار دلم را بشكنى از من چه بشكن بشكنى.

دعا ياد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت  با او جشن ساختن و در وحدت  با او نجوى گفتن و شيرين زبانى كردن است. دل بى دعا بها ندارد , و دل بى بها بها ندارد قل ما يعبؤبكم ربى لولا دعاؤكم ( بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من شما را چه وزن نهد و به شمار آورد.)  صادق آل محمد صلوات  الله عليهم فرمود: عليكم بالدعاء فانكم لا تقربون بمثله ( كافى معرب ج 2 ص 339 )

منبع: نور علی نور 

نامحرم

نامحرم

با نامحرم جليس مباش و مقصودم از اين نامحرم مطلق مرد و زنى است كه محرم ولايت الهى و ولايت اولياء الله نيست.

منبع: نور علی نور

هوای نفسانی

هوای نفسانی

این جان عرشی را، این سیمرغ ملکوتی را،پایبند یک مشت هوای نفسانی نکن، از تعلقات آزادش بگذار تا به سوی اسماء و صفات الهی و به جانب مدارج و معارج قرآنی ارتقاء بنماید

منبع: نور علی نور

شعری زیبا از ملا احمد نراقی

شعری زیبا از ملا احمد نراقی

علامه حسن زاده آملی: عالم نامور، روحانى جامع علوم عقلى و نقلى اسلامى، ملا مهدى نراقى است گويد :

بيا ساقيا من به قربان تو
فداى تو و عهد و پيمان تو
مئى ده كه افزايدم عقل و جان
فتد در دلم عكس روحانيان
شنيدم ز قول حكيم مهين
فلاطن مه ملك يونان زمين
كه مى بهجت افزا و انده ز داست
همه دردها را شفا و دواست
نه زان مى كه شرع رسول انام
شمرده خبيث و نموده حرام
از آن مى كه پروردگار غفور
نموده است نامش شراب طهور
بيا ساقى اى مشفق چاره ساز
بده يك قدح زان مى غم گداز

منبع: نور علی نور #علامه_حسنزاده

مناجات عارفانه

مناجات عارفانه

امام در مناجات العارفين آن صحيفه چنين خطاب دارد : الهى فاجعلنا من الذين توشجت اشجار الشوق اليك فى حدائق صدورهم , و اخذت لوعه محبتك بمجامع قلوبهم , فهم الى اوكار الافكار ياوون , وفى رياض القرب و المكاشفه يرتعون , و من حياض المحبه بكاس الملاطفه يكرعون .

امام مى فرمايد: ما را از كسانى قرار ده كه جام ملاطفت را از حوضهاى محبت سر مى كشند.

ساقى حسن فداى تو خم ده پياله چيست
امروز ده به نقد و به فردا حواله چيست
بى شغلم و سزاست به خمخانه كار من
مزدم قبول توست كتاب و قباله چيست

منبع: نور علی نور #علامه_حسنزاده

ذکر حد ندارد

ذکر حد ندارد

خداوند درهر چيز به كم اكتفا كرده است وحد براى آن معين فرموده است مثلا نماز پنج مرتبه, روزه يكماه, زكوه از نصاب مقدار معينى, ولى براى ذكر حدى معین نفرمود.

منبع: نور علی نور

مکاشفه ای از علامه حسن زاده

 مکاشفه ای از علامه حسن زاده

علامه حسن زاده آملی: واقعه اى شگفت  براى راقم پيش آمده است  كه آن را در ( دفتر دل )  چنين ثبت  كرده است :

شبى در را به روى خويش بستم

به كنج خانه در حيرت  نشستم

فرو رفتم در آغاز و در انجام

كه تا از خود شدم آرام و آرام

بديدم با نخ و سوزن لبانم

همى دوزند و سوزد جسم و جانم

بگفتند اين بود كيفر مر آنرا

رها سازد به گفتارش زبان را

چو اندر اختيار تو زبانت

نمى باشد بدوزند اين لبانت

از آن حالت  چنان بى تاب  گشتم

كه گويى گويى از سيماب  گشتم

ز حال خويش ديدم دوزخى را

چشيدم من عذاب  برزخى را

منبع: نور علی نور

لطافت ادعیه بیش از روایات است

لطافت ادعیه بیش از روایات است!

ادعيه حائز لطائفى خاص اند كه در روايات  يافته نمى شود ادعيه مأثوره هر يك  مقامى از مقامات  انشائى و علمى ائمه دين است  . لطائف  شوقى و عرفانى و مقامات  ذوقى و شهودى كه در ادعيه نهفته اند و از آنها مستفاد مى شوند در روايات  وجود ندارند و ديده نمى شوند زيرا در روايات  مخاطب  مردم اند و با آنان محاورت  داشتند و به فراخور عقل و فهم و ادراك  و معرفت  آنان با آنان تكلم مى كردند و سخن مى گفتند نه به كنه عقل خودشان هر چه را كه گفتنى بود.

منبع: نور علی نور

دستور العملی برای حاجات بزرگ

دستور العملی برای حاجات بزرگ

در اينجا شايسته است  دستورى بسيار بسيار گرانقدر و ارزشمند به رسم بهترين تحفه و عطيه به حضور گوهر شناس قدردان تقديم بدارم . و آن اين كه قاضى قضاعى در ( دستور معالم الحكم و مأثور مكارم الشيم من كلام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب  عليه الصلوه و السلام) بدين صورت  نقل روايت  كرده است  كه :

البراء بن عازب  قال : دخلت  على على عليه السلام فقلت  : يا اميرالمؤمنين سألتك  بالله الا خصصتنى باعظم ما خصك  به رسول الله صلى الله عليه و سلم مما خصه به جبريل مما ارسله به الرحمن عزوجل . فقال :  لولا ما سألت  ما نشرت  ذكر ما اريد ان استره حتى اضمن لحدى اذا اردت  ان تدعو باسم الله الاعظم فاقرا من اول الحديد ست  آيات  , و آخر الحشر  هو الله الذى لا اله الا هو  , الى آخرها . فاذا فرغت فتكلمت  فقل : يا من هو كذلك  افعل بى كذا و كذا . فوالله لو دعوت  به على شقى لسعد  .

قال البراء : فوالله لا ادعو بها لدنيا ابدا . قال على عليه السلام : اصبت  , كذا اوصانى رسول الله صلى الله عليه و سلم غير انه امرنى ان ادعو بها فى الامور الفادحه  .

براء بن عازب  گويد : بر اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شدم و آن جناب  را به خدا سوگند دادم كه مرا به اعظم اسمايى كه خداوند رحمن جبرئيل را به ارسال آن مخصوص داشت و وى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را و آن حضرت  شمارا, مخصوص گردان . فرمود : اگر سئوال تو نمى بود من اراده داشتم كه آنرا تا در لحدم نهاده شوم پوشيده بدارم . هرگاه خواهى خدا را به اسم اعظم وى بخوانى , شش آيه اول حديد ( بعد از بسم الله الرحمن الرحيم  تا  و هو عليم بذات  الصدور  ) و آخر حشر از  هو الله الذى لا اله الا هو  تا آخر سوره را بخوان , و پس از آن بگو اى كسى كه چنانى با من چنين كن ( يعنى حاجت  خود را بخواه ) كه سوگند به خداوند اگر بر شقى بخوانى سعيد مى گردد . براء گفت  : قسم به خدا من آنرا براى دنيا نمى خوانم . امام عليه السلام فرمود : همين صواب  است  , رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مرا هم اينچنين وصيت  فرمود جز اينكه مرا امر كرد كه خدا را بدان در كارهاى بزرگ  و دشوار روزگار بخوانم]( و بدانكه هيچ حاجتى براى انسان شريف تر و عزيزتر از قرب  الى الله نيست  كه لقاء الله است  و ( رساله لقاء الله)  ما در وصول بدان زاد راه است  .

منبع: نور علی نور

الفاظ را سود نبود

الفاظ را سود نبود

علامه حسن زاده آملی: ((مردى نزد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمد و بدان حضرت عرض كرد كه : بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آنكس عباراتش معرب و صحيح است و به بلال مى خندد. امام فرمود: اى بنده خدا اعراب و تقويم كلام براى تقويم و تهذيب اعمال است ، آنكس را اگر افعال او نادرست باشد اعراب كلامش سودى ندهد، و بلال را كه افعالش بدرستى آراسته است لحن الفاظش زيانى نرساند)).


آرى با الفاظ بازى كردن و عبارت پردازى كردن حرفى است و دل آگاه و سوز و گداز داشتن و با حسن مطلق بسر بردن امرى ديگر است . و چه بسا ارباب مقال و سرگرم به قبل و قال و انباشته از اصطلاحات اند كه دل مرده و روح افسرده دارند همانطور كه در ((دفتر دل )) ثبت است :


گمانت اين كه با خرج عبارات 
 
 
 به كر و فر و ايماء و اشارات
 
سوار رفرفستى و براقى 
 
 
 ورم كردى و پندارى كه چاقى
 

نحوى و صرفى بودن حرفى است و آدم بودن و سلوك الى الله داشتن امر ديگر، اگر در يكجا جمع شدند چه بهتر. و مطلب عمده اين است كه جوهر نفس داعى ملحون نباشد. آيا ماجراى مرد نحوى را در كشتى با كشتيبان كه عارف رومى در مجلد اول ((مثنوى )) آورده است شنيده اى ؟:


آن يكى نحوى به كشتى در نشست  
 رو به كشتيبان نمود آن خود پرست 
گفت هيچ از نحو خواندى گفت لا  
 گفت نيم عمر تو شد بر فنا
دل شكسته گشت كشتيبان ز تاب  
 ليك آن دم گشت خاموش از جواب 
باد كشتى را به گردابى فكند  
 گفت كشتيبان بدان نحوى بلند
هيچ دانى آشنا كردن بگو  
 گفت نى از من تو سباحى مجو
گفت كل عمرت اى نحوى فناست  
 زانكه كشتى غرق در گردابهاست 

منبع:نور علی نور

رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور

رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور

اين رساله ء شريف و عزيز كه بر يك مقدمه و يازده فصل مرتب گشته پيرامون دعا و ذكر و مناجات , نگارش يافته است . حضرت استاد دام ظله مقدمه رساله را به بيان كلماتى چند حول مكانت و منزلت دعا از ديدگاههاى مختلف اختصاص داده آنگاه فصول يازده گانه رساله را كه هر كدام در مطلبى از مطالب مربوط به دعا و ذكر و مناجات است , يكى پس از ديگرى شروع مى كند كه چكيده و خلاصه آنها بدين قرار است :

به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید

ادامه نوشته

مايه آرامش دل

مايه آرامش دل

امام سجاد (عليه السلام ) در مناجات الذاكرين گويد: و آنسنى بالذكر الخفى ... فلا تطمئن القلوب الابذكرك ...اءستغفرك من كل بغير ذكرك ، و من كل لذه راحه بغير انسك ، و من كل سرور بغير قربك ؛
به وسيله ذكر خفى (در نهان به ياد تو بودن ) وحشت را از دلم بزدا... پس ‍ دل ها آرام نگيرند مگر به ياد تو... و از هر لذتى كه بدون ياد تو حاصل شود و هر آسايشى كه بدون انس با تو دست دهد و هر نشاطى كه بدون نزديكى با تو تامين گردد آمرزش مى طلبم . ))

منبع:كتاب نور على نور، ص  145