آیت الله حسن زاده آملی
معرفت نفس و خودسازى در پرتو توحيد

نوشتار حاضر نامه ای است به یک دوست که توسط حضرت آیت الله حسن زاده آملی به رشته تحریر درآمده و در آن مباحث بنیادین معرفت توحیدی، معرفت نفس و خودسازی و راهکار عملی خودسازی مطرح گردیده است. اینک باهم آن را ازنظر می گذرانیم  
 

معرفت توحیدی
مصحف کریم را گشودیم سوره یوسف از زبان حضرت یعقوب(ع) آمد: ولا تیأسو من روح الله. اهم مطالب در طلیعه امر دو چیز است یکی توحید و دیگر معرفت نفس که تواند مظهر اتم وی گردد.
اما توحید این که سالک با قدم معرفت به جایی رسد که جمع بین تفرقه و جمع کند، و تنزیه از تنزیه و تشبیه نماید. همانطور که کشاف حقایق امام بحق ناطق حضرت جعفر صادق(ع) فرموده است: الجمع بلا تفرقه  زندقه ، و التفرقه  بدون الجمع تعطیل، والجمع بینهما توحید. و این توحید حقیقی اسلامی است و کلام وحی بدان ناطق است که هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن. در بیان آن بتمثیلی اکتفا می کنیم- خاک بر فرق من و تمثیل من-: در عالم رؤیا آنچه که مشاهده می گردند همه از منشئات نفس اند پس قائم بنفس و از شئون وی اند، و چون نفس موجود حی مدرک عالم بذات خود است شئون او نیز با همه کثرتی که دارند حی و مدرک اند و درواقع یک حقیقت بنام نفس است که بصور کثیره درآمده است و خود با این که همه است فوق همه است. این کثرت صور منافی با وحدت شخصیه نفس نیست بلکه هرچه صور بیشتر باشد دلالت بر قوت وحدت نفس می کند. و نفس بر جمیع این صور کثیره قاهر است و همه آنها مقهور وی، پس نفس هر یک آنها است که جز شئون نفس نیستند، و هیچیک آنها نیست که نفس در حد هیچیک محدود نیست. پس نفس را با هر یک از این منشئاتش جمع کردی و از هر یک تفرقه نمودی. و نیز نفس را فقط مجرد ندانستی که از کثرت تنزیهش کنی، و او را در هیچ صورتی از صور کثرت مقید نکرده ای تا قائل به تشبیه بوده باشی بلکه او را از این تنزیه و تشبیه تنزیه نمودی، کثرت غیرمتناهی نظام هستی شئون ذاتیه حق تعالی اند و من عرف نفسه فقد عرف ربه.
معرفت نفس و خودسازی
و اما معرفت نفس اینکه خداوند سبحان فرمود: الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه تفسیر اصیل آن چنانست که جناب صدرالمتالهین درآخر مرحله چهارم حکمت متعالیه که معروف به اسفار است فرموده است: کلمه طیب روح مؤمن است، و عمل صالح معارف عقلیه که او را ارتقاء می دهند و بدانجا می کشانند. این تفسیر براین اساس قویم است که علم و عمل دو گوهر انسان سازند.
انسان کاری مهمتر از خودسازی ندارد و ساختن هر چیز را مایه به حسب آنچیز لازم است مثلا دیوار را سنگ و گل باید و انسان را علم و عمل. انسان تا به لقاءالله نرسیده است بکمال مطلوبش نائل نشده است و لقاءالله  بمعنی اتصاف انسان با وصاف الهی و تخلق او باخلاق ربوبی است. بابا افضل را کلامی کامل در این باب است که: عالم درختیست که بار و ثمره او مردم است و مردم درختی است که ثمره او لقای خدای تعالی است.