الهاماتی که به قلب می شود

الهاماتی که به قلب می شود

قلب در چند جاى قرآن تعريف شده است. جبرئيل قرآن را به قلب پيغمبر نازل كرد. وحى مربوط به قلب است، الهامات و خوابهاى شيرين و وحى‏ هايى كه مى‏ شود مربوط به قلب است. چه وحى تشريعى كه مخصوص پيغمبر است و چه وحى الهامى كه به غير پيغمبر مى ‏رسد. چه در خواب و چه در بيدارى، همه مربوط به قلب انسان است. 

دل مستعد وحى الهامى مى‏ گيرد، حقايق را مى‏ بيند، سير مى‏ كند، حقايق آيات و روايات را مى‏ بيند. اينكه پيغمبر بشود و شريعت بياورد نمى ‏شود. كسانى كه يافتند حرفها زدند، كتابها نوشتند. ما بيچاره ‏ايم، حقايق را نفهميديم، آنها كه يافتند خبرها مى‏ دهند، حرفها مى‏ زنند و درست هم هست. خلاصه بايد همه را از قلب خود بخواهيم.

نزول ملك و كشف و رؤيا مربوط به بيرون ما نيست. فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا، همين تمثّل يعنى درون شماست. نزول وحى درونى است. آنها كه حشر با عالم أرواح پيدا مى‏كنند مى‏دانند كه از درون انسان است.

حساب انسان اين است. كارخانه ‏اى است كه معانى را از بالا مى‏ گيرد و در عالم خيال به صورت أشباح و اشكال درمى‏ آورد. همان طور كه اينجايى ها را مى‏ گيرد و بالا مى ‏برد آن جايى‏ ها را نيز پايين مى‏ آورد. خودش مى‏ شود مجمع همه. هر كه طرح كونين كرد، جمع كونين كرد. هر كه دنيا و آخرت را ترك گفت جز تو نمى‏ خواست. آخوند ملا صدرا كتابى دارد به نام «طرح الكونين» «الدنيا حرام على أهل الآخرة و الآخرة حرام على أهل الدنيا و الدنيا و الآخرة حرامان على أهل اللّه». از حضرت رسول (ص) نقل شده هر كه طرح كونين كرد مقام جمع الجمع پيدا مى ‏كند. عارفى فرمود:

دو عالم را به یک بار از دل تنگ                 برون کردیم تا جای تو باشد

بايد اين كار را بكنيم، بچشيم و برسيم. اين همه بزرگان، آن همه مناجاتها، اشعار، حالات، سوزش دلها و مقامات كه دارند. همه شوخى كرده ‏اند؟! ملّاى رومى دارد:

کرده ای تاویل حرف بکر را                خویش را تاویل کن نی ذکر را

اينكه گفته ‏اند: از خودت دست بردار شوخى كرده ‏اند؟! بالاخره انسان و هر موجودى كلمه ‏اى از كلمات اللّه است. جدولى است از درياى وجود بخصوص انسان كه جان عالم است و درى دارد كه به عالم ملكوت باز مى‏شود.

بابا افضل كاشى در زمان خواجه بود. خواجه خيلى از ايشان سؤال مى‏ كرد. در رسائل شريفش آمده است:

ما را خيال كنيد، چشم به بيرون بدوزيد. اينجا همه شدند. درون را نگاه نكن بيرون را نگاه كن. نمى‏ دانى خودت دروازه ‏اى هستى براى همه عالم. حرف اينها رسيدن است تمثلات بايد در خودت پياده شود. تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ‏. پله پله خاطرات و واردات و الهامات پيش مى‏ آيد.

منبع: ممد الهمم درشرح فصوص الحکم

همه کلمه هستند

همه کلمه هستند

همه كلمه هستند، همه كتاب هستند، در آيات و روايات از انسان به ميزان، كتاب و كلمه تعبير شده است. انسان كامل از آن طرف كه جامع اسماء و صفات و مظاهر كَونيه است فقير است، عبد است، محتاج است و دستش به گدايى بلند است. و از آن طرف كه جنبه ملكوتى دارد كلمه است، مصطفى است، مجتبى است، يد اللّه است، عين اللّه است.

من اين طورم، من آن طورم از زبان ائمه (ع) كه هرگز در مقام خود ستايى نيستند و در مقام بيان حقيقت هستند. از اين باب است. از جنبه خلقى‏شان، تضرع و زارى دارند و از جنبه ملكوتيشان خبر از كمالات خود مى‏ دهند: و اللّه ما قلعت باب خيبر بقوّة جسدانية لكن بقوّة الهية...

همه كلمه هستند. به قول شيخ شبسترى:

به نزد آن كه جانش در تجلّاست‏

همه عالم كتاب حق تعالى‏ست‏

عرض اعراب و جوهر چون حروف است‏

مراتب همچو آيات وقوف است‏

از او هر عالمى يك سوره خاص‏

يكى شد فاتحه و آن ديگر إخلاص

منبع: ممدالهمم در شرح فصوص الحکم

همِّ(قصد و توجه) واحد

همِّ(قصد و توجه) واحد

 بايد راه يكى شود. در اين مورد ائمه ما اين طور فرموده ‏اند که همّ خودت را همّ واحد گردان (يك قصد داشته باش).

منبع: ممدالهمم در شرح فصوص الحکم

علت تالیف کتاب فصوص الحکم

علت تالیف کتاب فصوص الحکم

محیی الدین فرمود: من رسول اللّه را در مبشره‏اى ديدم‏ «1». و اين واقعه در محرم سال ششصد و بيست و هفت در شهر دمشق بود و ديدم كه در دست رسول اللّه كتابى بود.

(لفظ كتاب اشاره به جمع حقايق دارد، كتاب يعنى مخزن حقايق و آن هم در دست او بود. از آن جهت كه در دست خاتم بود مشعر به اين است كه اين كتاب پايدار خواهد بود، زيرا دست مظهر بسط و اميد است.)

به من فرمود اين كتاب فصوص الحكم است. آن را بگير و به مردم برسان تا از او نفع برند. من گفتم: السمع و الطاعة مر خداى و رسول خداى و اولى الامر را آن چنان كه به ما امر فرمودند. (يعنى سمع و طاعت آن چنان كه به ما امر فرمودند).

(اين بيان عذر خواهى است از إبراز آن چه كه يافته، زيرا عارف سالك بايد امين اللّه باشد و اسرار دوست را آشكار نكند. امّا عذر خواهى مى‏كند كه اگر من اظهار كردم به فرمان رسول مأمور بودم.)

(در تنزّل و عروج مراتب وجود، قوس نزول و قوس صعودى است. اگر اين دو قوس را حلقه‏اى در نظر بگيريم، اين دو قوس در موطن قلب ولى دور مى‏زند. چه عارف در اسفار اربعه مقامات وجود نزولا و عروجا سير مى‏كند و چون آن دو قوس حلقه‏اى هستند كه به قلب عارف ارتباط دارند، قلب عارف آن حلقه را چون نگين است و چون در اين كتاب درباره خواص ذاتى كلماتى چند كه از آدم تا خاتم انتخاب مى‏شود صحبت شده و هر يك از آن كلمات تامه در سير أطوار نزولى و عروجى وجود به منزله نگين آن حلقه‏اند هر باب آن را به عنوان فصّ (نگين) تعبير كرد و نيز چون قلب مجمع‏ حقايق است و آن حلقه سير علمى است پس قلب يعنى فصّ و نگين، زبده و عصاره حكم است و آن انبيا و خلاصه كلمات كه حكم بر قلوبشان نازل شده زبده موجوداتند، آنان را فصوص الحكم ناميد و هر يك از فصوص با تعبير خاصى معرفى مى‏شود. (كلم يعنى فصوص و حكم آن حلقه‏هاست) و قلب انسان كامل محل نقوش حكم الهيه است.)

پس مقصود و مطلوب رسول اللّه (ص) را محقق گردانيدم و نيّتم را خالص كردم و قصد و همّتم را تجريد كردم براى إبراز اين كتاب چنانكه رسول اللّه (ص) براى من معلوم فرمود. بدون كم و زياد و از خدا خواستم كه مرا در إبراز اين كتاب و در جميع احوالم از آن بندگانش بگرداند كه شيطان بر آنها مسلط نيست. و بخصوص مرا در جميع آن چه انگشتانم رقم و زبانم بيان مى‏كند و دلم در مى‏نوردد و مى‏گيرد به القاى سبوحى و دميدن روحى در روعم تأييد كند تا به مضمون‏ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ‏ به او معتصم شوم تا مترجم باشم نه متحكّم. تا اهل اللّه اصحاب قلوب كه بر او واقف مى‏شوند بر ايشان محقق گردد و ثابت شود كه اين كتاب از مقام تقديس است كه از أغراض نفسانى كه تلبيس در آن راه پيدا مى‏كند منزه است‏ و اميدوارم كه حق تعالى چون دعايم را شنود، ندايم را لبيك گويد. پس من القا نمى‏كنم مگر آن چه به من القا شد و در اين نوشته نازل نمى‏نمايم مگر آن چه بر من نازل شد و من نبى و رسول نيستم بلكه وارثم و براى آخرتم حارث.

(زيرا نبوت تشريعى و رسالت به وجود خاتم ختم شد و اين بزرگان وارث علم‏ پيغمبرند به وحى الهامى كه همان مبشرات است و رؤياهاى صالحه.)

نکته: مطالب درون پرانتز قلم حضرت علامه است و مطالب بیرون پرانتز نقل قول ایشان از محیی الدین.

منبع: ممد الهمم در شرح فصوص الحکم.