برهانی برای اثبات فوق تجرد نفس

برهانی برای اثبات فوق تجرد نفس

در كلمه حكمت دويست و پنجم نهج البلاغه از برهان المتألهين اميرالمؤمنين على عليه السلام: كل وعاء يضيق بما جعل فيه الا و عاء العلم فانه يتسع.  يعنى هر ظرف جسمانى به آنچه كه در او نهاده شد گنجايش او تنگ مى شود مگر ظرف علم كه گنجايش او بيشتر مى گردد.

هر يك از ظرفهاى جسمانى را حد معينى است كه گنجايش آنها را تحديد مى كند مثلا پيمانه ها و بركه ها و درياچه ها و درياها هر يكى را اندازه ايست  كه بيش از آن اندازه آب را نمى پذيرند به خلاف نفس ناطقه انسانى كه هر چه مظروف  او كه آب حيات علوم و معارف است در او ريخته شود سعه وجودى و ظرفيت ذاتى و گنجايش او بيشتر و براى فرا گرفتن حقائق بيشتر آماده تر مى شود.

منبع: اتحاد عاقل به معقول

آخرت با دنیاست

آخرت با دنیاست

صدوق ابن بابويه رضوان الله عليه در حديث چهارم مجلس اول امالى به اسنادش روايت  كرده است  كه قيس بن عاصم گفت با جماعتى از بنى تميم به حضور رسول الله صلى الله عليه و آله رسيديم، پس گفتم اى پيغمبر خدا به ما اندرزى بفرما تا از آن بهره بريم كه ما گروهى هستيم در بيابان بسر مى بريم، رسول الله فرمود:...

اين حديث  شريف اگر چه همه آن نور است و هر جمله آن بابى از حقيقت را به روى انسان مى گشايد و براى اهل سر به سرى اشارت مى كند، مع ذلك بايد در اين چند جمله دقت و تأمل بسزا كرد كه فرمود: با دنيا آخرت است، نفرمود بعد دنيا آخرت است تا آخرت در طول زمانى قرار گيرد. و فرمود قرينى كه با تو دفن مى شود حى است و محشور نمى شوى مگر با او  و وحشت نمى كنى مگر از وى به خصوص كه فرمود آن قرين فعل تو است. اين حديث را عارف رومى در دفتر پنجم مثنوى به نظم آورده است:

پس پيمبر گفت بهر اين طريق

با وفاتر از عمل نبود رفيق

منبع: اتحاد عاقل به معقول

بگویید وفات نه فوت!

بگویید وفات نه فوت!

هر كس از مرگ مى ترسد در واقع از خودش مى ترسد. و چون موت فنا و عدم نيست بلكه جدائى او از غير خودش و انتقال او از نشأه اى به نشأه ديگر است در آيات قرآنى تعبير به وفات شده است نه فوت و وفات أخذ شىء بتمامه است و اگر احيانا در روايتى تعبير به فوت شده است تعبير راوى است نه نبى و وصى.

منبع: اتحاد عاقل به معقول

علم و عمل

علم و عمل

علم و عمل عرض نيستند بلكه دو گوهر انسان سازند چنانكه در علم ادب هر دو از يك باب و از يك ماده اند. نفس انسانى به پذيرفتن علم و عمل توسع و اشتداد وجودى مى يابد و گوهرى نورانى مى گردد، هر نيكبختى كه بهره او از آنها بيشتر است به حسب وجود، انسان تر است و وزن انسانى او فزون تر است. علم سازنده و مشخص روح انسانى، و عمل سازنده و مشخص بدن انسانى در نشئات اخروى است. و انسان از آن حيث كه انسان است خوراك  او علم نافع و عمل صالح است. و هر كس به صورت علم و عمل خود در نشئات اخروى بر انگيخته مى شود.

منبع: اتحاد عاقل به معقول

استبصار ابن سینا!

استبصار ابن سینا!

آیت الله رفیعی قزوینی: اين مطلب كه اتحاد عاقل به معقول است يكى از مطالب بسيار مهم فن اعلا يعنى علم الهى و مافوق الطبيعه مى باشد كه خيلى دانايان مثل شيخ الرئيس ابن سينا نيز قصور از درك آن داشته و از همين جهت انكار بليغ بر قائلين آن داشته اند.

پاورقی علامه حسن زاده آملی: قوله قدس سره (خيلى دانايان مثل شيخ الرئيس ابن سينا نيز قصور از درك  آن داشته) شيخ رئيس در چند كتابش اتحاد عاقل به معقول را رد كرده است...

و نيز از فصل هفتم تا فصل دوازدهم نمط هفتم اشارات در ابطال اتحاد عاقل به معقول حرف زد و در اتحاد دچار به معنائى شده است  كه قائل به اتحاد عاقل به معقول، آن اتحاد را نمى گويد چنانكه در قسم دوم فصل سوم همين رساله بيان خواهد شد. لكن از اين استنكار به استبصار عدول كرده است و در چند جاى فصل هفتم مقاله نهم الهيات شفا كه در معاد است به صحت آن نص دارد هم به اتحاد نفس ناطقه با عقل بسيط، و هم به اتحاد آن با معقول. 

منبع: اتحاد عاقل به معقول

آیت الله رفیعی قزوینی

آیت الله رفیعی قزوینی

آيه الله علامه رفيعى نابغه ايست كه در علوم عقليه و نقليه از مفاخر اماميه و از اعاظم شيعه است. و در اين عصر از بزرگترين استادان حكمت متعاليه در حوزه هاى علميه اسلامى بشمار مىرفته است. آنجناب در حدت ذكا و قوت حافظه، و حسن و لطف  تقرير، و جودت و فصاحت  گفتار، و حلاوت و سلاست بيان، زبان زد خواص بوده است. و به ويژه در تعبير و تفسير آرا و افكار ملاصدرا و حل معضلات اسفار تبحر و تمهرى شگفت داشت.

در سال 1315 هق، در شهرستان قزوين از بين علم و تقوى قدم به عرصه وجود نهاد و ديده به چهره جهان گشود، و در تحت مراقبت و تربيت  والد ماجدش در قزوين به تحصيل كتب مقدماتى متداول در ميان طلاب  علوم پرداخت، و پس از آن به قصد عزيمت تهران و قم، اقامت  قزوين را ترك گفت و در محضر مبارك آيات  علم و اعلام دين: آقا ميرزا حسن كرمانشاهى، و آقا ميرزا هاشم اشكورى، و حاج فاضل تهرانى و ميرزا محمود رضوان قمى، و آقا سيد محمد تنكابنى، و آقا شيخ محمد رضاى نورى، و آقا شيخ على رشتى، و آقا ميرزا ابراهيم زنجانى، و حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، قدس الله اسرارهم به مقامات شامخه و معارج و مدارج عاليه نائل آمد. معظم له مثل فارابى و مفيد، موجزنويس بود، و مؤلفاتى چند در معقول و منقول دارد و برخى از آنها به طبع رسيده است، از آن جمله همين رساله وجيز و عزيز در اتحاد عاقل به معقول است كه به مناسبت (جشن چهارصدمين سال تولد صدرالمتألهين در كلكته) نگاشته است.

فيلسوف بزرگ الهى و فقيه بنام اسلامى آيه الله علامه رفيعى قدس سره العزيز در تهران در غره محرم هزار و سيصد و نود و شش هجرى قمرى على هاجرها آلاف  التحيه والسلام نداى حق را لبيك گفت و به خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك  راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى مخاطب شد، و پيكر شريفش به ارض قدس قم كه هنالك  الولايه لله الحق، انتقال و در مسجد بالا سر حرم مطهر حضرت ستى فاطمه معصومه بنت باب الحوائج الى الله موسى بن جعفر عليهم السلام به خاك  سپرده شد. اعلى الله تعالى مقاماته القدسيه، و افاض علينا من بركات انفاسه النفيسه سه شنبه يازدهم شوال المكرم 1401 هق مطابق بيستم مرداد ماه 1360 هش. حسن حسن زاده آملى

منبع:اتحاد عاقل به معقول

اتحاد با معقول بالذات یا معقول بالعرض؟

 

اتحاد با معقول بالذات یا معقول بالعرض؟

بايد دانست  كه مراد از معقول آن امريست  كه مورد ادراك  عقلى قرار گرفته است  , مثل تعقل و ادراك  حقيقت  انسان يا تعقل حقيقت  حيوان , ليكن حقيقتى كه ادراك  عقلى تعلق به آن دارد معقول بالعرض است  نه معقول بالذات  , زيرا كه معقول بالذات  آنست  كه موجود به وجود عقلى باشد و وجودى غير اين وجود نداشته باشد چنانكه توضيح آن در فصل ديگر خواهد آمد . و در اين مقام همينقدر بايد دانست  كه مراد از اتحاد عاقل به معقول بالعرض نيست  كه اشياى خارجه از عالم نفس و بيرون از صقع قوه عاقله مى باشند زيرا كه هيچ عاقلى نمى گويد كه جوهر عاقل با انسان و فلك و ملك  و حيوان كه در خارج از نفس وجود دارند يكى مى باشند و اين در نهايت  ظهور است  بلكه مراد اتحاد عاقل به چيزيست  كه در صقع وجود نفس وجود دارد و اعتبار وجود و هستى او در خارج از عالم نفس نيست  و آن معقول بالذات  است.

منبع: اتحاد عاقل به معقول

انا عملك الصالح

انا عملك الصالح

در (( كافى )) از امير المومنين (عليه السلام ) روايت شده كه :
(( مومن پس از ارتحال از اين نشاه قرين خود را به بهترين منظر و بوى و لباس خوش مى بيند كه او را به روح و ريحان و جنت نعيم بشارت مى دهد. مومن از او مى پرسد كه : تو كيستى ؟
در جواب مى گويد: (( انا عملك الصالح ))

منبع:اتحاد عاقل به معقول ، ص 389