تثلیث در عالم هستی
تثلیث در عالم هستی
بدان كه مراتب نظام هستى را بر تثليث فرموده اند، كه عقل كل و نفس كل و عالم طبيعت بوده باشد. و از اين سه عالم به عبارات گوناگون تعبير نموده اند.
منبع: انسان و قران
تثلیث در عالم هستی
بدان كه مراتب نظام هستى را بر تثليث فرموده اند، كه عقل كل و نفس كل و عالم طبيعت بوده باشد. و از اين سه عالم به عبارات گوناگون تعبير نموده اند.
منبع: انسان و قران
رویت ملائکه
احاديثى درباره ملائكه روايت شده است كه به صورتهاى گوناگون رؤيت شده اند، بيان رؤيت ذات و حقيقت آنها به ديده ظاهر نيست زيرا كه اصل وجودشان روحانى مجرد است بلكه ظهور و بروز آنهاست در ظرف ادراك مدركين كه آن حقايق مجرده بدون تجافى در صقع نفس مدركين و در كارخانه وجود ايشان به صورتهاى گوناگون ظهور مى كنند كه در قرآن كريم از آن به تمثل تعبير فرمود: فتمثل لها بشرا سويا، اى تصور لها كما فى مفردات الراغب.
منبع: انسان و قرآن
کشف عرفانی راه حقیقی تحصیل علم
چون تحصيل معرفت صحيح يا به طريق برهان نظرى است و يا به طريق عيان كشفى و طريق نظرى از خلل صافى نيست، پس طريق دوم متعين است كه با توجه به حق تعالى و مراقبت كامل و تعريه و التجاى تام و تفريغ قلب بكلى از جميع تعلقات، آن هم در تحت تدبير و ارشاد كاملانى مكمل كه واقف منازل اند چون انبيا و وارثان به حق آنان، صورت پذير است.
منبع: انسان و قرآن
موافقت روایات و کشف عارفان
هلاك بر آن فلسفه اى كه قوانين آن مطابق كتاب و سنت نيست! صاحب فتوحات مكيه، در آخر باب دوازدهم آن در بيان كريمه و ان من شيىء الا يسبح بحمده مى فرمايد:و نحن زدنا مع الايمان بالاخبار الكشف. و صاحب اسفار، در فصل شانزدهم موقف هشتم الهيات آن در بيان آن مى فرمايد: و نحن بحمدالله عرفنا ذلك بالبرهان و الايمان جميعا.
منبع: انسان و قرآن
حروف مقطعه قرآن
و بدان كه فواتح سور قرآن يعنى همان حروف مقطعه، پس از حذف مكررات از آنها، چهارده حرف باقى مانند، كه در اين تركيب صراط على حق نمسكه يا على صراط حق نمسكه جمع شده است. و آنها را، در اصطلاح علماى عدد، حروف نورانيه دانند، و مقابل آنها را حروف ظلمانيه خوانند، و به عدد چهارده بودن حروف نورانى را اشاره به سر قرآن دانند، كه قرآن ظاهر و تمام و واضح نشد مگر به هياكل نوريه چهارده نفر، كه اهل بيت عصمت و طهارت و وحى اند و در كلمه مباركه طه جمع اند و از اين حروف مطالبى استنباط مى كنند. در ميان حروف مقطعه الف قطب حروف است و براى ذات اقدس حق است.
دل گفت مرا علم لدنى هوسست
تعليمم كن اگر تو را دسترسست
گفتم كه الف گفت دگر گفتم هيچ
در خانه اگر كسست يك حرف بسست
حافظ شيرين سخن گويد:
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
منبع» انسان و قرآن
طرق اقتناى معارف
تحصيل معرفت صحيح در مرقومات و زبر فريقين به دو طريق بيان شده است: يكى طريق برهان نظرى، و ديگر طريق عيان كشفى. اهل تحقيق در بسيارى از موارد تصريح به عدم كفايت نظرى كرده اند كه سبيل علوم معرفت طورى وراى طور عقل نظرى است و به نظم و نثر بر آن حرفها دارند كه ترك تعرض بدانها را اولى ديده ايم.
منبع: انسان و قرآن
دهان جان
غذاى هر يك از جان و تن مسانخ و مجانس با خود اوست. گوش دهان جان است، غذاى جان را در ابتداى امر بايد از راه گوش كه دهان اوست به او داد، و پس از آنكه نيرو گرفت دهن هاى ديگرى برايش باز مى شود.
دو دهان داريم گويا همچونى
يك دهان پنهانست در لب هاى وى
اگر در تحت تعليم و تربيت افرادى كه وادي ها طى كرده اند و منازل پيموده اند و گردنه ها را پشت سر گذاشته اند قرار بگيريم، يعنى نهال وجود خودمان را به دست باغبان هاى شايسته بدهيم، آنگاه خواهيم ديد كه از كمون اين شجره طيبه الهيه چه ثمراتى به عرصه ظهور و بروز مى رسد.
قدر خود بشناس و مشمر سرسرى
خويش را، كز هر چه گويم برترى
آن كه دست قدرتش خاكت سرشت
حرف حكمت بر دل پاكت نوشت
منبع: انسان و قرآن
لبیک بگوئید
قرآن كريم فرموده است: يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم. بياييد ندايى را لبيك بگوييد كه شما را احيا مى كند، روح در شما مى دمد، بياييد به سوى منطقى كه شما را زنده بگرداند.
زنده دلا، مرده ندانى كه كيست؟
آن كه ندارد به خدا اشتغال
بياييد ندايى را لبيك بگوييد كه از شجره وجودتان بهره هايى ببريد كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده است و بر هيچ دلى نگذشته است، قال رسول الله ( ص ) ان الله عزوجل قال اعددت لعبادى الصالحين مالا عين رات، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر، و لذت هايى عايد شما مى شود كه آنچنان بدانها آرام بيابيد كه لذائذ مالوف را آلام بيابيد، به قول شيخ اجل سعدى:
اگر لذت ترك لذت بدانى
دگر لذت نفس لذت نخوانى
و آنگاه چنان به حال مردم چشيده و رسيده غبطه مى خوريد كه ما كيستيم و چه شديم و به كجا رسيده ايم.
منبع: انسان و قرآن
لذت احرار
در نهج البلاغه آمده است كه: «ان قوما عبدوالله رغبه فتلك عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه فتلك عباده العبيد و ان قوما عبدوالله شكرا فتلك عباده الاحرار»
احرار از بندگى لذت مى برند، از سبحان ربى الاعلى و بحمده گفتن لذت مى برند، از خلوتها و وحدتهايشان لذت مى برند، از فكرها و توجه ها و سير و سلوك معنوى و از شهود عرفانى و ذوقى و وجدانيشان لذت مى برند.
هر يك از ما به منزله جدول و كانال و نهرى است كه به درياى بيكران هستى متصل است، اگر مى بينيد آب جدولى زلال و صاف نيست، طعم و بوى و رنگ بد دارد، از اين جدول است، از اين كانال است. وقتى آب به كانال آمده است، رنگ گرفته است. مثل باران كه صاف و زلال و شيرين نازل مى شود؛ اما وقتى به زمين رسيد، با گل ها و لاى و لجن ها و با گياه ها و اماكن آميخته شد و حشر پيدا كرد و الفت يافت، بر اثر اين الفت و معاشرتش به رنگ آن خاك و آن نهر و آن گياه در مى آيد. مثلا اگر زمين شوره زار است ، مى بينيم آب باران شيرين شور شده است ؛ و اگر زمين رنگى دارد و اگر گياهى طعمى دارد، بدان رنگ و بدان طعم در آمده است؛ والا خود آب صاف و زلال به زمين آمده است.
منبع: انسان و قرآن
...بايد معانى واقعى اسماء و صفات الهى را دارا شد. و آنكه به عرض رسانده ام هر كس بدان پايه كه داراست به همان اندازه انسان است و به همان اندازه قدر و قيمت دارد و به همان اندازه قرآن و بهشتى بلكه بهشت است، اين دارايى است.
انسان بر اثر اين دارايى ولايت تكوينى به دست مى آورد و چنان قدرت وجودى پيدا مى كند كه تصرف در ماده كاينات مى نمايد، و خودش بهشت آفرين مى شود، چون مظهر تام اسماء و صفات الهى مى گردد و مى بينيد كه انسان كامل حرف بهشت را نمى زند، بلكه بهشت آفرين را طلب مى كند و اگر بهشت شيرين است ، بهشت آفرين شيرينتر است . اين كلام سيد الاوصياء اميرالمومنين على عليه السلام است : ما عبدتك خوفا من نارك ، ولا طمعا فى جنتك ، بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك ؛ ترا از بيم آتش و به اميد بهشت پرستش نمى كنم، بلكه ترا شايسته پرستش يافتم و پرستش مى كنم.
منبع: انسان و قرآن
يكى از تعبيرات جانانه و دلنشين و شيرين قرآن اين است كه از زبان سفير كبيرش حضرت خاتم صلى الله عليه و آله خطاب و دعوت به صورت تعالوا است . قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم و همچنين آيات چند ديگر.
عرب وقتى به كسى بگويد بيا، موارد آن گوناگون است . آمرى كه مى گويد بيا، ممكن است در پايين بوده باشد و طرف مخاطب او در بالا و بلندى ؛ اينجا به او مى گويد: انزل يعنى پايين بيا. و اگر چنانچه بعكس باشد، يعنى آمر در بلندى قرار گرفته باشد و مخاطب در پستى ، اينجا مى گويد: تعال يعنى بالا بيا.
ما را به صورت جمع خطاب فرموده است ؛ تعالوا، يعنى مرا كه پيغمبر شما هستم ببينيد و بالا بياييد. من در مقامى منيع هستم كه در اوج مقام قرب الهى واقع شدم؛ شما را كه در حضيض مى بينم و در آن حد و وضع مشاهده مى كنم ، خطاب مى كنم تعالوا مرا ببينيد و بالا بياييد.
منبع: انسان و قرآن
دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد!
به طور اجمال گوييم كه سفراى الهى از لهو و لغو و لعب و زهو و سخريه و مجاز و ديگر صفاتى كه عقل از آن اشمئزاز و طبع از آن تنفر دارد و منزه اند، و اين وسائط فيض مردم را به سوى خود و مقام خود دعوت كردند، چون امام، يعنى پيشوا و سرمشق ايشان، بودند. پس اينكه به مردم فرموده اند به سوى ما بياييد و تاسى و اقتداى به ما داشته باشيد، دعوتى به حق است و ارشادى بصدق، تا همت مدعو چه كند؟ كل ميسر لما خلق له.
هر كه ندايشان را با خلاص لبيك گفت و مطابق سرمشق تعليم گرفت، اگر چه صاحب مقام نبوت تشريعى نمى شود ولى دگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد. از اين روى، آحادى كه نداى آن مناديان اله را لبيك گفته اند، كرامات و امور خارق عادات از آنها صادر شده است كه موجب حيرت ديگران است.
منبع: انسان و قرآن
نزول و صعود
استاد را در نظر بگيريد، معنى از قوه عاقله او تنزل مى يابد تا به عالم صوت و لفظ مى رسد، و اين صوت و لفظ به شاگرد مى رسد و از وى بالا مى رود تا به مرحله عقل او مى رسد و عقل او ميگردد. بنگر چگونه به حركت دو قوس نزولى و صعودى، از آسمان عقل استاد به ارض صوت و لفظ و دوباره از اين ارض به آسمان عقل شاگرد عروج مى كند. يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه.
منبع: انسان و قرآن
عالم و آدم و قرآن
قرآن مجيد مى فرمايد ما نظام عالم و كلمات دار هستى را به ميزان و قدر آفريديم. انا كل شىء خلقناه بقدر هيچ اعوجاجى و انحرافى در آن راه ندارد, و زيباتر از اين تصور شدنى نيست. آن قلمى كه عالم را بدين زيبايى نگاشت, همان قلم آدم را به نيكوترين صورت در آورده است, و همان قلم نگارنده قرآن است, عالم و آدم و قرآن از يك نگارنده و يك قلم اند. نه شيرين تر از عالم و رصينتر و موزونتر از آن تصور شدنى است, و نه زيباتر از آدم مى توانيد موجودى پيدا كنيد, و نه محكمتر و حكيمتر از قرآن كتابى. اين همه صنايع يك صنع اند و نگاشته يك قلم, و همه كلمات وجودى يك مؤلف اند.
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
اين دو كتاب تدوينى و تكوينى , هر دو , مطابق هم اند , و انسان كامل هم با هر يك از آنها مطابق است، آنچنانكه عالم را و يا انسان كامل را در يك كفه ترازو و قرآن را در كفه ديگر ترازو قرار دهيم مى بينيم كه سرموئى كم و زياد ندارند: انسان كامل عالم است, انسان كامل قرآن است.
جهان انسان شد و انسان جهانى
از اين پاكيزه تر نبود بيانى
منبع: انسان و قرآن
کشف و شهود
روش صدر المتالهين در اسفار اين است كه كلمات مستفاد از كشف و شهود مشايخ اهل عرفان را مبرهن فرمايد, چه آن جناب بر اين عقيدت خود سخت راسخ است كه برهان حقيقى با شهود كشفى مخالفت ندارد, و مكاشفات اين اكابر همه برهانى است, و برهان و كشف معاضد يكديگرند.
منبع: انسان و قرآن
بهره علمی
هر كس حظ او در علوم اوفر و بهره وى از آنها بيشتر است , نصيب او از قرآن بيشتر است , كه كتاب عقل و علم و فكر است , و حاشا كه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى داشته باشند.
منبع: انسان و قران
رهزنی علم اصطلاحی
لجه وسط و دل دريا را گويند . و اين اصطلاحات انباشته به نام علم است كه رهزن است , نه آن علمى كه لسان نبوت فرموده است : العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء . و همين علم رهزن است كه فرموده اند تيغ در كف زنگى مست افتد آن نكند كه علم در دست ناكس كند . نعوذ بالله من شرور انفسنا و من سيئات اعمالنا.
دفتر دل، كه يكى از آثار منظوم راقم است، در اين مقام گويد:
علوم اصطلاحى نعمت اوست
ولى بى سوز عشقش نقمت اوست
ترا انبار الفاظ و عبارات
چه حاصل ميدهد غير خسارات
چو نبود نور علم يقذف الله
منبع: انسان و قران
چه انبارى ز الفاظ و چه از كاه
گل اندامى و جانت گند نازار
زبوى گند ناخلقى در آزار
بكن از بيخ و از بن گندنارا
مرنجان اينهمه خلق خدا را
گمانت اينكه با خرج عبارات
بكر و فر و ايماء و اشارات
سوار رفرفستى و براقى
ورم كردى و پندارى كه چاقى
بدر آخواجه از كبر و ريائى
گدائى كن كه يابى كبريائى
در اين درگه دل بشكسته بايد
تن خسته دهان بسته بايد
تعالوا
يكي از تعبيرات جانانه و دلنشين و شيرين قرآن اين است كه از زبان سفير كبيرش حضرت خاتم (ص) خطاب و دعوت به صورت "تعالوا" است.
"قل تعالوا اَتَلٌ ما حَرمَّ ربٌّكم عليكم" (انعام151)
که ما را به صورت جمع خطاب فرموده است "تعالوا"، يعني مرا كه پيغمبر شما هستم ببينيد و بالا بياييد من در مقامي منیع هستم كه در اوج مقام قرب الهي واقع شدم و شما را كه در حضيض ميبينم و در آن حد و وضع مشاهده ميكنم، خطاب ميكنم "تعالوا" مرا ببينيد و بالا بياييد.
منبع: انسان و قرآن
مراتب قرآن
پس بدان که قرآن، اگر چه یک حقیقت است، اما آن را به حسب نزول مراتب بسیار است، و به لحاظ مراتب اسامی گوناگون، و در هر نشأه اسمی خاص مطابق آن نشأه دارد؛ چنان که انسان کامل یک حقیقت است و آن را اطوار و مقامات و درجات بسیار است، و در هر طور و مقام اسمی خاص دارد.
♦️قرآن در عالمی مجید نامیده می شود،
♦️در عالمی عزیز،
♦️و در عالمی علی حکیم،
♦️و در عالمی کریم،
♦️ و در عالمی مبین،
♦️ و در عالمی حکیم. و اینها اسامی است که در قرآن از آنها اسم برده شد، و آن را هزاران اسم است که شنیدن آنها با این گوش سر امکان ندارد؛ وانگهی؛
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
و اگر در عالم عشق حقیقی و محبت الهی دارای گوش باطنی هستی، توانی آن نامها را بشنوی و آن اطوار را بنگری.
منبع: انسان و قرآن
قرآن و انسان کامل
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده است: و اعلم ان لکل ظاهر باطنا علی مثاله. این قرآن کتبی صورت کتبیه انسان کامل است، و آن قرآن عینی صورت عینیه انسان کامل است.
قرائت هم در هر نشأه صورتی دارد. قرائت این نشأه با این لب و دهن است. و مطابق عوالم و نشئات، قرائتها تفاوت دارد. شما در بیداری که حرف می زنید طوری است و در عالم خواب که با آن بدن برزخی حرف می زنید طور دیگر است.
منبع: انسان قرآن
برترین کتاب نظام هستی
کتاب اوستايشان را ديده ايم، عهد عتيق و عهد جديدشان را خوانده ايم، حرفهاى بودا را هم ديده ايم، تلمودشان را نيز زير و رو كرده ايم، و از هر جا چيزى سراغ گرفته ايم به دنبالش رفته ايم و كتابهايى تحصيل كرده ايم ولكن بدون تعصب، بلكه از روى معيار عقل و ميزان فهم و درايت و فحص و بحث، بتحقيق عرض مى شود:
به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد
ترا در اين سخن انكار كار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى
به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار كاينات آرند
يكى به سكه صاحب عيار ما نرسد
امروز كشورها همه با يكديگر مرتبطند و از كتابخانه ها اطلاع دارند، فهرستها در دست همه است، و اهل كتاب بخوبى از كتابها باخبرند، اين مطلب چيز پوشيده اى نيست كه ما امروز بخواهيم بگزاف يا به تعصب مذهبى حرفى بزنيم. كتابى در روى زمين غير از قرآن و روايات صادر از اهل بيت طهارت و عصمت و وحى، وجود ندارد. نسبت ديگر دفترها به صحيفه الهيه قرآن مجيد نسبت و قياس سها با شمس است.
گفتن بر خورشيد كه من چشمه نورم
دانند بزرگان كه سزاوار سها نيست
كجا ستاره سها در مقابل آفتاب عالمتاب مى تواند بگويد: مرا نور است. آنجا كه كتاب و كتابخانه هست و خبرى از كتاب مى دهد، از اشراق و اشراف قرآن و جوامع روائى قرآن است.
اين كتاب آسمانى ما، اين رهبران آسمانى ما، اين جوامع روائى منطق اولياى دين ما. متاع دين ما معلوم و مكشوف است، در دسترس همه است. ديگران بهتر از اين دارند، بياورند.
ما در خط و در مسير اين قرآن و اين على و اوصياى او هستيم، و آنان را در امور دنيا و آخرت، امام خودمان مى دانيم. اگر كاملتر از آنها نشان داريد معرفى بفرماييد.
منبع: انسان و قرآن
آب حیات جان انسان
قرآن، یک دستورالعمل انسان سازی و یک کتاب نظام هستی است، یک آب حیات جان انسانی است.
همین یک آب حیات، در هر شخصی، در هر فردی و مطابق با ظرفیت وجودی و حال وجودی او جلوه می کند.
و بافت خاص او، خودش را ظهور می دهد، که اگر قرآن، بر میلیاردها به توان میلیاردها انسان عرضه بشود، آن شأنیت و لیاقت هست که قرآن در هر فردی به گونه ای تجلی کند که غیر از تجلی در افراد دیگر است. و بر اساس قابلیت هر قابلی، فیض حق و آب حیات انسانی قرآن، یک جلوه ی خاصی دارد.
منبع: انسان و قرآن
انسان و قرآن و عالم
قرآن مجيد مى فرمايد ما نظام عالم و كلمات دار هستى را به ميزان و قدر آفريديم: " انا كل شىء خلقناه بقدر"
هيچ اعوجاجى و انحرافى در آن راه ندارد, و زيباتر از اين تصور شدنى نيست. آن قلمى كه عالم را بدين زيبايى نگاشت، همان قلم آدم را به نيكوترين صورت در آورده است, و همان قلم نگارنده قرآن است,
عالم و آدم و قرآن از يك نگارنده و يك قلم اند. نه شيرين تر از عالم و رصينتر و موزونتر از آن تصور شدنى است، و نه زيباتر از آدم مى توانيد موجودى پيدا كنيد، و نه محكمتر و حكيمتر از قرآن كتابى، اين همه صنايع يك صنع اند و نگاشته يك قلم و همه كلمات وجودى يك مؤلف اند.
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
اين دو كتاب تدوينى و تكوينى هر دو مطابق هم اند و انسان كامل هم با هر يك از آنها مطابق است، آنچنانكه عالم را و يا انسان كامل را در يك كفه ترازو و قرآن را در كفه ديگر ترازو قرار دهيم مى بينيم كه سرمویى كم و زياد ندارند.
انسان كامل عالم است، انسان كامل قرآن است، جهان انسان شد و انسان جهانى از اين پاكيزه تر
منبع: انسان و قرآن
معجزه ای از پیامبر(ص)
قبله مدينه طيبه تنها معجزه فعلى باقى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است، كه بدون اعمال آلات نجومى و قواعد هيوى و يا در دست داشتن زيج و ديگر منابع طول و عرض جغرافيائى , آن را در غايت دقت و استواء تعيين كرده است و به سوى كعبه ايستاد و فرمود: محرابى على الميزاب .
قبله مدينه، آنچنانكه پيغمبر اكرم به سوى آن نماز خوانده است، تا امروز به حال خود باقى است، و دانشمندان رياضى نامور، چون ابوريحان بيرونى به قواعد رياضى قبله مدينه را چنان يافتند كه رسول الله بدون آنها يافت، و اين ممكن نيست مگر به وحى و الهام ملكوتى .
منبع: انسان و قران
قران بی نهایت است
فرمود در قيامت به قارى قرآن مى گويند : اقرا وارق , يعنى بخوان و بالا برو , به هر مرتبه و مرحله قرآن كه رسيدى توقف نكن , بخوان و بالاتر برو , كه خبرهايى است , در هيچ مقام قرآن توقف نكن و نگو كه به قله شامخ معرفت آن رسيدم . قرآن بحر غيرمتناهى است . آن كسى كه براى اين اقيانوس عظيم الهى ساحل مى پندارد , در محفل روشنها ننشسته , و از سخندانان و زبان فهمان حرف نشنيده , و به اسرار آيات قرآنى پى نبرده است , در اين دريا غواصى نكرده است . همان طورى كه دار هستى را نهايت نيست , فعل خداوند را نهايت نيست , كلام خداوند را نهايت نيست . كلام هر كس به فراخور عظمت وجودى اوست . قلم هر كس به اندازه سعه وجودى اوست . هر كس حرفى مى زند يا كتابى تاليف مى كند و خلاصه آثار وجود هر كس مطلقا معرف مايه و پايه و قدر و اندازه عظمت وجوديش است .
كاسه چينى كه صدا مى كند
خود صفت خويش ادا مى كند
غرض اينكه همان طور كه خداوند سبحان وجودى غيرمتناهى است , آثار او و كلمات او و كتاب او غيرمتناهى اند . كتاب الله حد توقف ندارد كه در آن حد بايستيم و بگوييم به منتها رسيديم , بلكه اقرا وارق , بخوان و بالاتر برو
منبع: انسان و قرآن
قرآن برترین کتاب نظام هستی
کتاب اوستايشان را ديده ايم , عهد عتيق و عهد جديدشان را خوانده ايم , حرفهاى بودا را هم ديده ايم , تلمودشان را نيز زير و رو كرده ايم , و از هر جا چيزى سراغ گرفته ايم به دنبالش رفته ايم و كتابهايى تحصيل كرده ايم , ولكن , بدون تعصب , بلكه از روى معيار عقل و ميزان فهم و درايت و فحص و بحث , بتحقيق عرض مى شود :
به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد
ترا در اين سخن انكار كار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى
به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار كاينات آرند
يكى به سكه صاحب عيار ما نرسد
امروز كشورها همه با يكديگر مرتبط اند و از كتابخانه ها اطلاع دارند , فهرستها در دست همه است , و اهل كتاب بخوبى از كتابها باخبرند , اين مطلب چيز پوشيده اى نيست كه ما امروز بخواهيم بگزاف يا به تعصب مذهبى حرفى بزنيم و كتابى در روى زمين , غير از قرآن و روايات صادر از اهل بيت طهارت و عصمت و وحى , وجود ندارد . نسبت ديگر دفترها به صحيفه الهيه قرآن مجيد نسبت و قياس سها با شمس است .
گفتن بر خورشيد كه من چشمه نورم
دانند بزرگان كه سزاوار سها نيست
كجا ستاره سها در مقابل آفتاب عالمتاب مى تواند بگويد : مرا نور است . آنجا كه كتاب و كتابخانه هست و خبرى از كتاب مى دهد , از اشراق و اشراف قرآن و جوامع روائى قرآن است .
اين كتاب آسمانى ما , اين رهبران آسمانى ما , اين جوامع روائى منطق اولياى دين ما . متاع دين ما معلوم و مكشوف است , در دسترس همه است . ديگران بهتر از اين دارند , بياورند .
ما در خط و در مسير اين قرآن و اين على و اوصياى او هستيم , و آنان را , در امور دنيا و آخرت , امام خودمان مى دانيم . اگر كاملتر از آنها نشان داريد معرفى بفرماييد .
منبع: انسان و قرآن
طرفدار و عهده دار حقوق بشر فقط قرآن مجيد است
طرفدار و عهده دار حقوق بشر فقط قرآن مجيد است كه منطق وحى است , و جز قرآن كريم كسى در روى زمين ادعاى طرفدارى از حقوق بشر بنمايد دروغ گفته است و به دين خدا افترا بسته است .
بفرماييد حساب برسيم و چه خوب است مرد حساب باشيم : يكى از خطبه هاى نهج البلاغه آن خطبه اى است كه در آن داستان حديده محماه است كه خطبه دويست و بيست و دو نهج است . اين خطبه شريف يك رشته كلمات امير كلام عليه السلام در غايت ارتباط و انسجام در پيرامون يك موضوع است . فرمود :
سوگند به خدا , اگر در حال بيدارى بر خار سعدان شب به روز آورم , و در حال دست و گردن بسته در غلها كشيده شوم , نزد من دوستتر است از اينكه خدا و پيامبرش را در روز رستاخيز بنگرم در حالى كه به بنده اى ستمكار و كالايى را به زور ستاننده باشم . چگونه ستم كنم احدى را براى نفسى كه , شتابان به سوى پوسيدن و كهنه شدن , باز گشت مى كند و مدت حلول آن در خاك دراز است .
سوگند به خدا عقيل[ عقيل برادر آن جناب بود] را ديدم كه بيچيز بوده است , تا آنكه از من يك من از گندم شما درخواست كرده است.
كودكانش را ديدم از تهيدستى رخساره شان نيلگون بود . چند بار به نزد من آمد و همان گفتار را تكرار و تاكيد مى نمود . به سوى او گوش فرا داشتم . گمان برد كه من دينم را به او مى فروشم . و راه خودم را ترك مى گويم , و در پى وى مى روم . پس پاره آهنى را گرم كردم و او را به بدنش نزديك گردانيدم , تا بدان عبرت گيرد . پس چون شتر گر گرفته از رنج آن ناله برآورد , و نزديك بود كه از آن پاره آهن بسوزد , بدو گفتم اى عقيل , زنان گم كرده فرزند ترا كم بينند , آيا از پاره آهنى كه انسانى آن را براى بازى خود گرم كرده است ناله مى كنى , و مرا به آتشى كه خداوند جبار براى خشم خود برافروخت مى كشانى ؟ آيا تو از رنج اين آهن سوزان ناله مى كنى , و من از زبانه آتش جبار ناله نكنم ؟
شگفتتر از امر عقيل اينكه كسى در شب , با پيچيده اى در ظرفش و سرشته اى هديه و خلوايى , نزد ما آمد , كه ناخوش داشتم آن را , چنانكه گويى با آب دهن مار ياقى كرده مار سرشته بود . بدو گفتم : اين صله است يا زكوه يا صدقه است ؟ پس آن بر ما اهل بيت حرام شده است ؟ گفت : نه اين است و نه آن , هديه اى است . گفتم : چشم مادران برايت گريان باد ! آيا از دين خدا نزدم آمدى تا مرا فريب دهى ؟ آيا خبط دماغ گرفته اى , يا ديوانه اى جن زده اى , يا بيهوده مى گويى ؟ سوگند به خدا , اگر هفت اقليم را با آنچه كه در زير افلاك آنهاست به من دهند تا خدا را درباره مورى عصيان ورزم كه پوست دانه جوى را از او بربايم , اين كار را نمى كنم . و هر آينه , دنياى شما در نزد من از برگى در دهان ملخى كه آن را جاييده است و خورد كرده است خوارتر است . على را با نعمتى كه فنا پذيرد , و لذتى كه بقا را نشايد چه كار ؟ پناه مى بريم به خدا از خواب بودن و بيهوشى عقل و از زشتى لغزش , و به او يارى مى جوييم .
حالا انصاف بدهيد و بفرماييد كه طرفدار حقوق بشر چه كسى است و چه مذهب و آيينى است : اين , كه با برادرش , آن هم در مقابل خواستن يك من گندم از بيت المال مسلمين , و آن هم برادرى كه در آن حال هر دو چشم را از دست داده بود نابينا بود و بچه هايش آشفته و دگرگون , آنچنان رفتار مى كند , طرفدار حقوق بشر است يا اين درنده هايى كه آن همه شهرها و خانه ها را شب و روز ويران مى كنند , و به آتش مى كشانند و پيران و كودكان و مردم بيدفاع را مى كشند , و اين همه بيدادگرى مى نمايند ؟ آن مردك چرا هديه و حلوا را در شب آورده است , چرا در روز نياورده است , چرا تا امروز كه اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر كار نبود و بظاهر خليفه مسلمانها محسوب نمى شد نياورده است , و حالا آورده است ؟ اين حلوا بو دارد , اين حلوا صله است يعنى وسيله و دستاويزى براى رسيدن به هدفى شيطانى است , اين حلوا در پيش چشم توحيد على از قى كرده دهن مار ناگوارتر و خوارتر است .
برو اين دانه بر مرغى دگرنه
كه عنقا را بلندست آشيانه
اين يك انسان ملكوتى است , اين يك انسان كامل است , اين يك انسان حقيقى است كه سوگند به خدا ياد مى كند اگر هفت اقليم , با آنچه در تحت افلاك آنهاست , بدو دهند كه پوست جوى را از دهن مورى به در آورد , چنين كار نمى كند .
سيه اندرون باشد و سنگدل
كه خواهد كه مورى شود تنگدل
اين انسان كامل در تمام ابعاد شئون انسانى مثل اعلى است . ما تابع اين انسانيم , ما در خط و فرمان چنين انسانيم , كه خود انسان است و انسان سازنده و تشكيل دهنده مدينه فاضله , و منطق او وحى الهى است , و دستورالعمل او صادر از خداوند سبحان است .
منطق رهبران الهى ما در دست همگان است , ديگران بهتر از اين دارند , بسم الله بفرمايند ارائه بدهند . در عالم , بغير از قرآن , منطق وحى در جايى نشان دارند , كتاب ديگرى سراغ دارند , معرفى كنند . جوامع روائى ما از نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و بحار و كافى و ديگر اصولو مسندهاى اسلامى , همه , از شئون و شعوب قرآن اند , و به يك معنى قرآن متنزل اند . ديگران بهتر از اينها دارند , بفرمايند ما كه هر چه بيشتر گشتيم كمتر يافتيم .
منبع: انسان و قرآن
انسان ها همچون نهر آب هستند!
هر يك از ما به منزله جدول و كانال و نهرى است كه به درياى بيكران هستى متصل است , بلكه از آنجا منشعب است . اين نهرها بايد لايروبى و پاك شوند . اگر مى بينيد آب جدولى زلال و صاف نيست , طعم و بوى و رنگ بد دارد , از اين جدول است , از اين كانال است . وقتى آب به كانال آمده است , رنگ گرفته است . مثل باران كه صاف و زلال و شيرين نازل مى شود , اما وقتى به زمين رسيد , با گلها و لاى و لجنها و با گياهها و اماكن آميخته شد و حشر پيدا كرد و الفت يافت , بر اثر اين الفت و معاشرتش به رنگ آن خاك و آن نهر و آن گياه در مىآيد . مثلا اگر زمين شوره زار است , مى بينيم آب باران شيرين شور شده است , و اگر زمين رنگى دارد و اگر گياهى طعمى دارد , بدان رنگ و بدان طعم در آمده است , والا خود آب صاف و زلال به زمين آمده است .
در باب دهم مصباح الشريعه آمده است كه و لتكن صفوتك مع الله تعالى فى جميع طاعاتك كصفوه الماء حين انزله من السماء , يعنى صفاى تو با خداى تعالى در همه طاعات تو مانند صفاى آب باشد زمانى كه خداوند آن را از آسمان فرو مى بارد .
اين اشخاص و افراد مثل اين كانالها هستند . آنچه از خداوند است همه صاف و زلال است . او آنچه را كه مى دهد , همه طاهر و پاك است , ما بد پيوند مى دهيم , ما بد تلفيق مى كنيم , در ما رنگ مى گيرد . انزل من السماء ماء فسالت اوديه بقدرها ( 1 ) اين آب منزل از آسمان , چون به اين واديها رسيد , مقدار و حد پيدا مى كند و رنگ مى گيرد . بارى , سخن در اين بود كه انسان آگاه عبادت را براى طلب بهشت و دورى از دوزخ انجام نمى دهد .
چونكه اندر هر دو عالم يار مى بايد مرا
با بهشت و دوزخ و با حور و با غلمان چه كار
عبادت آن لذت روحانى است كه انسان در تعلقش بلكه , فوق مقام تعقل , در شهودش مى يابد . انسان كامل و آگاه چرا خودش را به لذايذ ناپايدار محدود و مقيد كند ؟ او چرا به دنبال لذت ابدى جاويدانى غيرمتناهى نبوده باشد ؟
منبع: رساله انسان و قرآن
یکی از معانی باطنی لیله قدر ( فاطمه زهرا )
در حدود بيست و پنج سال قبل ، در فرخنده روزى ، به محضر مبارك عَلَمَ عِلْم و طَوْدِ تحقيق ، حِبْرِ فاخر و بحر زاخر، آيت حق ، استاد بزرگوار جناب حاج شيخ محمد تقى آملى - كساه الله جلابيت رضوانه - تشرف حاصل كرده بودم . در آن اوان ، در ليلة القدر تحقيق مى نمودم ، و به نوشتن رساله اى در ليلة القدر اشتغال داشتم ، و مطالبى بسيار در اين موضوع جمع آورى كرده بودم . به همين مناسبت ، از ليلة القدر سخن به ميان آوردم و نظر شريفش را در ميان آن استفسار نمودم . از جمله اشاراتى كه برايم بشارت بوده است مبذول داشتند اينكه فرمودند: به بيان امام صادق (عليه السلام ) كه جده اش صديقه طاهر - سلام الله عليها - را ليلة القدر خوانده است و ليلة القدر را به آن جناب تفسير فرموده است ، دقت و تدبر نماييد.
پس از آن براى تحصيل حديث فحص بسيار كرده ايم تا به ادراك آن در تفسير شريف فرات كوفى - رضوان الله تعالى عليه - كه حامل اسرار ولايت است توفيق يافته ايم و صورت آن اين است :
فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبيد معنعنا عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : انا انزلناه فى ليلة القدر، الليلة فاطمة و القدر الله ، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر، و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها، او معرفتها الشك من ابى القاسم . قوله و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر يعنى خير من الف مومن و هى اءم المومنين . تنزل الملائكة و الروح فيها، و الملائكة المومنون الذى يملكون علم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و الروح القدس هى فاطمة . باذن ربهم من كل اءمر سلام هى حتى مطلع الفجر يعنى حتى يخرج القائم .
در حديث شريف ، حضرت امام صادق (عليه السلام ) جده اش ، حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا، را ليلة القدر معرفى فرمود. چرا حضرت صديقه - سلام الله عليها - ليلة القدر نباشد، و حال آنكه يازده قرآن ناطق در اين ليله نازل شده است ؟ حديث ياد شده خيلى بلند و متضمن مباحثى عرشى است ...
انسان به فعليت رسيده قرآن ناطق است ؛ و امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر.
مبانى عقلى و نقلى داريم كه منازل سير حبى وجود، در قوس نزول ، معبر به ليل و ليالى است ؛ چنانكه در معارج ظهور صعودى ، به يوم و ايام بعضى از ليالى ليالى قدرند، و بعضى از ايام ايام الله . از اين اشارت در ((انا انزلنا فى ليلة القدر)) و در حديث مذكور و نظائر آنها تدبر بفرما اقرا وارق )).
اين فاطمه (عليها السلام ) كه ليلة القدر يازده كلام الله ناطق است ، كه امام صادق فرمود: كسى حق معرفت به آن حضرت پيدا كند، يعنى بدرستى او را بشناسد، ليلة القدر را ادراك كرده است . چه مرد و چه زن بايد خودش را تزكيه نمايد و حلقه بندگى در گوش كند. فيض حق وقف خاص كسى نيست ؛ به قول شيرين حكيم ابوالقاسم فردوسى :
فريدون فرخ فرشته نبود به مشك و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى تو داد و دهش كن فريدون تويى
منبع: رساله انسان و قرآن -شرح دفتر دل
حروف مقطعه قران
قول اول : اينكه خداوند مى خواهد به مردم بفهماند قرآن همين حروف مقطعه است كه ((الم )) بعضى از آنها است و همين حروف است كه هميشه در تكلم آورده مى شود مع ذلك مردم از تاءليف آن عاجزند...
قول سيم : اينكه اين حروف براى تنبيه و توجه دادن مستمعين در اول سور ذكر شده چون كفار مى گفتند: لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه يعنى قرآن را استماع نكنند و در آن لغو گوييد. خداوند اين حروف را در اول كلام ذكر فرموده و متكلمين تجربه كرده اند كه هر وقت مخاطبين حاضر براى استماع نيستند اگر در اول سخن چيزهايى كه مايه استعجاب آنها شود ذكر كنند اذهان آنها را متوجه به خود نموده بعد بيان مطلب مى كنند.
قول چهارم : در معانى اخبار از حضرت صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه ((الم )) حرفى است از حروف اسم اعظم خداوند كه در قرآن مقطع است و پيغمبر و امام آن را تاءليف مى كنند و هر وقت خدا را بخوانند اجابت مى كنند.
خلاصه كلام اينكه ما حقيقت غرض الهى را نمى دانيم و با وجود اين ، مى دانيم كه بدون غرض البته ذكر نشده و آنچه ذكر كرديم براى بيان مثال بود...)
منابع:شرح دفتر دل-رساله انسان و قران
تاثير قرائت آيه نور
الله نور السموات و الارض - الى قوله سبحانه - و الله بكل شى ء عليم
اكثار و دوام آيه نور موجب انكشاف حقايق است . چنانچه خودش نور است و عين نور است و با آداب آن نور على نور است .چنانچه عددش نور است و با اين عدد كه در نزد خواص با شرايطى منظور است سبب شرف حضور با هر النور مولود عالم نور است .
از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) است كه : اللهم اجعل لى فى قلبى نورا و فى سمعى نورا و فى بصرى نورا خداوندا در هر يك از دل و گوش و ديده ام نورى قرار ده (كه به مدد نور تميز دهم و به مدد نور بشنوم و به مدد نور ببينم )
منبع:در آسمان معرفت ، ص 77 و انسان و قرآن ، ص 79.
القرآن مادبه الله (قرآن سفره خدا است )
ان هذا القرآن مادبه الله فتعلموا مادبته ما استطعتم ، و ان اصغر البيوت لبيت (لجوف - خ ل ) اصغر من كتاب الله رسول خاتم صلى الله عليه و آله .
قرآن سفره رحمت رحيميه الهيه است كه فقط براى انسان گسترده شده است . طعام اين سفره غذاى انسان است كه به ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوبى مى گردد، و متصف به صفات ملكوتى مى شود و مدينه فاضله تحصيل مى كند. و هيچ كس از كنار اين سفره بى بهره بر نمى خيزد.
به ادامه مطلب بروید