بعضى از اصطلاحات عارفين
انسان در اصطلاح عرفا مرد كامل است نه صورت انسانيه و در حديث قدسى آمده كه الانسان سرى و أنا سره.
پير مغان كنايه از حضرت مولانا على عليه السلام است. بزم اشاره به مجلس خاص أهل حق است.
تجلى نور مكاشفه است كه بر دل عارف متجلى شود.
ترسا و ترسا بچه مرد روحانى را گويند كه از صفات ذميمه نفس رذيله استخلاص يافته شود.
خرابات مقام فنا و خراباتى اهل فنا را خوانند.
خال كنايه از وحدت ذات مطلقه است.
خط عبارت از ظهور تعلق ارواح به اجسام است.
خمار و باده فروش پيران كامل و مرشدان واصل را گويند.
دير مغان كنايه از مجلس عرفا و اولياست.
رند اشاره است به اولياء و عرفاء كه وجود ايشان از غبار كدورات بشريت صافى و پاك گشته است.
ساقى كنايه از فياض مطلق است و در بعضى مواضع مراد از ساقى كوثر است.
ساغر و صراحى مراد دل عارف است و آن را خمخانه و ميخانه و ميكده گويند.
شاهد كنايه از معشوق است.
شراب كنايه از سكران محبت و جذبه حق است.
عشق كنايه از مقام ولايت مطلقه علويات عارفى است.
غمزه و كنار و بوسه كنايه از فيوضات و جذبات قلبى است.
قلندر كنايه از صاحب مقام اطلاق است حتى از قيد اطلاق.
كليسا و كنشت كنايه از عالم معنى و شهود است.
مشاهده و مكاشفه و محاضره حضور قلب است.
زلف كناية است از مرتبه امكانيه از محسوسات و معقولات.
منبع: نکته 687 هزار و یک نکته