کلام معصومین

کلام معصومین

ادعيه مأثوره هر يك مقامى از مقامات انشائى و علمى ائمه دين اند، لطائف شوقى و عرفانى، و مقامات ذوقى و شهودى كه در ادعيه نهفته اند در روايات وجود ندارند، زيرا در روايات مخاطب مردم اند و با آنان به فراخور عقل و فهم و ادراك و معرفتشان سخن مى گفتند نه هر چه كه گفتنى بود، اما در ادعيه و مناجات ها با جمال و جلال مطلق و محبوب و معشوق حقيقى به راز و نياز بودند، لذا آنچه در نهان خانه سر و نگار خانه عشق و بيت  المعمور ادب داشتند به زبان آوردند.

و ديگر استفاده هائى كه از حديث مذكور مى شود اين كه معصوم در يك روايت در موضوعى با سائلى به مقدار عقلى او بيانى دارد و چه بسا كه وى را در ورود و اقتحام بدان نهى مى فرمايد، ولى شخص ديگر را به فحص و تحقيق در پيرامون آن تهييج و تشويق مى فرمايد. بلكه چه بسا در سؤال شخصى ابتداء جوابى به اجمال مى فرمايد و چون سائل الحاح در جواب تفصيلى آن مى نمايد جواب به شرح و تفصيل مى شنود.

منبع: ولایت تکوینی

تقرب کمیل به حضرت علی (ع)

تقرب کمیل به حضرت علی (ع)

كميل مى گويد: با مولايم اميرالمؤمنين در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با او بودند، به بعضى از آنان گفت معنى قول خداى عزوجل فيها يفرق كل امر حكيم چيست ؟

امام فرمود: شب نيمه شعبان است، سوگند به كسى كه جان على در دست او است، هيچ بنده اى نيست مگر اين كه جميع خير و شر براى او در اين شب تا همان شب آينده مقسوم است، و هر بنده اى كه اين شب را احياء كند و دعاى خضر عليه السلام را بخواند دعاى او به اجابت مى رسد، پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود شب به خدمت او رفتم.

همين كه مرا ديد پرسيد كه اى كميل چه مى خواهى و چه چيز سبب آمدن تو شده است؟ گفتم يا اميرالمؤمنين به طلب دعاى خضر آمده ام. فرمود بنشين اى كميل چون اين دعا را حفظ كرده اى در هر شب جمعه يا در هر ماه يك بار و يا در سال يك بار و يا در عمر يك بار بخوان تا از بدى ها باز داشته شوى و يارى شده و روزى داده شوى و هرگز از آمرزش محروم نمانى، اى كميل طول صحبت تو با ما موجب شد كه چنين نعمت و عطائى را به تو ببخشم. چه قدر كميل همت و عزم داشت، چه قدر عشق و شوق داشت، چه قدر تشنه و طالب بود كه تا چيزى سراغ گرفت در راه تحصيل آن شد، و شب به خدمت امام رسيد و دعاى خضر را از آن جناب طلب كرد و از آن حسن طلبش و صفاى سريره و هدف مقدسش چنين سفره پر بركت دعاى خضر عليه السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردم صاحبدل گسترده است و چنين اثر قيم و قويم را از خود به يادگار گذاشته است و دعاى خضر را دعاى كميل كرده است، آرى بايد گدائى كرد كه جواد گدا مى خواهد.

بانگ مى آيد كه اى طالب بيا

جود محتاج گدايان چون گدا

جود محتاج است و خواهد طالبى

همچنان كه توبه خواهد تائبى

جود مى جويد گدايان و ضعاف

همچو خوبان كاينه جويند صاف

روى خوبان ز آينه زيبا شود

روى احسان از گدا پيدا شود

و امام عليه السلام به كميل فرمود طول صحبت تو با ما موجب احسان چنين عطائى شده است  پس پيدا است كه كميل خيلى ملازم آن حضرت بود. و ديگر از غرر كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام كه به كميل القاء شده است و دلالت بر كفايت آن صاحب سر ولى الله اعظم دارد و لياقت مصاحبتش را با آن حضرت مى رساند آن ست كه سيد رضى رضوان الله عليه در نهج البلاغة آورده است كه و من كلامه عليه السلام لكميل بن زياد النخعى: قال كميل بن زياد أخذ بيدى اميرالمؤمن ين عليه السلام فأخرجنى الى الجبان فلما أصحر تنفس الصعداء ثم قال يا كميل ان هذه القلوب  اوعية فخيرها أو عاها  الخ.

تا چه حد بايد كميل به اميرالمؤمنين قرب داشته باشد كه حضرت دست  او را بگيرد و تنها با او به صحرا برود. اين كلام امير عليه السلام به كميل را ماخذ روائى بسيار است از آن جمله ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء با اسناد روايت  نموده است.

منبع: ولایت تکوینی

حدیث حقیقت

حدیث حقیقت

آن حديث سؤال از حقيقت كه كميل از امام سؤال كرد ما الحقيقه؟ امام در جواب فرمود: ما لك  والحقيقة. و كميل عرض كرد: اولست صاحب سرك؟ امام فرمود: بلى ولكن يرشح عليك  ما يطفح منى. كه كميل چند بار زدنى فيه بيانا گفت و التماس بيان حقيقت نمود، در اين حديث امام امضاء فرمود كه كميل صاحب سر او بود. علاوه اين كه سؤال كميل از چنان موضوعى عظيم، خود دليل بر عظمت مقام بينش او است كه حسن السؤال نصف العلم.

حديث حقيقت را سيد حيدرآملى در جامع الاسرار، و شيخ بهائى، در كشكول، و قاضى نورالله در مجالس، و عبدالرزاق لاهيجى در شرح گلشن راز، و خوانسارى در روضات، و محدث قمى در سفينه نقل كرده اند و بسيارى از اساطين حكمت و عرفان نظما و نثرا آن را شرح كرده اند.

منبع: ولایت تکوینی

تکلم به قدر عقول

تکلم به قدر عقول

اما آنكه فرمود: انا معاشر الانبياء أمرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم. حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: ما تكلم رسول الله صلى الله عليه و آله العباد بكنه عقله قط. بديهى است  كه حضرت  وصى عليه السلام از اين نفى مستثنى است چه آن جناب نفس پيغمبر و از زبان رسول الله صلى الله عليه و آله مخاطب است بخطاب انك تسمع ما اسمع و ترى ما أرى الا انك  لست بنبى. جز وصى عليه السلام چه كسى ميتوانست كه اسرار معارف نبى ختم را فهم كند، و آن قول ثقيلى را كه خداوند عالم فرمود: انا سنلقى عليك  قولا ثقيلا، حمل نمايد. چون در روايات، كلمات وسائط فيض الهى در حد فهم و عقل مردم به آنان القاء مى شد، لذا از روايات مرتبه درايت روات به دست مىآيد كه هر يك در چه حدى از مقامات معنوى بوده اند. مثلا آنچه را كه اميرالمؤمنين عليه السلام به كميل رضوان الله عليه القاء فرموده همه از غرر كلمات حضرت وصى و از اسرار ولايت اند.

منبع: ولایت تکوینی

سفره الهی

سفره الهی

جناب رسول الله صلى الله عليه و آله قرآن را به مأدبة الله  وصف فرمود يعنى قرآن سفره الهى است. اين سفره فقط براى انسان گسترده شد، حال ملاحظه بفرمائيد كه قابليت  انسان و سعه وجودى او تا چه حد است  كه تواند وعاء اين همه جوامع كلمات  نوريه گردد. اين قرآن سلم است و اين آيات درجات  آن اقرأ وارق.

عارف شبسترى با من دعوى دارد كه:

چه مى گويم حديث عالم دل

ترا سر در نشيب و پاى در گل

جهان آن تو و تو مانده عاجز

ز تو محرومتر كس ديد هرگز

چو محبوسان به يك منزل نشسته

به دست عجز پاى خويش بسته

ميان در بند چون مردان به مردى

در آدر زمره او فروا به عهدى

ترا از بهر اين كار آفريدند

اگر چه خلق بسيار آفريدند

پدر چون علم و مادر هست اعمال

بسان قرة العين است احوال

آن نيك بختى كه در مسير تكامل انسانى اين منازل و مراحل قرآنى را پيموده است، ولى و صاحب ولايت تكوينى است كه:

فيض روح القدس از باز مدد فرمايد

ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد

انسان شاگرد مكتبى است كه كتاب او قرآن و معلم او صاحب  قرآن و بر ضيافتخانه نوالش منع نيست، در گشاده است  و صلا در داده خوان انداخته.

منبع: ولایت تکوینی

سعه وجودی قرآن

سعه وجودی قرآن

صاحب بيان السعادة در وجوه اعراب و قرائات اول سوره مباركه بقره از الم تا اولئك هم المفلحون كه پنج آيه است 240 / 770 / 205 / 484 / 11 وجه ذكر كرده است و بعد از آن گويد: و هذه هى الوجوه الشائعة التى لاشذوذ لها ولاندور ولاغلق فيها، تا اينكه گويد: و قد ذكرنا هذه الوجوه فى الاية الشريفه مع التزامنا فى هذا التفسير الاختصار و عدم التعرض لتصريف الكلمات و وجوه الاعراب و القرا آت تنبيها على سعة وجوه القرآن بحسب اللفظ .

مفادش اين كه وجوه مذكور در قرائت پنج آيه ياد شده، غير از وجوه قرائات شاذ و نادر و دشوار است  و گرنه وجوه قرائات به اضعاف مضاعفه عدد مذكور خواهد رسيد، و ما با اين كه در اين تفسير ملتزم به اختصار و عدم تعرض به تصريف كلمات و وجوه اعراب و قرائات شده ايم وجوه فوق را به عنوان تنبيه بر سعه وجوه قرآن به حسب لفظ ذكر كرده ايم. اين وجوه ظاهر عناوين باطن اند اقرأ وارق.

منبع: ولایت تکوینی

تفاسیر قرآن

تفاسیر قرآن

اين شهر آشوب در معالم العلماء در ترجمه حسن بن خالد برقى گويد: كه وى يكصد و بيست مجلد كتاب در تفسير قرآن به املاى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نوشته است. الحسن بن خالد البرقى اخو محمد بن خالد من كتبه تفسير العسكرى من املاء الامام عليه السلام مائة و عشرون مجلدة.

ناصر خسرو علوى در 434 هق. وفات نموده است، هدايت در رياض العارفين گويد كه ناصر خسرو در رساله اى كه در بيان حالاتش نگاشته ميگويد قريب به هفتصد تفسير مطالعه كردم. اين حرف ناصر خسرو است در هزار سال پيش از اين، و امروز در الذريعه فقط از تفاسير شيعه حدود هفتصد تفسير را نام مى برد، و با اين همه حق همانست كه بايد گفت:  القرآن يأتى يوم القيامة بكرا.

منبع: ولایت تکوینی

فهم خطاب محمدی (ص)

فهم خطاب محمدی (ص)

ما بايد به فهم خطاب محمدى صلى الله عليه و آله اعتلاء و ارتقاء بيابيم و در واقع قرآن بيانگر مقامات مسير تكاملى انسان است و انسان را عوالم است و اين فريق، بطون و تأويلات و مقامات و اسرار آيات را به اندازه اعتلاى وجودى و درايت و بينشى كه يافته اند تفسير مى نمايند تا شرح صدر مفسر چه قدر بوده باشد، و به قول متأله سبزوارى در اول اسرار الحكم: تا مشكلى مى رسد تبادر به رد و انكار نكنيد كه مطلب عاليه را فهميدن هنر است نه رد و انكار.

 

قرآن بکر است

قرآن بکر است

صاحب فصوص و فتوحات در يكى ديگر از كتاب هايش به نام الدرالمكنون و الجوهر المصون فى علم الحروف نكته اى لطيف درباره قرآن مجيد دارد كه يأتى يوم القيامة بكرا (لا يعلم تأويله الاالله) وقتى قيامت شما قيام كرده است، قرآن مجيد را با اينكه آن همه كتب تفاسير انفسى و غير انفسى در تفسير آن نوشته اند، مى بينيد كه بكر است.هنوز قرآن دست نخورده است و خود محيى الدين عربى نود و پنج جلد كتاب در تفسير انفسى قرآن نوشت. نوع تفسير اهل عرفان تفسير انفسى است لذا به حسب  ظاهر هضم مطالب آنان براى افكار اكثرى سنگين است، در قبول آن استنكاف دارند و چنين گمان دارند كه با ظواهر امور مطابقت ندارد ولى حقيقت  أمر اين است كه:

چون به چشمت  داشتى شيشه كبود

زين سبب عالم كبودت مى نمود

منبع: ولایت تکوینی

حرم الله

حرم الله

هر اثرى نمودار دارائى مؤثر خود است، همانطور كه حق سبحانه غير متناهى است كتاب او نيز غير متناهى است. قوله سبحانه: قل كل يعمل على شاكلته.

عارف بسطامى گويد: اگر ارض با آنچه كه حاوى آنست هزار هزار برابر يعنى يك ميليون برابر گردد و در گوشه اى از گوشه هاى قلب عارف بالله قرار گيرد، احساس بدان نمى كند. صاحب فصوص گويد بلكه سعه قلب فوق آنست كه قد ثبت ان القلب وسع الحق و اين كلامش اشارت به اين حديث شريف قدسى دارد كه لايسعنى ارضى و لاسمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن.

گفت پيغمبر كه حق فرموده است

من نگنجم هيچ در بالا و پست

در زمين و آسمان و عرش نيز

من نگنجم اين يقين دان اى عزيز

در دل مؤمن بگنجم اى عجب

گر مرا جوئى در آن دلها طلب

منبع: ولایت تکوینی

وسعت قلب

وسعت قلب

از سبط اكبر پيغمبر حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در بيان وسعت قلب خاتم صلى الله عليه و آله حديثى به اين مضمون مروى است كه: چون خداوند متعال قلب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را وسيع ترين قلب ها يافت قرآن كريم را بر او نازل فرمود، و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قلبك  لتكون من المنذرين، الم نشرح لك  صدرك.

شيخ عارف محيى الدين عربى در فص شعيبى فصوص الحكم گويد: قلب العارف بالله هو من رحمة الله و هو اوسع منها فانه وسع الحق جل جلاله و رحمته لاتسعه.

منبع: ولایت تکوینی

انزال و تنزیل

انزال و تنزیل

تنزيل در لغت عرب نزول تدريجى است و انزال، نزول دفعى، حق سبحانه مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة القدر. ما قرآن را يك بار در شب قدر نازل كرده ايم آن همه حقائق گرانقدر يك بار به صورت انزال بر قلب خاتم القاء شده است. انا سنلقى عليك قولا ثقيلا. پس از آن در مدت بيست و سه سال نجوما و تدريجا باذن الله پياده شده است و قرآنا فرقناه لتقرأه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا.

منبع: ولایت تکوینی  

القلب حرم الله

القلب حرم الله

مفتاح سعادت ابدى، مراقبت است كه بايد حرم دل را كشيك كشيد. جناب ابن بابويه صدوق رضوان الله عليه در آخر جامع الاخبار از صادق آل محمد صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه آن حضرت فرمود : القلب حرم الله فلا تسكن فى حرم الله غير الله.

حافظ گويد:

پاسبان حرم دل شده ام شب  همه شب

تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم

منبع: ولایت تکوینی

دست تصرف

دست تصرف

با رضاى محض و تسليم صرف بايد به راه افتاد، اگر دادند متشكر، اگر ندادند عجله نكن، صابر باش. آنانكه ديرتر مى گيرند پخته تر مى شوند، وظيفه ما اين است كه بنده حلقه به گوش او باشيم و مى دانيم قدمى كه در راه او برداشته ايم و نيتى كه در اين راه نموده ايم و عمل خيرى كه انجام داده ايم و هر گونه حسابى كه در بانك الهى باز كرده ايم به هدر نخواهد رفت. انا لانضيع اجر من أحسن عملا.

دلا در عاشقى ثابت  قدم باش

كه در اين ره نباشد كار بى أجر

تنى چند از مشايخ، ارباب قلوب را نام مى برند كه ساليانى دست تصرف داشتند و لكن به لحاظ ادب  مع الله دست به تصرف دراز نكرده اند و جز خدا نخواسته اند.

منبع: ولایت تکوینی

یک عمل

یک عمل

شايد سؤالى پيش آيد كه مگر ممكن است ما به مقامات انسانهاى كامل نائل آييم؟ جواب اين كه اولا همين كه به راه افتاده ايم، هر اندازه پيش رفته ايم مغتنم است به قول خواجه حافظ:

مرا تا جان بود در تن بكوشم

مگر از جام او يك  قطره نوشم

همين يك  قطره درياهاست، آن كه يك قطره هم بنوشد از بركات  سرشارى بهره مند خواهد بود و به حقيقت او را حظ و افر است. حضرت عيسى مسيح عليه السلام در اين امر به مردم موعظه مى فرمود كه دانه خردل از جميع تخم ها كوچكتر است. ولى چون آن را بكارند به نوعى نمو نمايد كه درخت مى شود و پرنده ها بر بالاى آن لانه مى سازند و در سايه او مى آرامند، يعنى عمل خير در ملكوت  عالم همين طور است  يك  عمل خير هر چند كوچك  باشد در ملكوت  عالم بزرگ  است و خير كثير است، مثلا انسان تصميم بگيرد كه كشيك زبان خود را بكشد و صادرات  و واردات دهان خود را كنترل كند و مراقب باشد همين يك عمل را خير كثير است و در عالم خير خيلى بزرگ است، پس اين كه فرمودند ما را ببينيد و به سوى ما بيائيد به هر اندازه اى كه به سوى آنها رهسپار شده ايم به عالم انسان بالفعل تقرب جسته ايم و به همان حد انسان و انسان تر مى شويم، و به هر مقدار اسماء الله عينى را كه سر منشأ ولايت تكوينى اند در خود يافته ايم ارتقاء و اعتلاى وجودى داريم، تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد و ثانيا اين كه بايد بين ولايت  تكوينى و مقام نبوت تشريعى و امامت تشريعى فرق گذاشت، فضل نبوت و منصب  امامت مطلبى است و نيل به مقامات معنوى انسانى و ولايت تكوينى مطلب ديگر. در اصطلاح ارباب قلوب اين را نبوت عامه و نيز نبوت مقامى و نبوت تعريف و انباء گويند و آن را نبوت تشريع.

هر چند سير الى الله موجب تقرب به اوصاف ربوبيه و تخلق به اخلاق الهيه يعنى سبب نيل به مقام ولايت تكوينيه مى گردد ولكن وظيفه سالك اين است كه در رياضات شرعيه هدفى جز حق سبحانه نداشته باشد. اگر به اميد نيل به مقامى رياضت كشد ضرر كرده است. و به قول جناب شيخ الرئيس در مقامات  العارفين اشارات: من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانى هر چيز كه جز حق تعالى هدف باشد آن بت است به قول خواجه حافظ:

تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن

كه خواجه خود صفت بنده پرورى داند

منبع: ولایت تکوینی

دعوت به بالا

دعوت به بالا

سفراى الهى كه مطلقا معصوم اند ما را به سوى خود دعوت فرمودند به اين خطاب كه ما را ببينيد و به سوى ما بيائيد و هدف از ارسال آنان ارتقاء و اعتلاء انسان ها به سوى آنان است و حاشا كه دعوتشان به گزاف  باشد، و اگر ما لياقت و قابليت اين چنين خطاب را نداشتيم مخاطب بدان نمى شديم.

بانگ مى آيد كه اى طالب بيا

جود محتاج گدايان چون گدا

جود محتاج است و خواهد طالبى

آنچنان كه توبه خواهد تائبى

پس اگر نيكبختى به حقيقت ندايشان را لبيك بگويد نه به مجاز.

به مجاز اين سخن نمى گويم

به حقيقت نگفته اى الله

و به راه بيفتد و وادى ها طى كند و به مقامات شامخى نائل آيد چه منعى متصور است؟ به قول عارف سنائى غزنوى:

چو ماكيان به درخانه چند بينى جور

چرا سفر نكنى چون كبوتر طيار

در به روى همه باز است، و اين درگاه حاجب و دربان ندارد، علاوه اينكه ما را دعوت به ضيافت هم فرمودند، به قول كمال اصفهانى:

بر ضيافتخانه فيض نوالت منع نيست

در گشادست و صلا در داده خوان انداخته

تو كه بال و پر پرواز به سوى ملائكه عالين را دارى پرواز كن، تو كه تور شكار دارى شكار كن. تو را كه لياقت مقام خلافة اللهى بلكه فوق اين مقام داده اند قدر خود بشناس و به كار باش، به قول خواجه حافظ:

اى دل به كوى دوست  گذرى نمى كنى

اسباب  جمع دارى و كارى نمى كنى

منبع: ولایت تکوینی

ارتقاء وجودی انسان

ارتقاء وجودی انسان

در اين مقام كه ارتقاء وجودى انسان است حضرت استاد علامه طباطبائى قدس سره در رساله شريف ولايت كه در ولايت تكوينى نوشته است، نكته اى بلند و عرشى افاده فرموده است به اين مضمون كه انبياء تمام احوال و اطوار و شؤون زندگيشان معصوم است حتى نيت خلاف و گناه نمى كنند، و اصلا زبان هرزه ندارند، بنى اسرائيل كه در موضوع ذبح بقره به حضرت موسى كليم عليه السلام گفتند:

أتتخذنا هزوا در جوابشان فرمود:  اعوذ بالله أن اكون من الجاهلين. استهزاء و مسخره كردن و تعريض گفتن كار جهال است. ياوه سرائى و دشنام و بدگوئى و قلم و زبان هرزه داشتن روش و شيوه نابخردان است، انسان بخرد آگاه همانست كه اميرالمؤمنين عليه السلام وصف فرمود: المؤمن يتقلب فى خمسة من النور مدخله نور، و مخرجه نور، و عمله نور و كلامه نور، و منظره يوم القيمة الى النور.

منبع: ولایت تکوینی

آب فراوان است

آب فراوان است

هر چيز كه دل بدان گرايد

گر جهد كنى به دست  آيد

نمى بايست انديشيد كه اين امر نشدنى است. اين همه كتابهاى كتابخانه هاى معظم جهان را ابناء نوع ما و اشخاص نظير ما نوشته اند جهان مسخر تو است. وحشت براى چه؟ تو تشنگى آور بدست، آب فراوان است يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم. خداوند متعال آب را براى تشنه و تشنه را براى آب  آفريده است، به قول ملاى رومى:

حكمت حق در قضا و قدر

كرده ما را عاشقان يكديگر

آب مى نالد كه كو آن آب خوار

تشنه مى نالد كه كو آب گوارا

تشنه تحصيل معارف و حقائق قرآن را عاقبت به خيرى ديگر است، و آن تكامل برزخى او است  يعنى چنين انسان طالب را كه از اين نشأه رخت بر بسته است و هنوز به مرتبه قيامت كبرى نرسيده است، قرآن تعليم مى دهند، اين قرآن باطن و حقيقت و معنى و محتواى كتاب و الفاظ قرآنست و اين محتوى را مراتبى است لاتعد ولا تحصى.

جناب ثقة الاسلام كلينى در كتاب فضل القرآن كافى به اسنادش از حفص از امام هفتم باب  الحوائج الى الله روايت كرده است كه امام عليه السلام به حفص فرمود:

يا حفص من مات من اوليائنا و شيعتنا ولم يحسن القرآن علم فى قبره ليرفع الله به من درجته فان درجات الجنة على قدر آيات القرآن يقال له اقرأ وارق فيقرأ ثم يرقى.

اى حفص هر كس از اولياء و شيعه ما بميرد و قرآن را نيكو نداند، در قبرش بدو تعليم مى دهند تا خداوند درجات او را بالا برد چه اين كه درجات جنت بر قدر آيات قرآن است، به او گفته مى شود بخوان و بالا برو پس مى خواند و بالا مى رود. اين قبر همين حفره اى از ارض نيست، اين حفره قشرى و ظلى و نمودى از قبرهاى انسان است.

منبع: ولایت تکوینی

بخوان و بالا برو

بخوان و بالا برو

شيخ عارف محيى الدين عربى در كتاب در مكنون در علم حروف گويد: للحروف صور فى عوالمها، حروف را در هر عالم صورتى است. قرآن را در هر عالم صورتى است و قرائت را نيز صورتى، و هر مرتبه از وجود حكمى دارد. امام به ابن حنيفه فرمود:  أقرأ وارق. يعنى سير علمى قرآن بى حد و بى نهايت  است، اين بعد معنوى انسان است كه پايان ندارد. ممكن است كه توهم شود چه كسى قادر است در اين اقيانوس عظيم الهى وارد شود، و در اين بحر بيكران غواصى كند تا بتواند به فعليت  مطلوب برسد، ولكن اين وحشتى بيش نيست، قرآن براى ارتقاى ما نازل شده است.

منبع: ولایت تکوینی

اقسام و مراتب قرائت

اقسام و مراتب قرائت

آيات قرآنى روزنه ها و درها و معبرها و عالمها براى اشخاص اند، تا بينش ها در چه پايه، و خواننده ها در چه حدى بوده باشد. به عبارت ديگر اين كتاب  الهى معراج انسان يعنى وسيله عروج انسان است كه آيات آن به منزله درجات اين معراجند و پايه هاى اين نردبان اند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش ابن حنيفه وصيت فرموده است كه و عليك بتلاوة القرآن والعمل به واعلم ان درجات الجنة على عدد آيات القرآن فاذاكان يوم القيامة يقال لقارى القرآن اقرأ وارق.

امام فرمود: درجات بهشت بر عدد آيات قرآنند، پس چون روز قيامت شود به قارى قرآن گفته مى شود بخوان و بالا برو. اين قرائت را مراتب است. يك مرتبه آن قرائت لفظى است كه همين قرائت  در عالم ماده و نشأه عنصرى است كه با حلق و زبان و دهان و لپ انجام مى دهيم، و يك مرتبه آن در عالم خواب است كه مثال همين قرائت اينجا است ولى كارى به جنبيدن لب و زبان اينجائى ندارد به قول حكيم ابوالقاسم فردوسى:

مگر خواب  را بيهده نشمرى

يكى بهره دانش ز پيغمبرى

و پس از آنكه بكلى از اين كالبد انقطاع حاصل شد، قرائت به نحو ديگر خواهد بود تا جايى كه خداوند متعال قرائت مى نمايد فاذا قرأناه فاتبع قرآنه، قرائت خداوند به چه معنى است؟

خداوند خودش را ذاكر و ثناگوى خود خواند، مقصود از اين ذكر و ثنا چيست و به چه نحوه است. در عالم مفارقات كه عالم بى ماده و بى دهان و بى زبان است قرائت  به چه معنى است؟ آيا دهان ها و زبانها مطابق عوالم متفاوت اند؟ آيا بدنها در طول يكديگرند و تفاوت بين بدن هاى اين نشأه و بدن هاى آن نشأه به نقص و كمال است كه بدن هاى حكايت از يكديگر مى كنند و قرائت ها و زبانها هم حكايت از هم مى كنند و بين آنها محاكات است چنانكه عوالم از يكديگر حكايت مى نمايند. به قول ميرفندرسكى:

چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى

صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى

منبع: ولایت تکوینی

میزان انسان

میزان انسان

سخن در اين است كه قرآن معيار و ميزان انسان سنج است، بايد حقائق و اسرار آيات در انسان پياده شود كه نفس ناطقه وعاء آن حقايق و آيات شود و در حقيقت قرآن غايت  سير انسان است و در حكمت متعاليه محقق و مبرهن است كه وصل ذى الغايت به غايت به نحو تحول است نه به محض قرب اضافى، يعنى استكمال نفوس ناطقه به نحو اتحاد وجودى با حقايق نوريه است.

منبع: ولایت تکوینی

بسم الله عارف

بسم الله عارف

بسم الله عارف به منزل كن الله جل جلاله است و بايد از بسم الله به روى انسان درى گشوده شود، شيخ عارف محيى الدين عربى در رساله الدرالمكنون و الجوهر المصون فى علم الحروف، گويد: و من فاته فى هذا الفن سر بسم الله الرحمن الرحيم فلا يطمع أن يفتح عليه بشىء فانه الباب المفتوح و السر الممنوح و فضائلها جمة لا يعلمها سائر الامة. و اعلم ان منزلة بسم الله الرحمن الرحيم من العارف بمنزلة كن من البارى جل و على. و همچنين در جواب سؤال صد و چهل و هفتم باب هفتاد و سوم فتوحات مكية.

انسان نائل به رتبت ولايت، صاحب مقام كن است در باب سيصد و شصت و يك فتوحات مكيه آمده است كه: ورد فى الخبر فى اهل الجنة أن الملك يأتى اليهم فيقول لهم بعد أن يستأذن عليهم فى الدخول فاذا دخل ناولهم كتابا من عندالله بعدان يسلم عليهم من الله و اذا فى الكتاب لكل انسان يخاطب به: من الحى القيوم الذى لايموت الى الحى القيوم الذى لايموت اما بعد فانى اقول للشىء كن فيكون و قد جعلتك  اليوم تقول للشىء كن فيكون .

حاصل اين كه ملكى از جانب حق تعالى بر اهل بهشت  وارد مى شود و پس از اذن دخول و سلام نامه اى از خداوند عالم به هر يك مى دهد به اين مضمون: اين كتابى است از حى قيومى كه نمى ميرد به حى قيومى كه نمى ميرد، اما بعد من به شىء مى گويم كن فيكون، تو را در امروز چنان گردانيدم كه به شىء بگوئى كن فيكون.

و اين بيان را با مطلب شامخى كه نيز شيخ در فص اسحاقى افاده فرمود العارف يخلق بهمته ما يكون له وجود من خارج محل الهمة ولكن لاتزال الهمة تحفظه، ضميمه بفرمائيد نكاتى بسيار دقيق در معرفت نفس انسانى عائد مى شود.

منبع: ولایت تکوینی

راه رفتن روی آب

راه رفتن روی آب

جناب ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف اصول كافى از امام صادق عليه السلام روايت فرموده است كه:

شخصى همراه حضرت عيسى عليه السلام بود تا به دريا رسيدند و با حضرت بر روى آب راه مى رفتند و از دريا مى گذشتند. اين جانى است كه در آب تصرف مى كند، اين همان جان است كه مرده را زنده مى كند، و ابراء اكمه و ابرص مى نمايد و جانهاى مرده را زنده مى كند و حيات مى دهد، و هر كسى كه به تعليم معارف حقه نفوس را احياء مى كند عيسوى مشرب است آن شخص كه ديد بر روى آب مثل زمين هموار عبور مى كنند. در عين عبور به اين فكر افتاد كه حضرت چه مى گويد و چه مى كند كه بر روى دريا اينگونه راه مى رود ديد حضرت مى گويد بسم الله، از روى عُجب به اين گمان افتاد كه اگر خودش از تبعيت كامل بيرون آيد و مستقلا بسم الله  بگويد مانند حضرت مى تواند بر آب  بگذارد، از كامل بريدن همان و غرق شدن همان، استغاثه به حضرت روح الله نمود، آن جناب نجاتش داد.

در روايت دارد كه آن شخص، قصير بود، حضرت عيسى پس از آنكه او را از غرق نجات داد به او فرمود: ما قلت يا قصير؟ قال قلت هذا روح الله يمشى على الماء و انا أمشى على الماء فدخلنى من ذلك عجب، فقال له عيسى: لقد وضعت نفسك فى غير الموضع الذى وضعك الله فيه فمقتك الله على ما قلت فتب الى الله عزوجل مما قلت، الحديث.

آن بسم الله در آب تصرف مى كند كه از جان برخيزد و گرنه از صرف تلفظ بدان و لقلقه زبان تصرفات تكوينى صورت نمى گيرد.

 گر انگشت سليمانى نباشد

چه خاصيت دهد نقش نگينى

البته زبان هم بايد از ذكر الله بهره اى داشته باشد، چنانكه سمع را هم از شنيدن حقائق و معارف  حظى است و بصر هم براى خود حظى دارد، ولى عمده همانست كه گفته ايم.

منبع: ولایت تکوینی

دانایی یا دارایی قرآن؟

دانایی یا دارایی قرآن؟

دستور العمل انسان ساز فقط قرآنست كه منطق وحى است ان هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم. ما مطابق دستور اين كتاب الهى حركاتى اين سوئى داريم كه اعراض اند، اما سر قرآن كه صورت عينيه انسان كامل است چنانكه نوشته آن صورت كتبيه انسان كامل است، حقائق نوريه است كه فوق مقوله جوهر و عرض است، هر چند كه عوالم حكايت از يكديگر مى كنند و صور كتيبه و عينيه مثال يكديگرند، صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى.

هر كس كه به هر اندازه از صورت عينيه قرآن را دارا است به همان اندازه صاحب ولايت است، و به همان حد خود را ساخته است، و به همان مقدار قرآنست، و به همان قدر انسان است. اين مقام به دانائى مفاهيم اسماء الهى و آيات قرآنى نيست، بلكه به دارائى آنها است.

منبع: ولایت تکوینی

عمل و جزا

عمل و جزا

بين عمل و جزا يك نحو مناسبت و مشابهت است بلكه جزا در طول عمل و فرع بر عمل است  و بلكه جزاعين عمل است. قرآن كريم مى فرمايد: جزآء وفاقا. جزاء موافق اعمال و عقائد است. وفاق مصدر دوم باب مفاعله از وفق است و مفاعله بين دو چيز است يعنى عمل را با جزاء و جزاء را با عمل موافقت است و بين اين اصل و فرع ارتباطى عجيب است.

منبع: ولایت تکوینی

ملکات و اخلاق ثابت

ملکات و اخلاق ثابت

هر چند صورت ظاهر عمل در اينجا حركت است، راه مى رود حركت است، فكر مى كند حركت است، مى نويسد حركت است، طواف مى كند، جهاد مى رود، تعليم مى دهد حركت است و همه احوال و اطوار او در اين نشأه حركت است و حركت عرض است و متصرم است و دوام ندارد و پايدار نيست، ولكن از همين عرض ها در سر و باطن انسان اخلاق ثابتى به نام ملكات تقرر مى يابد و ساخته مى شود كه حقيقت  و هويت انسان و قدر و ارزش آن همان حقائق و همان ملكات او است. يعنى اين كه فرمودند علم و عمل انسان سازند منظور از عمل، صرف همين حركات ظاهرى نيست، آن نورى كه در دل اين اعمال قربة الى الله است، انسان ساز است.

گر نبودى مر عرض را نقل و حشر

فعل بودى باطل و اقوال قشر

اين عرض ها نقل شد لون دگر

حشر هر فانى بود كون دگر

نقل هر چيزى بود هم لايقش

لايق گله بود هم سائقش

روز محشر هر عرض را صورتيست

صورت هر يك عرض را نوبتيست

ما با آن لب و حقيقتى كه حاصل علم و عمل ماست كه به ظاهر از أعراض بر خاسته اند محشوريم. اين حقيقت به لحاظ اين نشأه باطن است و در آنجا عين ظاهر مى شود كه يوم تبلى السرآئر  است.

روز محشر هر نهان پيدا شود

هم ز خود هر مجرمى رسوا شود

دست و پا بدهد گواهى با بيان

بر فساد او به پيش مستعان

دست گويد من چنين دزديده ام

لب بگويد من چنين بوسيده ام

پاى گويد من شدستم تا منى

فرج گويد من بكردستم زنا

چشم گويد غمزه كردستم حرام

گوش گويد چيده ام سوء الكلام

منبع: ولایت تکوینی

پلنگ صفت!

پلنگ صفت!

اما در وقت عمل و هنگام حادثه مثل پلنگ درنده بر ابناء نوعش حمله مى كند، و مى خواهد شكمها بدرد و آدمها بكشد. چنين شخصى در حقيقت حيوان مفترس است، همان پلنگ است نه آدم و به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام: فالصورة صورة انسان، والقلب قلب حيوان.

اين چنين كس در ظاهر به صورت انسان است، و به حسب اين نشأه آن را انسان مى بينيم، و مطابق تعريف كمال اول نفس او را انسان مى ناميم، ولكن به آن معنى دقيق كه از شرع انور ما به ما رسيده است، و قاطبه اهل عرفان و حكيمان متأله، و صدرالمتألهين در حكمت متعاليه اسفارش در پيرامون آن تحقيق فرموده اند كه انسان در اين نشأه نوع و در تحت آن، افراد است، و در آن نشأه جنس و در تحت آن، انواع مختلف قرار دارد، به صورت همان حيوان مفترس محشور مى گردد.

اى دريده پوستين يوسفان

گرگ برخيزى از آن خواب گران

گشته گرگان آن همه خوهاى تو

مى درانند از غضب اعضاى تو

حضرت امام صادق عليه السلام در بيان حشر چنين انسانهائى به صورتهاى گوناگون فرمود: اين همه حيوانات مختلف، صورت و مثال اعمال و اخلاق انسان اند. اين صورت عمل، خارج از صقع ذات  انسان نيست بلكه:

كان قندم نيستان شكرم         هم ز من مى رويد و هم مى خورم

آن تخم ها و بذرهائى كه در مزرعه جانش كاشته بود حالا به فعليت رسيده اند.

منبع: ولایت تکوینی

تاثیر نیت بر انسان

تاثیر نیت بر انسان

نيت هاى پليد و بد آن چنان انسان را مى شوراند و آشفته و در هم و برهم مى كند و از اعتدال و استقامت باز مى دارد كه حتى در خوابهايش اثر مى گذارد، خوابهايى كه مى بيند همه آشفته و كج و معوج خواهند بود. ما به حق آفريده شديم و دار هستى همه به حق آفريده شده است. ما آفريده هاى خوب و پاك  را بد پيوند مى دهيم، تمام اين بديهائى كه پيش مى آيد ناشى از همان پيوند دادن بد ما است.

منبع: ولایت تکوینی

تعلق و تعقل!

تعلق و تعقل!

چنين در خاطر دارم كه صدرالمتالهين در تفسير سوره مبارك يس و يا در تفسير ديگر مى فرمايد كه شخصى را مى شناسم كه حدت ذهنى بسزا داشت و از هوش و بينش سرشارى برخوردار بود، كليات و مرسلات را خيلى خوب ادراك مى كرد، اما براى او رهزنى پيش آمد كه برگشت و بدين سوى منعطف شد و دل به امور مادى خوش كرد كه تا آنچنان تعلقات به ماديات هوش و بينائى و صفا و بى رنگى را از او گرفت كه از ادراك معانى و حقائق كليه باز مانده بود و قادر به ادراك  آنها نبود. اصلا تعلق با تعقل جمع نمى شود.

غلام همت  آنم كه زير چرخ كبود

زهر چه رنگ  تعلق پذيرد آزاد است

انسان بايد با دو جناح ملكوتى و لاهوتى خود كه دو بال قوه نظرى و قوه عملى اويند از حضيض ناسوت به اوج عالم قدس پرواز كند. به قول متأله سبزوارى:

يبدو جناحا العقل عن لاهوت

ياوى لاوج القدس من ناسوت

ولى تعلقات به امور مادى مانع اين طيران مىگردند، يعنى مانع رسيدن انسان از قوه به فعليت و از نقص به كمال مى شوند. و هر آنچه رهزن انسان در راه استكمال وجودى او مى شود آن بت  اوست.

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: هر آنچه تو را از خدايت باز مى دارد آن بت تو است.

منبع: ولایت تکوینی

اهم مراقبات

اهم مراقبات

يكى از اهم مراقبات اين است كه انسان واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد. آن لقمه نانى را كه به دهان مى گذارد اگر از روى حساب نباشد هرزه خوار مى شود و انسان هرزه خوار هرزه گو مى گردد، آن دهانى كه وارداتش آلوده است صادراتش هم آلوده است. و به قول شيخ بهائى در نان و حلوا:

لقمه كامد از طريق مشتبه

خون خور و خاك و بر آن دندان منه

كان ترا در راه دين مفتون كند

نور عرفان از دلت بيرون كند

انسانى كه واردات  گوشش ياوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نيز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و نوشته هاى زهر آگين خواهد داشت، چرا دفتر وجودت و صحيفه نفست را به اينگونه اباطيل و ترهات پر مى كنى؟! متأله سبزوارى چه نيكو فرموده است:

دفتر حق است دل به حق بنگارش

نيست روا پر نقوش باطله باشد

روح كه قدسى نگشت و نفس كه ناطق

روح بخارى و نفس سائله باشد

منبع: ولایت تکوینی

برکت انقلاب اسلامی

برکت انقلاب اسلامی

الحمدلله كه معلم و مربى و معدات سرمايه كسب و كار داريم، و هم از بركت انقلاب عظيم شكوهمند اسلامى ما، استعدادها و فطرتها، خاصه جوانان ما پژوهش و خواهش كمالات انسانى خود را نشان داده اند و سخت تشنه آب حيات معارف حقه اند، غرض اين كه ما بايد خودسازى را در رأس ساير امور قرار دهيم. اين همه انزال كتب و ارسال رسل و مسجد و محراب و منبر و مدرسه و حوزه و دانشگاه و گفت و شنود و قلم و تعليم و تعلم، مقدمات هستند و اصل ذوالمقدمه است و آن هم اين است كه انسان درست خودش را بسازد.

فوق همه كارها همين است كه انسان خودش را درست بسازد و دانستن تنها همين دانستن مفهومى نيست، دانستن مفهومى موجب ارتقاى وجودى و اعتلاى روحى انسان نمى گردد و انسان از آن چندان بهره اى نمى گيرد و به مقام شامخ ولايت تكوينى نمى رسد، بايد خود آن حقائق نورى كه معانى اسماء مى باشند در انسان پياده شوند.

منبع:ولایت تکوینی

تصنیف های هرزه و آلوده

تصنیف های هرزه و آلوده

جناب برهان الموحدين و قدوة العارفين على اميرالمؤمنين در كوفه جوانى را مى بيند كه به خواندن تصنيف هاى هرزه و آلوده سرگرم و دل خوش است، امام به او فرمود: دارى به چه چيزهائى دفتر وجودت را پر مى كنى؟ امام بايد بفرمايد زيرا كه مربى اخلاق و معلم اجتماع و ولى امر است، وظيفه اش فرمودن و تعليم و تربيت است.

از جمله كلامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام به كميل القاء فرموده است و در نهج البلاغه آمده است، اين است كه اولئك والله الاقلون عددا (و الاعظمون قدرا)، يحفظ الله بهم حججه و بيناته حتى يودعوها نظرائهم و يزرعوها فى قلوب  اشباههم. امام در اين گفتار علماى بحق را زارع معرفى فرمود: علماء كشاورزند، عالم برزگر است، معارف عالم بذرهائى است كه در مزرعه جانها مى افشاند، قلوب مستعده مزارع اين بذرها هستند و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه.

تخمهائى كه شهوتى نبود

بر آن جز قيامتى نبود

منبع: ولایت تکوینی

مهمترین کار انسان

مهمترین کار انسان

مهم ترين و اساسى ترين كارى كه ما در امتداد زمانى خود داريم اين است كه خودمان را درست بسازيم. هيچ كارى براى انسان مهمتر از درست ساختن خودش نبوده و نيست و هيچ عمل در قدر و قيمت بدان نمى رسد. و به مبناى رصين و فتواى قويم برهان و قرآن، علم و عمل , انسان سازند. قرآن عين برهان است و عقل و نقل معاضد يكديگرند و هر دو در اين حكم محكم متفق اند. اگر انسان من حيث هو انسان بايد خودش را بسازد چاره اى جز تحصيل علم نافع و عمل صالح ندارد، و چون علم و عمل انسان سازند، هر يك  از ما بايد مراقب و مواظب خود بوده باشد كه چگونه دارد در شب  و روز خود را مى سازد.

منبع: ولایت تکوینی

سنخیت غذا و مغتذی

سنخیت غذا و مغتذی

بايد بين غذا و مغتذى سنخيت بوده باشد، غذا گيرنده كه انسان شد مسانخ و مجانس او يعنى طعام او علم است. گوش انسان، دهان جان او است بايد دقت داشت كه اين دهان از كدامين سفره ارتزاق مى كند. 

جانور فربه شود ليك  از علف

آدمى فربه زعز است  و شرف

آدمى فربه شود از راه گوش

جانور فربه شود از حلق و نوش

منبع: ولایت تکوینی

طعام انسان

طعام انسان

زيد شحام، حضرت  امام باقر عليه السلام را از تفسير اين آيه كريمه فلينظر الانسان الى طعامه  سؤال كرده است كه طعام انسان چيست؟ امام در جواب  فرمود: بنگرد علمش را از كجا تحصيل مى كند. آيه، طعام را بر روى انسان برده است، و انسان من حيث هو انسان غذاى او علم و عمل صالح است  كه علم و عمل انسان پرور و انسان سازند.

منبع: ولایت تکوینی

ولایت تکوینی

ولایت تکوینی

حرف  عمده ما در پيرامون اين موضوع اصيل و قويم معارف  انسانى اين است كه انسان را قابليت  و لياقتى است كه اگر نهال وجودش را به دست مربيان كامل و مكمل بسپارد، و دستورالعمل باغبان دين و نهال پرور و انسان ساز را در متن وجود و شؤون زندگيش پياده كند آنچنان عروج وجودى و اشتداد روحى پيدا مى كند كه اگر در مقام تمثيل بخواهيم حقيقت  آن را بازگو كنيم و نمايش دهيم، شجره طوبى الهى مى شود كه  اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى أكلها كل حين باذن ربها.

و اين تمثيل بدين جهت  است كه مناسباتى تكوينى بين هر علم و عمل و صورت  آنها در عوالم محفوظ است، مثلا ايمان به صورت شجر، و علم به صورت ماء تمثل مى يابد، امام صادق عليه السلام ماء غدق  قرآن را كه فرمود:  و ان لو استقاموا على الطريقة لاسقينا هم ماء غدقا به علم كثير تفسير فرمود چنانكه طبرسى در تفسير مجمع در ضمن همين آيه كه از آيات سوره جن است آورده است كه عن الصادق عليه السلام قال معناه لافدناهم علما كثيرا يتعلمونه من الائمه .

ابن عباس ماء در اين آيه و انزلنا من السماء ماء  را به علم تفسير نموده است زيرا كه علم سبب  حيات  ارواح است چنانكه آب سبب حيات اشباح.

اين نهال وجود انسانى كه به فعليت رسيده است تمام شؤون زندگيش، و همه ثمره شجره وجودش انسانى است، آرى اگر اين نهال غذايش انسانى شد، ميوه اش نيز انسانى خواهد شد.

منبع: ولایت تکوینی

قرآن وسيله عروج انسان

قرآن وسيله عروج انسان

آيات قرآني روزنه ها ودرها و معبرها و عالمها براي اشخاص اند تابينش ها در چه پايه و خواننده ها در چه حدي بوده باشد ، به عبارت ديگر اين كتاب الهي معراج انسان يعني وسيله عروج انسان است كه آيات آن به منزله درجات اين معراج اند و پايه هاي اين نردبان اند


ولايت تکوینی ص22

ولايت تكوينى

ولايت تكوينى

اين كتاب كه درباره يكى از موضعات اصيل معارف انسانى و يكى از مسائل مهم عرفانى تأليف شده , به خواننده خود القاء مى كند : انسان در ترقيات و عروجات خويش به مرحله اى دست مى يازد كه عالم به منزله بدن وى و موجودات به منزله اعضاء و جوارح وى قرار مى گيرد و همان گونه كه نفس مدبر بدن , بدون هيچ اشكال و صعوبتى در بدن خويش تصرف مى كند , آدم به كمال رسيده اى كه مظهر اسماء حسناى الهى است در ماده كاينات تصرف كرده و تمام اجزاء عالم از وى اطاعت و پيروى مى نمايند .

حضرت استاد حفظه الله تعالى خود در ابتداى كتاب ياد شده نگاشته اند[ : ( حرف عمده ما در پيرامون اين موضوع اصيل و قويم معارف انسانى اين است كه انسان را قابليت و لياقتى است كه اگر نهال وجودش را به دست مربيان كامل و مكمل بسپارد و دستور العمل باغبان دين و نهال پرور و انسان ساز را در متن وجود و شئون زندگيش پياده كند , آنچنان عروج وجودى و اشتداد روحى پيدا مى كند كه اگر در مقام تمثيل بخواهيم حقيقت آن را بازگو كنيم و نمايش دهيم , شجره طوباى الهى مى شود كه اصلها ثابت و فرعها فى السماء توتى أكلها كل حين باذن ربها )) .

اين اثر در سال 1371 توسط انتشارات قيام طبع و منتشر شد .

منبع:مرورى بر آثار و تأليفات استاد فرزانه حضرت آيت الله علامه حسن حسن زاده آملى[ دامت معاليه]