مراتب قوه علميه

مراتب قوه علميه

اولين مرتبة آن، تهذيب ظاهر است به استعمال شرايع نبوى و نواميس الهى. اين مرتبه «تجليه» ناميده مى شود. به عبارت روشنتر، تجليه عبارت از آن است که نفس، قوا و اعضاى خود را وادار کند که تحت انقياد به احکام شرعى و نواميس الهى و اطاعت از آنها به مراقبت کامل بپردازند و اوامر و دستورات شرع اطاعت کرده، از محرمات آن اجتناب کنند، تا آثار طهارت ظاهرى در ظاهر، يعنى در بدن نمايان شود و نفس به تدريج بتواند ملکه تسليم و انقياد را، براى سلوک در طريق حق تعالى را به دست آورد. متکفل بر حصول اين مرتبه، علم فقه بر طريق حقة جعفرى است نه غير آن.

دومين مرتبه اش تهذيب باطن از ملکات پست و نقض آثار شواغل آن از عالم غيب است. نام این مرتبه «تخليه» است. به عبارت ديگر، تخليه يعنى نفس از زيانهاى اجتماعى و نام اين مرتبه انفرادى و مفاسد آنها اعراض و از عواقب وخيم دنيوى و اخروى احتراز کند؛ مانند حسد و حرص و کبر و عجب و ساير اخلاق رذيله که در کتابهاى اخلاقى بيان شده است. رفع اين رذايل اخلاقى از نفس، مانند علاج بدن از امراض جسمانى و نوشيدن مسهل و خوردن دارو، براى دفع آنهاست. همان گونه که غذاى مقوى و خوب، مادامى که جسم مريض باشد، سودى نمى بخشد و بايد طبيب ابتدا جسم را مداوا و معالجه کند و سپس با غذاهاى مقوى آن را تقويت نمايد، مادامى که امراض روحى و رذايل اخلاقى از نفس جدا نگردند و نفس سالم نباشد، ملکات فاضله سودى نمى بخشند.

سومين مرتبه، بعد از اتصال به عالم غيب حاصل شود و آن آراستن نفس به صور قدسيه ناميده مى شود. اين مرتبه «تحليه» نامیده می شود. به عبارت ديگر تحليه عبارت است از اين که نفس بعد از حصول مرتبة تخليه به زينت اخلاق حميده و ملکات فاضله جميله، که در نظام اجتماعى و رشد فرد و تکامل آن بس مؤثر است، آراسته و مزّين گردد. پس تحليه طهارتى معنوى است و مادامى که اين طهارت براى انسان محقق نشود او به حقيقت، ظاهر و پاک نيست؛ اگر چه ظاهرش متصف به طهارت باشد. اتصاف نفس به آن، چون تقويت مريض بعد از خلاصى از مرض، با غذاهاى مقوى است.

چهارمين مرتبه، تجلياتى است که به دنبال ملکه اتصال و انفصال برايش روى مى دهد و آن، ملاحظه جمال و جلال خداوند و انحصار نظر به کمال اوست. تا هر قدرتى را در جنب قدرت کاملش، مضمحل و هر علمى را در علم شاملش، مستغرق و بلکه هر وجودى را فايض از جنابتش بيند. به اين مرتبه «فناى در حق»  گویند، که خدا بر ما و جمیع مؤمنان، اين نعمت عظما را روزى کند و ما را بدان غايت قصوا برساند. اين مرتبه، خود سه مرتبه دارد: محو و طمس و محق.

منبع: رساله لقا الله

نماز شب

نماز شب

شيخ صدوق (ره) در باب معناى توحيد و عدل از کتاب توحيد نقل مى کند شخصی نزد سلمان فارسى آمد گفت: اى ابا عبداللّه. من توان آن ندارم که در شب نماز به جاى آورم. سلمان گفت: در روز گناه مکن!
همچنين شخصى نزد اميرمؤمنان (ع) آمد و گفت: اى امير مؤمنان! از نماز شب محروم شده ام. حضرت فرمود: گناهانت تو را مقيّد کرده و دست و پايت را بسته اند.

کلينى (قده) در باب ذنوب از کتاب ايمان و کفر، نقل مى نمايد که امام صادق (ع) فرمود چون مرد گناه کند، از نماز شب محروم گردد و عمل زشت، از چاقويى که در گوشت فرو رود، سريعتر از کسى که مرتکب آن شده، فرو مى رود.

شيخ صدوق در امالى از مفضل نقل مى کند که گفت: از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: از جمله سخنان خداوند با موسى (ع) اين بود که خطاب به او فرمود: اى پسر عمران! دروغ گوست کسى که بگويد: مرا دوست دارد ولى چون شب فرا رسد، در خواب باشد. آيا محب، مايل نيست که با محبوبش خلوت کند؟! اى پسر عمران! من دوستانم را مى شناسم وقتى که شب فرا رسد، ديدة آنان، از قلبشان متحول شود و عقوبتم برابر چشمانشان مجسم گردد. روى مشاهده مرا خطاب نمايند و از روى حضور با من تکلم کنند. اى پسر عمران! از قلبت مرا خشوع ده و از بدنت خضوع و از چشمت، در ظلمات شب، اشک! مرا بخوان که قريب و مجيبم خواهى يافت!

منبع: رساله لقاء الله

معنای مراقبه

معنای مراقبه

مراقبت عبارت است از اين که، بنده بداند خدا در تمام حالات، براو مطلع است. ملاحظه انسان بر اين حال، مراقبت است و اعظم مصالح عبد، اين است که بداند،
خداوند بر او رقيب و به او نزديک است و به افعالش علم دارد و حرکاتش را مى بيند و اقوالش را مى شنود و بر اسرارش اطلاع دارد و او در قبضه قدرت خداوند منقلب مى شود و ناصيه و قلبش به دست اوست و نمى تواند خود را از خدا پوشيده نگه دارد و از سلطة او خارج شود.
لقمان پسرش را گفت: پسرکم! چون خواستى معصيت خداوند را مرتکب شوى، جايى برو که او، تو را نبيند. اين اشاره است به اين که، جايى را نمى يابى که خدا تو را در آن نبيند، پس از او نافرمانى مکن! چنانکه خداوند فرموده است: و هو معکم اينما کنتم.

منبع: لقاء الله

همت عالى داشته باش!

همت عالى داشته باش!

به حدى که کس را عبادت نکنى جز خداى تعالى. در دورى ات از دنيا و متاع و طيبات آن، تاجر مباش! و در عبادتت اجير مباش! چنانکه اميرالمومنان (ع) فرمايد « تو را از ترس آتش و طمع بهشت عبادت نکنم؛ بلکه تو را اهل عبادت يافته ام، پس عبادتت کنم»


تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مکن
که خواجه خود صفت بنده پرورى داند

منبع: رساله لقاء الله

لقاء الله

لقاء الله

اى اهل دوستى و سداد! و اى طالبان هدايت و ارشاد! اى برادران با صفا و دوستان با وفا! تا کى از حرم عشق و دوستى محروم بوده، در چاه غيبت گرفتار باشيم چرا به نواحى قدس راه نيابيم و به باغهاى انس پر نکشيم؟ آيا ما عبث و بيهوده آفريده شده و بى هدف رها گشته ايم؟ آيا سزاوار است که مانند حيوانات چرنده بخوريم و لذت بريم و از لقاى خداى عزوجل در غفلت و بى خبرى باشيم؛ تااين که روزى اجل ما را دريابد و آن آرزوها را به گور بريم؟ چنين گمانى بر شما بس بعيد و ناشايسته است، چه برخهى از گمانها خطا و گناهند.

منبع: رساله لقاء الله

همت عالى داشته باش!

همت عالى داشته باش!

به حدى که کس را عبادت نکنى جز خداى تعالى. در دورى ات از دنيا و متاع و طيبات آن، تاجر مباش! و در عبادتت اجير مباش! چنانکه اميرالمومنان (ع) فرمايد
تو را از ترس آتش و طمع بهشت عبادت نکنم؛ بلکه تو را اهل عبادت يافته ام، پس عبادتت کنم.


تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مکن
که خواجه خود صفت بنده پرورى داند

منبع: لقاء الله

توبه حقیقی

توبه حقیقی

کسى که طالب بصيرت باشد ، همواره در توبه است والا ديگر طالب بصيرت نخواهد بود.سخن گوارا و گران بهاى آقايم، استاد محمد حسن الهى (قدس سره) که فرمود: توبه حقيقى آن است که از خير و شرت انابه کنى"
من اندکى انديشيدم و سپس گفتم:" اما توبه از شر، حاجتى به بيان ندارد، و ليکن توبه از خير چيست؟"
فرمود:" آنچه که ما ،آن را خير مى پنداريم،مانند نماز و روزه و قرائت قرآن و درس گفتن و تحقيقات درسى مان و امثال آن، اگر براستى، آن را مورد تامل قرار دهيم، در خواهيم يافت که همگى ناقص و غير کاملند، پس بر شخص بينا ، واجب است که از اين اعمال ناقص نيز توبه کند، و قصد نمايد که آنها را بر وجه کاملى که مقبول خداوند است به جاى آورد."
پس آنچه خير پنداريمش، در واقع خير نيست ، و خوشا به حال آن کس که بر توبه از آنچه که آن را خير مى پنداشته است توفيق يابد و به آنچه که خير حقيقى است بپردازد.
منبع: رساله لقاالله

اسناد اضلال در قرآن به خداوند به چه معناست؟

اسناد اضلال در قرآن به خداوند به چه معناست؟

اسناد اضلال به خداوند متعال، عقلاً قبيح است. زيرا عقل اين اجازه را نمى دهد؛ پس نسبت دادن إضلال به خداوند تعالى به معناى حقيقى نبوده، بلکه بايد سبب و علتى ديگر داشته باشد.
پس بايد گفت: شک نيست که خدا، هر کس را بخواهد گمراه مى کند و به ضلالت مى کشاند و در اين سرّى نهفته است که با مثال روشن مى شود.

مثال، عبارت از اين است که: اگر تو فرزندى داشته باشى و هيچ دستور و فرمانى به آنان نداده باشى، نمى توان گفت که فلانى از پدرش اطاعت کرده است و فلانى نافرمانى. ولى هنگامى که به آنان دستورى دادى که خيرشان در آن نهفته است و بعضى از فرزندان آن را پذيرفتند و بعضى نپذيرفتند، در اين صورت مى توان به گروه اول مطيع و به گروه دوم، عاصى گفت. از آنجا که اين فرمان محتوى مصلحت و هدايت آنان است، پس تو با آن، گروه اول را هدايت و ارشاد کرده اى و از آنجايى که گروه دوم به خود ظلم کرده، دستور را ناديده گرفته اند، مى توان گفت که تو گروه اول را هدايت کرده اى و گروه دوم را گمراه.
به اين معنى که اگر تو اين دستور را وضع نکرده بودى، هدايت و گمراهى از يکديگر متمايز نمى شد، چه قبل از نشان دادن راه نمى توان گفت فلانى هدايت يافت و ديگرى گمراه شد.
در حقيقت گروه دوم از انجام دستور و فرمان تو دور شده، گمراه گرديده اند. پس، تو را با توجه به اين معناى دقيق و لطيف مى توان مضلّ و گمراه کننده دانست.
چون معناى مثال را دريافتى، جواب را نيز خواهى يافت.
منبع: رساله لقاالله

رسالة لقاء الله

رسالة لقاء الله

اين رساله بسيار عزيز كه قرة العين و محبوب سلاك راه دوست و عشاق كوى يار است , در يكى از مسايل مهم و دقيق عرفانى يعنى[ ( لقاء الله] ) بحث مى كند .

حضرت استاد حفظه الله تعالى در اوايل رساله مقصد اصلى حركت و سير تكاملى انسان را لقاء الله معرفى مى كند و از غفلتى كه جمع كثيرى از مردم را در خود غرق كرده و آنان را از هدف باز داشته است مى نالد و بر آنها مشفقانه نهيب مى زند كه حرمان از حرم عشق و محبت تا كى و تا كجا رواست ؟ چرا به نواحى قدس و رياض انس سير و سفرى نداريم ؟ آيا گمان برده ايد كه بيهوده آفريده شده و مانند چهار پايان بايد يكسره به فكر خوردن و لذت بردن باشيم و از لقاء خداوند غافل بمانيم ؟حاشاكم وكلا از اين گونه گمانها .

استاد حسن زاده , بعد از تقديم مطالبى از قبيل آنچه ذكر شد , آياتى از كلام الله مجيد را در باره لقاء الله كه جمعا به 28 مورد بالغ است , نقل مى كند . آنگاه به تفسير و تبيين آنها مى پردازد . معظم له ابتدا نظر عده اى از مفسرين را كه لقاء الله را به لقاء ثواب و عقاب خداوند تفسير نموده اند مطرح و آن را مورد انتقاد قرار مى دهد و خاطر نشان مى سازد ما در تفسير لقاء الله نيازى به تقدير ثواب و عقاب و امثال ذلك نداريم بلكه لقاء الله ملاقات خود خدا جل على است , نه ملاقات ثواب و عقاب وى . البته و صد البته اين نكته بر انسان عاقل زبان فهم پوشيده نيست كه مراد به ملاقات خداوند رؤيت او با همين حاتسه بصر نمى باشد , چرا كه لا يدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير , بلكه مراد به آن همان گونه كه در لسان رويات به وفور ديده مى شود , رؤيت قلبى و كشف حضورى و شهودى حق است كه براى عبد به مقدار تقرب وى به حق تعالى حاصل مى گردد .

به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه نوشته

تفسير (( قل هو الله احد ))

تفسير (( قل هو الله احد ))

مرحوم صدوق در كتاب توحيد در تفسير (( قل هو الله احد )) از امام باقر (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: (( قل ، يعنى آنچه را كه با اين حرف به تو وحى كرديم و خبر دايم ، ظاهر ساز! تا كسى كه در او اطاعت و شنوايى است و گواه بر توست ، با آن هدايت شود.
هو، اسم كنايه اى است ؛ كه بر غايب اشاره دارد.
ها، تنبيه است بر معنايى ثابت ، و واو، اشاره با آن چيزى است كه ، غايب از حواس است . چنان كه هذا، اشاره بر آن چيز است كه نزد حواس حاضر است . كفار به بت هاى شان با هذا كه براى حاضر است اشاره مى كرده و مى گفته اند: اين ها (هذه ) خدايان محسوس و قابل درك با چشم ما هستند؛ تو نيز اى محمد! به خداى خود كه مردم را به او مى خوانى ، اشاره كن ! تا او را ببينيم و درك كنيم و خدايى را جز او به خدايى نگيريم .
پس در اين هنگام ، خداوند متعال سوره (( قل هو الله احد )) را نازل كرد. لذا ها، براى تثبيت ثابت ، و واو اشاره است به كسى كه از ديدگان و حواس ‍ غايب است ؛ چه خداوند بالاتر از اين است ؛ چون او مدرك انصار و مبدا حواس است . ))

منبع:لقاء الله ، ص 123 و 124.

حمد خدا از آغاز تا پايان

حمد خدا از آغاز تا پايان

شيخ در آخر باب دوازدهم فتوحات مى گويد: (( در روايت است كه هر تر و خشكى كه صداى موذن به آن رسد، در قيامت به نفع او شهادت دهد. اخبار و روايات در اين مورد زياد است و ما علاوه بر ايمانى كه به صحت اخبار داريم ، از كشف و شهود نيز در اثبات اين موضوع بهره مند هستيم .
چه ما به عيان مى بينم كه سنگ ها سخن مى گويند و گوش هاى ما آن را مى شنوند و ما را با خطاب عارف به جلال خدا خطاب مى كند؛ كه البته هر انسانى توان دركش را ندارد. اما نطق كلام بعضى از موجودات مخفى است ، چون آمادگى و زمينه بروز و ظهور آن فراهم نيست .
پس آن صدا را هر كسى نتواند شنيد، در نتيجه نطقش باطنى و محجوب مى ماند، به صورتى كه گمان مى شود كه نطقى نيست ، وليكن شخص كامل از آنجا كه برايش رفع حجاب شده است ، قادر بر مشاهده روحانيت هر شيئى هست و نطق هر حى و زنده اى را چه باطنى باشد و چه ظاهرى ، تواند شنيد و الحمدلله اولا و آخرا. ))

منبع:لقاء الله ، ص 78

زنده بودن تمام ماسوى الله

زنده بودن تمام ماسوى الله

شيخ عارف ، محى الدين عربى در اوايل فص هودى گفته است : (( تمام ماسوى الله زنده است ؛ چون داراى روح است . و چيزى به خودى خود زنده نيست ، بلكه با واسطه غير زنده است . و زنده بودن هر چيزى طورى است كه در صراط مستقيم قرار داده شده است ؛ زيرا صراط، صراط نمى باشد مگر به مشى بر آن . ))

منبع:لقاء الله ، ص 77

بهترين عبادات

بهترين عبادات

در تحف العقول از امام حسين (عليه السلام ) نقل است كه فرمود: (( گروهى خدا را براى شكر، عبادت كنند؛ اين عبادت آزادگان است و بهترين عبادت ها ))

منبع:لقاء الله ، ص 220


تسبيح عالم

تسبيح عالم

شيخ بهايى در اوايل جلد دوم كشكول مى گويد: (( عالم با تمام اجزايش ، حى و ناطق است و چيزى نيست جز اين كه خدا را تسبيح مى كند؛ ولى شما تقديس و تسبيح آنها را درك نمى كنيد.
بايد گفت كه بعضى از سخنان ، چنان هستند كه شنيده و فهميده مى شوند؛ مانند تكلم دو نفر كه به زبانى مشترك سخن مى گويند. در اين صورت هر كدام سخن ديگرى را مى شنود و مى فهمد. در مواقعى ديگر، سخنان شنيده مى شوند، ولى فهميده نمى شوند. مانند دو نفر كه در زبان ، با يكديگر مختلفند و مانند اين كه ما صداى حيوانات را مى شنويم ، و آنها نيز صداى ما را مى شنوند، ولى سخن يكديگر را نمى فهميم .
حالتى ديگر نيز است كه در آن ، سخنى نه شنيده مى شود و نه معنايى درك مى شود، و اين نسبت به كسانى است كه در حجاب هستند؛ و اما غير آنها، پس سخن هر چيزى را مى شنوند

منبع:لقاء الله ، ص 76

اسم مكنون الهى

اسم مكنون الهى

كلينى در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت مى كند: (( خداوند تبارك و تعالى اسم هايى را خلق كرده است كه با حروف به صدا در نمى آيند، و اسمايى را به صورت لفظ آفريده است كه به زبان نمى آيند.
اسمايى به صورت شخص هستند كه متجسد نيستند و اسمايى را با تشبيه آفريده است كه موصوف نشوند اسمايى را با رنگ كه رنگ شده نيستند و قطر و حد ندارند و از حواس محجوبند و بدون پرده پوشيده اند.
آنها را يك كلمه تامه كه داراى چهار جزء است فراتر داده است كه با هم هستند و از هم جلو و عقب نبوده ، هيچ كدام از هم جلو نيستند. سه نام از آنها را براى نياز مردم آشكار ساخت ، و يكى را در پرده نگاه داشت كه آن اسم مكنون و مخزون اوست.

منبع:لقاء الله ،ص 73.

بهترين برادر

بهترين برادر

كلينى در باب مومن و علامات و صفات او در كتاب ايمان و كفر كافى نقل كند:
(( امام حسن (عليه السلام ) مردم را مورد خطاب قرار داده ، فرمود: (( اى مردم ! درباره برادرى با شما سخن مى گويم كه بهترين مرد در نظر من است و آن چيزى كه او را در نظر من بزرگ نموده ، اين است كه در نظر او دنيا حقير و كوچك است . از سلطه شكمش خارج است ، پس به چيزى كه ندارد اشتها ندارد و چون بيابد زياده روى نكند. از سلطه شهوتش خارج است ؛ پس عقل و راى را سبك نشمارد از تسلط جهالت خارج است ؛ پس ‍ آن كند كه بر نفع آن يقين دارد، اشتهاى مفرط ندارد و غضبناك و ملول نگردد. بيشتر اوقاتش در خاموشى است و چون سخن گويد، غالب شود. در جدال وارد نشود و در دعوايى شركت نكند و تا قاضى نبيند، حجت نياورد. از برادرانش غافل نباشد و چيزى را، جداى از آنان ، به خود اختصاص ندهد. ضعيف و مستضعف است ؛ ولى وقت جنگ ، مانند شير، جسور است . كسى را به كارى كه برايش بتوان عذر آورد، ملامت نكند، تا مرتكب آن ، عذر آورد. آنچه بگويد عمل نكند، چون دو امر برايش پيش ‍ آيد كه نداند كدام برتر است ، به آن كه نزديك به هوا و هوس نباشد نظر افكند. از بيمارى شكايت نكند، جز مزد آن كه اميد بهبودى از جانبش ‍ برود. فقط با كسى كه اميد نصيحت از او دارد مشورت كند. غضب نكند. شكايت ننمايد و اشتهايش زياد نباشد. انتقام نگيرد و از دشمن غافل نباشد.
پس بر شما باد، تخلق به چنين اخلاق كريمه اى ! و اگر توان تخلق به تمام آنان را نداريد، پس هر اندازه كه توانيد، كسب نماييد! چه اخذ قليل ، بهتر از ترك كثير است و لا حول و لا قوه الا بالله

منبع:لقاء الله ، ص 209 و210

شان دعاى عرفه

شان دعاى عرفه

در دعاى عرفه سيد الشهدا، ابو عبدالله ، امام حسين (عليه السلام ) آمده است : (( چگونه با آنچه كه در وجودش نيازمند توست ، به وجود تو استدلال شود؟ آيا تو را آن ظهورى نيست كه در جز تو هست ، تا اين كه ، آن مظهر تو شود؟ )) .
چنان كه پيداست ، در آن قسمت از كلام حضرت كه فرمايد: (( فى وجوده )) (در وجودش )، لطف و ظرافتى نهفته است كه شان و مقامى بس بالا دارد

منبع:لقاء الله ، ص 70

ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست

ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست

مرحوم كلينى از ابو عبدالله ، امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند: (( اسم خدا، غير اوست و هر چيزى كه بر آن ، اسم شى ء نهاده شود، مخلوق است جز خداوند )) - تا آن جاى كه مى فرمايد - (( هر كس كه گمان مى كند كه خدا را مى توان حجاب و صورت و يا مثالى شناخت ، مشرك است . زيرا حجاب و صورت و يا مثال خداوند، غير اويند. در حالى كه او واحد و موحد است ؛ پس آن كس كه گمان مى كند، او را مى توان با جز خودش شناخت ، چگونه مى تواند او را يگانه دانسته ، اهل توحيد باشد؛ بلكه كسى خدا را تواند شناخت كه ، خدا را با خودش ‍ بشناسد. پس كسى كه خدا را با خدا نشناسد. او از نشناخته ، بلكه غير او را شناخته است . چه ، ميان خالق و مخلوق چيزى حايل نيست

منبع:كافى ، جلد 1، صفحه 88. لقاء الله ، ص 70

غرور كاذب

غرور كاذب

نفس خاطى خودم را مخاطب قرار داده ، گويم : اى هالك ! چه چيزى تو را به خدايت مغرور كرده است كه نزد او اعمال فاضح به انجام مى رسانى ؟! برخيز و به سوى كسى كه تو را آفريده و به صورتى كه خواسته قرار داده است سفر كن ! آيا نمى بينى كه ماسواى او، پيش در خانه اش به اعتكاف نشسته اند؟! چرا به سوى او پر نمى كشى و عمر را در قيل و قال سپرى مى كنى ؟! و در سوال و خواب ، فرومايگى مى كنى ؟! فرصت را غنيمت شمار و از غصه فارغ شو! تسويف را كنار گذار، كه وضيع و شريف را از ميان برد. نزد پروردگار بخشنده ات حضور ياب ، كه حضور موروث نور است ! و بلكه نور على نور است . (( والله نور السموات و الارض )) ، و (خداوند) نور جمال آنهاست . مگر قرآن را نخوانده اى كه خداوند فرمود: است : (( من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا )) .
مگر سخن امام صادق (عليه السلام ) را نشنيده اى كه فرمود: (( علم تنها به تعلم حاصل نشود؛ بلكه نورى است كه بر قلب آن كس كه خداوند خواهد هدايتش كند، بتاباند ))

منبع:رساله لقاء الله ، ص 31

خدا را با خدا بشناسيد!

خدا را با خدا بشناسيد!

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسش شد: (( به چه ، خدايت را شناختى ؟ )) . فرمود: (( با خدا، اشيا را شناختم )) . همچنين امير المومنين (عليه السلام ) مى فرمايد: (( با خدا، خدا را بشناسيد ))

منبع:لقاء الله ، ص 69.

اى نور نور

اى نور نور

در دعاى ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام ) وارد شده است : (( اى خدا! اى نور نور، كه با نور تو اهل آسمانها و زمين روشنى يافتند  ))

منبع:سيد ابن طاووس ، الاقبال ، صفحه 126، لقاء الله ، ص 62


حالات مردم در عرصه محشر

حالات مردم در عرصه محشر

در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل است كه : (( بعضى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوك در مقايسه با آن ، زيبا مى نمايد )) .
و در جايى فرموده است : (( در قيامت مردم به دو گروه محشور مى شوند: گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود و گروهى بر وجه و صورتشان )) .
سر اين مطلب آن است كه كه هر يك از خلق و خوى رذيله و هر هيات زشت و ناپسندى كه در نفس تمكن يافته است ، صورت نوعى است از انواع حيوانات ، و بدنى بدان اختصاص يافته است ؛ چون بدن شير و مانند آن ، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ ، و ميمون براى استهزاء و سخريه ، و خوك براى آز و شهوترانى .
گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دارند؛ پس به حسب آن ، در آخرت صورت هاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند. خداوند متعال فرموده است : (( يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون )) .

منبع:رساله لقاء الله ، ص 166- هزار و يك كلمه ، ج 1، ص 287

توصيه به محاسبه و مراقبت

توصيه به محاسبه و مراقبت

رعايت ادب در محضر خداوند، در همه حال . استادم حكيم متاءله آيه الله آقا محمد حسن قاضى طباطبائى تبريزى مشهور به الهى ، اعلى الله مقاماته پيوسته ، مرا به مراقبت خدا و نگاه داشتن ادب در پيشگاه او و محاسبه نفس (به خصوص بر مراقبه ) بسيار توصيه مى فرمود. و من نفحات انفاس شريفش و بركات فيوضاتش را فراموش نمى كنم.

منبع:رساله لقاء الله ، ص 192

اين گونه عبادت كن !

اين گونه عبادت كن !

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به يكى از اصحاب فرمود: (( خدا را آن گونه عبادت كن كه گويى آن را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى ، او تو را مى بيند )) .

منبع:رساله لقاء الله ، ص 185- 184



عاقلان را يك اشاره

عاقلان را يك اشاره

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب

محققا در خلقت آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز براى خردمندان ادله اى واضح بر علم و قدرت آفريننده است . (سوره آل عمران ، آيه 190).

منبع: لقاء الله ، ص 62

معناى اضلال

معناى اضلال

اگر بگويى : در بعضى از آيات و دعاها و روايات آمده است كه خدا مضل (گمراه كننده ) نيز هست ؛ مانند من يشاء الله يضلله و من يشا يجعله على صراط مستقيم  يا فان الله يضل من يشاء و يهدى من يشاء  پس اين ، چگونه با سخنان قبلى سازگار است ؟
در جواب مى گوييم : اضلال يعنى اين كه كسى را از روى هواهاى نفسانى و اغراض شخصى كينه و حسدى كه در خوددارى از راه منحرف كرده ، به او آسيب رسانى ، تا با گمراه نمودنش بر او غلبه و برترى يابى و مخفى نيست كه اسناد اضلال به خداى متعال ، عقلا قبيح است ؛ زيرا عقل اين را اجازه نمى دهد؛ پس نسبت دادن اضلال به خداوند تعالى به معنايى حقيقى نبوده ، بلكه بايد سبب و علتى ديگر داشته باشد.
پس بايد گفت : شك نيست كه خدا، هر كس را بخواهد گمراه مى كند، و به ضلالت مى كشاند و در اين سرى نهفته است كه با مثال روشن مى شود و مثال ، عبارات از اين است كه : اگر تو فرزندانى داشته باشى و هيچ دستور و فرمانى به آنان نداده باشى ، نمى تواند گفت : كه فلانى از پدرش اطاعت كرده است و فلانى نافرمانى .
ولى هنگامى كه به آنان دستورى دادى كه خيرشان در آن نهفته است و بعضى از فرزندان آن را پذيرفتند، در اين صورت مى توان به گروه اول مطيع و به گروه دوم ، عاصى گفت .
از آن جا كه اين فرمان محتوى مصلحت و هدايت آنان است ، پس تو آن ، گروه اول را هدايت و ارشاد كرده اى و از آن جايى كه گروه دوم به خود ظلم كرده ، دستور را ناديده گرفته اند، مى توان گفت كه تو گروه اول را هدايت كرده اى و گروه دوم را گمراه . به اين معنى كه اگر تو اين دستور را وضع نكرده بودى ، هدايت و گمراهى از يكديگر متمايز نمى شد.
چه قبل از نشان دادن راه نمى توان گفت فلانى هدايت يافت و ديگرى گمراه شد. در حقيقت گروه دوم از انجام دستور و فرمان تو دور شده ، گمراه گرديده اند. پس ، تو را با توجه به اين معناى دقيق و لطيف مى توان مضل و گمراه كننده دانست .
چون معناى مثال را دريافتى ، جواب را نيز خواهى يافت و آن عبارت است از اين كه : اگر ارسال رسل و انزال كتب نبود، ناپاك و خبيث از پاك و طيب تميز داده نمى شد، و صحيح نبود كه گفته شود: فلانى به راه راست هدايت شده ، به رستگارى رسيد و ديگرى گمراه شد و عصيان كرد و بد بخت شد.
از آنجا كه دستور، همان قرآن است و قرآن ، راه و معيار و ميزان ، و خداوند متعال آن را براى هدايت بندگانش نازل كرده است و هر كس تكبر ورزد و از دستورات آن سرپيچى كند، گمراه شده و به خود ستم كرده است ، پس ‍ بر اساس همين معنا گفته مى شود كه خدا او را گمراه كرده است و يا خداوند، مضل و گمراه كننده است . مگر نمى بينى كه هميشه اضلال به ظالمان و خاسران و كافران و امثال آنان اضافه مى شود مانند آيات زير:
(( و يضل الله الظالمين ؛ خدا ظالمان را گمراه مى كند ))  و (( و من يضلل فاولئك هم الخاسرون ؛ كسانى كه گمراه مى شوند خاسر و زيانكارند ))  و (( كذلك يضل الله الكافرين ؛ همين گونه خدا كافران را گمراه مى كند )) و آيات ديگر. پس معنا را درياب و غنيمت شمار.

منبع:لقاء الله ، ص 56

علم و محاسبه و مراقبه

 اهميت علم

در روايتى از پيامبر آمده است : (( علم نورى است كه خدا در قلب اولياى خود مى افكند. (۱) )) 

لزوم محاسبه

الهى ! چگونه ما را مراقبت نباشد، كه تو رقيبى ؛ و چگونه ما را محاسبت نبود كه تو حسيبى . (۲) 


۱- لقاءالله ، ص 55.
۲- الهى نامه ، ص 12.

تحفه صاحبدل

تحفه صاحبدل

شيخ عارف ، سعدى رحمه الله در آنجا كه مطلع گلستانش را به گل بيانش ، زينت داده است ، به همين حقيقت اشاره دارد كه گفته است :
(( يكى از صاحبدلان ، سر به جيب مراقبت فرو برده و در بحر مكاشفت مستغرق گشته ، حالى كه از آن حالت باز آمد، يكى از دوستان گفت : در اين بوستان كه بودى ما را چه تحفه آوردى ؟
گفت : به خاطر داشتم چون به درخت گل رسم دامنى پر كنم هديه اصحاب را، چون برسيدم بوى گلم چنان مست كرد كه دامن از دست برفت )) .
پس كسى كه خدا را براى ثواب و ترس عقاب عبادت كند؛ از اين لذت حقيقى محروم است .
و اگر دقت كنى خواهى يافت كه اگر كسى خدا را از روى رغبت به بهشت عبادت نموده ، هواى خود را عبادت كرده است ؛ و اگر از ترس و وحشت عبادت نموده ، به سبب عشق به خود، او را عبادت كرده است ، نه براى عشق و محبت به مولايش .

منبع :رساله لقاء الله ، ص 223

توحيد اين است

توحيد اين است

شب دوشنبه 23 ربيع الاول سال 1387 هجرى يكى از اساتيدم حضرت آية الله حاج شيخ محمد تقى آملى را در خواب ديدم كه رساله سير و سلوكى را به من داده فرمود: (( التوحيد ان تنسى غير الله )) يعنى : (( توحيد اين است كه غير خدا را فراموش كنى )) . وقتى نزد ايشان رفتم و آن چه را كه در خواب ديده بودم ، بيان نمودم فرمود:

نشانى داده اندت از خرابات

كه التوحيد اسقاط الاضافات

و اين بيتى است از گلشن راز شبسترى

منبع: لقاءالله ، ص 50

رابطه نفس و خوراك

رابطه نفس و خوراك

حبيبم ! حسنا! خردمند پرهيزگار از مرگ هراس ندارد مرگ او را زيان نرساند، بلكه سود دهد، گويم كه نمرد زنده تر شد.
حكيمان گفته اند كه : اگر نفس را مشغول ندارى ، او تو را به خود مشغول مى كند.
و گفتند: روح از پر خوردن جسم مى شود و جسم از كم خوردن روح مى گردد

منبع:لقاء الله ، ص 44

اخلاص در عبادت

اخلاص در عبادت

اخلاص در عبادت ، مقدمه دستيابى به اين مقام منيع و بلند، و نردبانى براى ارتقا به اين منظر رفيع و بالاست (توحید اهل الله). هر كس مراقب اخلاص و حضور باشد، آماده است كه به اين مرتبه عظما و جنت عليا دست يابد، كه در آن هر چيزى كه نفس بخواهد و چشم لذت ببرد وجود دارد و هيچ چشمى مثل آن را نديده ، هيچ گوشى چون آن را نشنيده است ، و به قلب هيچ كس ‍ خطور نكرده است ، و عارفان شامخ به سوى آن مقام ، سير و سلوك نموده اند

منبع:لقاء الله ، ص 44

تعداد اسماء الله

تعداد اسماء الله

سيد على خان مدنى در رياض السالكين در شرح صحيفه سجاديه مى گويد: (( از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) روايت است كه : خداوند متعال را چهار هزار نام است ، از هزار نام ، جز او خبر ندارد، و هزار ديگر را خدا و فرشتگان مى دانند، هزار نام را خدا و ملايكه و پيامبران مى دانند، و هزار ديگر را مومنان ، كه سى صد نام از آن در تورات است و سيصد نام در انجيل و سى صد نام ديگر در زبور، و صد نام در قرآن ، كه نود و نه نام از آن ظاهر است و يكى مكتوم ؛ هر كس آنها را بتواند بشمارد وارد بهشت مى شود

منبع:لقاءالله ، ص 33.

اعتقاد به وحدت وجود

اعتقاد به وحدت وجود

مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى در تاليف ارزشمند خود در لقاء الله حكايت نموده است : (( حكيمى در اصفهان زندگى مى كرد كه بر طبق عادت ، هر روز خدمتكار خويش را براى تهيه طعام خويش و كسانى كه احيانا در آن روز ميهمان او بودند، به بازار مى فرستاد.
بعد از تهيه غذا، حكيم و كسى كه در آن روز به نزد او بود، با هم به صرف غذا مى پرداختند. روزى يك از طلاب شهر، وقت غذا براى كارى نزد او آمده بود، لذا حكيم به خدمتكار خويش مى گويد: برو و مقدارى طعام براى ما تهيه كن ! خادم مى رود و طبق دستور حكيم طعام خريده براى آنان مى آورد. حكيم به خدمتكار مى گويد: بسم الله ! بفرمايد جلو، با هم غذايى بخوريم !
طلبه مى گويد: نمى خورم .
حكيم مى پرسد: آيا غذا خورده ايد؟
طلبه مى گويد: نه !
حكيم مى گويد: پس چرا غذا نمى خوريد؟!
طلبه پاسخ مى دهد: بنابر احتياط، از غذاى شما نمى خورم !
حكيم مى پرسد: از چه احتياط مى كنى ؟
طلبه مى گويد: شنيده ام كه شما به وحدت وجود معتقد هستيد، در حالى كه اين اعتقاد، كفر است . لذا غذا خوردن با شما جايز نيست ؛ زيرا غذا در اثر تماس با شما نجس مى گردد.
بار ديگر حكيم مى پرسد: به نظر شما معناى وحدت وجود چيست ، كه اعتقاد بدان را كفر مى دانيد؟
طلبه جواب مى دهد: قائل به وحدت وجود، معتقد است كه تمام اشيا و جميع مخلوقات ، خدايند.
حكيم مى گويد: شما در اشتباه هستيد، بهتر است غذايتان را ميل نماييد؛ من به وحدت معتقدم ، ولى تمام اشيا را خدا نمى دانم . زيرا جناب عالى نيز از جمله آنها هستيد و من شك ندارم كه شما مانند خر و يا پايين تر از آن هستيد؛ حال ، چگونه مى توانم شما را خدا بدانم ؟ پس بهتر است احتياط را كنار بگذاريد و غذايتان را ميل نماييد.

منبع:لقاء الله ، ص 34

هو الاول و الاخر

 هو الاول و الاخر
چنگ زدن به عالم طبيعت و فرو رفتن در آن ، كه عالم كثرت و اختلاف است ، مبدل به حايل و حجاب مى گردد، اگر انسانها خود را از آن پاك كنند و به آنچه كه حق و اصيل است روى آورند، معناى توحيد و فنا را مى فهمند و موحد مى گردند، و توحيدشان بنابر نهجى مى شود كه خداوند متعال بدون تنزيه محض و تشبيه باطل در قرآن فرموده است : (( هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن )) خلاف و نزاع از ميان بر داشته مى شود و با اهل معرفت مشاجره نمى كنند كه چرا مى گوييد: (( ما خدايى را كه نمى بينيم عبادت نمى كنيم  )) .

منبعَ: لقاءالله ، ص 33.

شيرينى معرفت خدا

شيرينى معرفت خدا

بنگر به سخن امام صادق (عليه السلام )، كه ثقه الاسلام كلينى در كافى با اسنادش از جميل بن دراج نقل كرده است ، كه آن حضرت فرمود:
(( اگر مى دانستند كه در معرفت خدا چه فضلى است ، چشمان خود را به متاع و نعمت هاى دنيا، كه دشمنانشان از آن بهره مند هستند نمى دوختند، و تمام دنياى آنان از آنچه پاى بر آن مى گذارند، برايشان پست تر مى نمود و از نعمت معرفت خداوند بهره مند مى گشتند و لذت را مى چشيدند چون لذت آن كس كه با اولياى خدا، در باغ هاى بهشت به سر مى برد. معرفت خدا انيس هر وحشتى و رفيق هر تنهايى و نور هر تاريكى و توان هر ضعفى و شفاى هر دردى است .
پيش از شما مردمى بودند كه كشته مى شدند و سوزانده مى گشتند و با اره بريده مى شدند. زمين با همه وسعتش بر آنان تنگ گشته بود ولى از عقيده خود بر نمى گشتند.
بدون اينكه مقابله اى كنند و در برابر آن ، اذيتى به گروه مقابل برسانند؛ جز آن كه از آنان مى خواستند، كه به خدا ايمان آورند. پس ، از خدا درجات آنان را براى خود مساءلت كنيد و بر مصيبت هاى روزگار صبر نماييد.))

منبع:وافى ، ج 1، ص 42. لقاءالله ، ص 28.

حلاوت شناخت خدا

حلاوت شناخت خدا

شيخ بهايى در كشكول گفته است : (( عارف كسى است كه خداوند صفات و اسماء و افعالش را به او بنماياند. پس معرفت ، حالى است كه از شهود پيدا مى شود، و عالم كسى است كه خدا او را بر آن حقايق مطلع كند؛ ولى اطلاعش با يقين باشد، نه با شهود ))
هركس اين حلاوت را بچشد و به اين لذت برسد و به اين نعمت دست يابد، به فوز عظيمى رسيده است .
اين وجدان و يافت شهودى و حضورى را تنها اهلش درك مى كنند و به وصف نمى آيد. اين غير از ادراك عقلى است و فقط با مجاهدات كشفيه مى توان به آن رسيد نه با مناظرات عقليه .
اهل آن نمى تواند آن را به گونه اى كه درك كرده است ، براى ديگران توضيح دهد و هيچ لذت و سرورى با آن برابرى نمى كند

منبع:لقاء الله ، ص 28.

مراتب شناخت خدا

مراتب شناخت خدا

محقق طوسى در يكى از كتاب هايش مى گويد:
مراتب شناخت خدا، مانند مراتب شناخت آتش است ؛ پايين ترين مرتبه علم درباره آتش اين است كه كسى بشنود در دنيا چيزى هست كه با هر شيئى كه ملاقات كند آن را از بين مى برد، و بر اشياى اطرافش اثر مى گذارد، و هر چه از آن گرفته شود كم نمى گردد و اين چيزها نامش آتش ‍ است . نظير اين مرتبه در معرفت خدا، شناخت كسانى است كه دين را با تقليد و بدون دليل و برهان پذيرفته و قبول كرده اند.
دومين مرتبه شناخت آتش ، اين است كه دود آتش به آن شخص برسد و بفهمد كه بايد چيزى باشد كه دود از آن برخاسته است ؛ مانند اين مرتبه در معرفت خدا، شناخت اهل نظر و استدلال است ؛ كه با دلايل و براهين قاطع به وجود صانع متعال حكم كرده اند.

سومين مرتبه اين است كه نزديك آتش باشد و حرارت و گرمى آنرا لمس ‍ كند و با نور آن اشياء را ببيند و از آن بهره ببرد. نظير اين مرتبه در معرفت خدا، معرفت مومن خالص است كه قلوب آنها به خدا اطمينان پيدا كرده است و يقين دارند كه خدا نور آسمان ها و زمين است .
آخرين مرتبه اين است كه شخص با آتش بسوزد و خاكستر شود؛ نظير اين مرتبه در اهل شهود و فناء فى الله است ؛ و آن ، درجه عليا و مرتبه قصور است ؛ كه خدا رسيدن به آنرا روزى ما گرداند!

منبع:لقاء الله ، ص 27

خدا در حجاب است

خدا در حجاب است

و در حديث ديگرى است كه : خدا همان گونه كه از ديدگان در حجاب است از عقول هم در حجاب است و اهل ملا اعلا هم مانند شما او را مى جويند. بنابراين ، به سخن كسى كه گمان مى كند به كنه حقيقت مقدس ‍ پروردگار رسيده ، توجه مكن ! زيرا خاك در دهان كرده و گمراه شده است و دروغ مى گويد و افترا مى بندد، چه اين امر بالاتر و پاك تر از آن است كه به خاطر بشر نازل و آلوده گردد.
حتى تصورات راسخان در علم نيز فرسنگها از حرم كبريايى او دور است و آخرين مرحله اى كه فكر عميق به آن مى رسد، اين است كه جايگاه و مكانت او براى درك و فهم ، چقدر دقيق است و دور از دسترس . شاعر چه خوب گفته است :

آنچه پيش تو غير از آن ره نيست

غايت فهم توست الله نيست

 

منبع:لقاء معرفت ، ص 26.

شناخت واقعى خدا

 شناخت واقعى خدا

شيخ بهايى در شرح حديث دوم از كتاب اربعين خود مى گويد: (( منظور از شناخت و معرفت خدا، شناخت و اطلاع بر حقيقت ذات مقدسش ‍ نيست ؛ چرا كه آن ، حتى بر ملائكه مقرب و پيامبران مرسل نيز ميسر نيست ؛ چه رسد به ديگران )) . در اين مورد سخن سيد بشر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) كفايت مى كند كه فرمود: (( ما عرفناك حق معرفتك  ))

خداوندا به اندازه اى كه شايسته و لايق آنى به تو معرفت و آگاهى نيافتيم . لقاء الله ، ص 25.

بار توحید

بار توحید

عارف سنايى مى گويد:

بار توحيد هر كسى نكشد

طعم توحيد هر خسى نچشد

 
منبع:لقاء الله ، ص 13

درك ملكوت آسمان ها

 درك ملكوت آسمان ها

حكيم سهروردى مى گويد: (( فكر در صورت ، قدسى اش ، طالب صفات و خصال نيك را آسودگى و لطافت خاطر مى بخشد. و نواحى قدسى جايى است كه جاهلان بدان راهى ندارند، و بر اجساد ظلمت زده و تاريكى حرام است كه به ملكوت آسمانها راه يابند )) .
پس در حالى كه پر و انباشته به تعظيم خداوندى توحيد گوى باش ، و او را در حالى كه از پوشش هاى هستى ، عريانى ، به ياد آور!
اگر در عالم وجود دو خورشيد مى بود، اركان آن به هم مى ريخت و اين نظام جز اين گونه نمى تواند باشد

منبع:لقاء الله ، ص 13

سر خود به خدا گو!

خوشا به حال كسى كه از خواب غفلت بيدار شود و خود را آماده سازد! خوشا به حال كسى كه سر خود به غير خدا نگويد و فقط در راه تقرب به او و لقا و رضايش كوشش كند! چه ، به ما امر شده است جز او را عبادت نكنيم و جز او كسى را نجوييم . پس خدا را با خلوص قلب ، يگانه دان ! تا با چشم بصيرت نظاره كنى كه لا هو الا هو و لا اله الا هو؛ و او اول و آخر و ظاهر و باطن است ، و هر كجا باشيد با شماست .
اى دوست ! از خود حيا مى كنم چه رسد به اين كه به ديگران بگويم اين رساله را در لقاء الله نوشته ام . چگونه حيا نكند؟ كسى كه از كفشكن ، بلكه از در خانه دوست رانده شده ، چگونه مى تواند در شرح لقاى او كتاب بنگارد؟
آيا اين خروج از زى صورت خود نيست ؟ و خروج از آن جز كار گزافه گو نيست .
افلاطون الهى مى گويد: (( قله معرفت بسى بلندتر از آن است كه هر پرنده اى به آن پرواز كند و سرادق بصيرت پنهان و پوشيده تر از آن است كه هر سالكى به آن راه يابد 
)) .

منبع:معلم ثانى ابونصر فارابى ، فصل چهارم از شرح رساله زيتون كبير يونانى ، شاگرد ارسطو، صفحه 8، چاپ حيدر آباد دكن . لقاء الله ، ص 12

آگاه باش

 آگاه باش

عاقبت آن روزى كه در آن ، بواطن و اسرار آشكار مى گردد، فرا مى رسد و هر چه در دنيا كاشته شده در آن جا درو مى گردد.
بنگريد در ايام گذشته ، چه از خود به جاى گذشته ايد. لوح هاى نفوس خود را بخوانيد كه از آتيه و گذشته و قبرتان خبر مى دهد.

منبع:لقاء الله ، ص 12

روزى عبوس و دردناك

روزى عبوس و دردناك

اى دوست ! ما خفتگانى هستيم كه در بستر غفلت و بى خبرى آرميده ايم . دنيا و زندگانى آن ، در گذر و آخرت و حيات جاويد آن در پيش است . ليكن با اين حال مردم به دنيا عشق مى ورزند و روز سختى را كه در پيش ‍ دارند به باد غفلت و فراموشى مى سپارند. روزى عبوس و دردناك ،روزى كه شر دامنگير همه است .

منبع:لقاء الله ،ص 11

حقیقت

حقیقت

كميل بن زياد از حضرت على عليه السلام پرسيد: ((حقيقت چيست ؟)).
حضرت فرمود: ((تو را با حقيقت چه كار است ؟)).
كميل گفت : ((مگر من رازدار تو نيستم ؟)).
حضرت فرمود: ((آرى ، ولى آن چه كه از من مى جوشد و فيضان مى كند، تنها اندكى از آن به تو مى رسد.))
كميل گفت : ((آيا چون تويى سايل را نااميد مى كند؟)).
فرمود: ((حقيقت عبارت از كشف انوار جلال است ، بدون اشاره )).
كميل گفت : ((مرا توضيح بيشترى فرما!))
فرمود: ((محو موهوم و آشكار شدن صحو معلوم است )).
كميل گفت : ((توضيح بيشترى مى خواهم )).
فرمود: ((عبارت از هتك و كنار رفتن ستر و حايل است ، به سبب غلبه سّر)).
گفت : ((باز هم توضيح بفرما!))
اميرمؤ منان فرمود: ((جذاب احديت با صفت توحيد است .))
كميل بار ديگر گفت : ((توضيح و بيانى فزونتر عنايت كن !)).
فرمود: ((نورى است كه از صبح ازل طلوع مى كند و در هياكل آثارش تجلى مى يابد)).
كميل بار ديگر توضيحى بيشتر خواست ، ولى حضرت على عليه السلام فرمود: ((چراغ را خاموش كن كه چيزى به صبح نمانده
است !)).

منبع:رساله لقاءاله ص 93 - 92.

مهجورى از آن است كه من از او دورم !

مهجورى از آن است كه من از او دورم !

روزى ماهيان نزد بزرگشان گرد آمدند و گفتند: اى فلانى !ما قصد داريم به دريايى كه از آن موجوديم و بدون آن معدوم هستيم ، برويم .
پس ابتدا بايد به ما بياموزى كه دريا كدام جهت است و راهش از كدام سوى است . تا آن را دريابيم ؛ به سويش روان شويم ؛ زيرا مدت هاست كه نام آن را مى شنويم ، ولى بدان علمى نداريم و نه مكان آن را دانيم و نه جهتش را.
بزرگ ماهيان گفت : اى دوستان و اى برادران ! اين سخن در شان شما و امثال شما نيست ، چه دريا بزرگ تر از آن است كه كسى بتواند به آن رسد و اين كار نه از عهده شما ممكن و نه در مقام شماست و او از شما غايب نيست و شما نيز از او پنهان نيستيد. او از خودتان به شما نزديك تر است .
چون سخن او شنيدند برخاستند كه او را بكشند. او گفت : به چه گناهى مرا مستحق مرگ مى دانيد؟
گفتند: تو مى گويى آن دريايى كه در جستجوى آنيم ، چيزى است كه ما در آن هستيم ؛ در حالى كه ما فقط در آبيم ، آب كجا و دريا كجا! تو بر آنى كه با سخنانت ما را گمراه سازى .
بزرگ ماهيان گفت : به خدا سوگند، اين گونه نيست كه مى پنداريد، من جز به حقيقت سخن نگفتم ، چه دريا و آب در حقيقت يك چيز هستند و اصلا ميانشان فرقى نيست . به آن ، به حسب حقيقت و وجودش آب گويند و به حسب كمالات و خصوصيات و انبساط و انتشار تمام بر مظاهر، و دريا به جهت آب . در اين هنگام بعضى از ماهيان حقيقت را دريافتند و ساكت شدند و بعضى ديگر انكار كرده ، از او رويگردان شدند و تنهايش ‍ گذاشتند

منبع:رساله لقاء الله ، ص 65.

بیانات افلاطون

علامه حسن زاده آملی:

افلاطون مى گويد: اما آن كس كه هدفش در دنيا، تنها لذت طلبى به وسيله خوردنى ها نوشيدنى ها و... است كه ثمره و نهايت آنها چيزى جز بوى بد نيست و نيز جماع و لذت جنسى ، پس نفس عقليه او توان و مجال تشبه به بارى تعالى را نمى يابد .
سپس افلاطون قوه شهوانيه انسان را به خوك و قوه غضبيه اش را به سگ و قوه عقليه او را به فرشته تشبيه كرده ، مى گويد: كسى كه شهوت بر او غلبه كند و هدفش ارضاى آن باشد، مانند خوك است ، و آن كه قوه غضبيه بر او چيره شود، چون سگ ، و كسى كه قوه نفس عقليه بر او غالب باشد و بيشتر اوقاتش به فكر و شناخت حقايق اشيا سپرى شود، مسايل سخت علمى را از ذهن بگذراند، انسان فاضلى است كه شبيه بارى تعالى است ؛ چون آنچه در بارى تعالى يافت مى شود عبارت است از: حكمت و قدرت و عدالت و نيكى و زيبايى و حقيقت

منبع:رساله لقاء الله ، ص 160.

صفات محبین

صفات محبین

در زمره پرسشهاى خداوند در معراج از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده است : ((اى احمد! آيا مى دانى كه عيش گواراتر، و كدام حيات باقى تر است ؟)).
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت : نمى دانم ، اى پروردگار من !
خداى تعالى فرمود: ((اما زندگى گوارا، عيشى است كه صاحبش را از ياد من باز ندارد و آن شخص ، نعمتهايم را از ياد نبرد و حقم را انكار ننمايد، و شب و روز در طلب رضاى من باشد.
اما حيات جاودان ، آن است كه شخص ، با خود چنان كند كه دنيا در نظرش ، خوار و حقير شود و آخرت بزرگ و عظيم جلوه نمايد.
خواست مرا بر خواست خود ترجيح دهد. در طلب رضاى من باشد و به حقّ، مرا تعظيم نمايد. به ياد داشته باشد كه من به او عالمم و شب و روز، مراقب هر گناه و معصيتى باشد و قلب خود را از هر چيزى كه من خوش ندارم ، پاك گرداند. شيطان و وسوسه هاى او را دشمن بدارد و سلطه اى براى ابليس ، در قلب خود باقى نگذارد. پس چون چنين كرد، قلبش را با محبت خود آرام گردانم ، تا اين كه قلب و فراغ و اشتغال و همّ و حديث او را براى خود قرار دهم ، و اين نعمتى است كه به اهل محبت و عشقم ارزانى كنم . چشم و گوش قلبش را باز نمايم ، تا با آن ، جلال و عظمت مرا بنگرد و بشنود و دنيا را تنگ و آن چه از لذايذ، كه در آن است ، بر او مغضوب نمايم و او را از دنيا چنان بر حذر دارم كه چوپان ، گوسفندانش را از مراتع مهلك (و مسموم ) بر حذر مى دارد. پس چون چنين گشت ، از مردم فرار كند و از دار فنا به دار بقا، و از دار شيطان ، به دار رحمن ره جويد. اى احمد! همانا او را به هيبت و عظمت زينت دهم . اين ، عيش گوارا و حيات جاودان است و مقام اهل رضا.
پس هر كس طبق رضاى من عمل كند سه خصلت بدو دهم : شكرى كه آلوده به جهل نباشد، و ذكرى كه با نسيان همراه نباشد، و محبتى كه محبت خلق را بر آن رجحان ندهد. وقتى كه مرا دوست بدارد، من نيز او را دوست خواهم داشت و ديده قلبش را بگشايم ، تا جلالم را نظاره كند. هيچ چيز را بر او مخفى نگذارم و در ظلمت شب و روشنايى روز با او نجوا كنم ، تا اين كه از سخن با خلق و همنشينى با آنها منقطع شود. كلام خود و ملايكه ام را به گوشش رسانم و سرّى را كه از خلقم پوشيده است ، بر او آشكار كنم . لباس حيايى بر او پوشانم تا خلق از او حيا كنند و بر روى زمين گام بردارد، در حالى كه مغفور درگاه من است . قلبش را آگاه و بينا قرار دهم ، كه هيچ چيز از بهشت و جهنّم بر او مخفى نماند و آن چه كه در روز قيامت از هول و وحشت بر مردم مى گذرد و نيز، آنچه كه با آن ، اغنيا و فقرا و علما و جهلا، محاسبه شوند، بدو نشان دهم . قبرش را روشن كنم و نكير و منكر را به سوى او فرستم تا از او سؤ ال كنند و غم مرگ و تاريكى قبر و وحشتش را نبيند، و ميزان را نصب كنم و ديوان را بگشايم . نامه اعمالش را به دست راستش دهم كه آن را باز كند و بخواند، و ميان او و خودم ترجمانى قرار ندهم . پس اين است صفات محّبين ... )).

رساله لقاء الله ، ص 188 - 186

یا غنی یا مغنی

یا غنی یا مغنی

امير محمد باقر حسنى شهير به داماد، يكى از رسايل غريب او رساله اى به نام ((الخليعة )) است كه دلالت بر تاءلّه سريرت و تقّدس سيرتش دارد، و صورت آن اين است كه :
بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد كله لله رب العالمين ، و صلاته على سيدنا محمد و آله الطاهرين . روز جمعه اى كه مصادف بود با شانزدهم شعبان المكرم ، سال يك هزار و بيست و سه هجرى ، در خلوت به سر مى بردم و به ذكر خدايم مشغول بودم . او را با نام غنى اش مى خواندم و مرتب تكرار مى كردم . يا غنى ! يا مغنى ! در حالى از هر چيزى ، جز تو غل در حريم سرّش و انماى در شعاع نورش غافل مى شدم . خاطفه اى قدسى بر من ظاهر شد و مرا از وكر چثمانى ، به سوى خود جذب نمود؛ پس از شبكه حسّ جدا گشته ، بند حباله طبيعت را از هم گسستم و با بال روح در ميان ملكوت حقيقت ، پر كشيدم . گويى لباس بدن را از خود به در آورم ... اقليم زمان را در هم پيچاندم و به آخرش رسيدم .
و به عالم دهر رسيدم . در اين هنگام در شهود بودم و جماجم امم نظام جملى ، از ابداعيات و تكوينات و الهيات و طبيعات و قدسيات و هيولانيات و دهريات و الزمنيات و اقوام كفر و ايمان و ارهاط جاهليت و اسلام از غابرين و غابرات ، و سالفين و سالفات و عاقبين و عاقبات ، در آزال و آباد، و بالجمله ، آحاد مجامع امكان و دارات عوالم امكان با قض و قضيض و صغير و كبيرش و... حاضر بود. همه با زبان فقر، او را مى خواندند و فرياد مى كشيدند و او را مى خواندند كه : يا غنى ! يا مغنى !... پس نزديك شدم و چيزى نمانده بود كه از شدت وحشت و خوف ، جوهر ذات عاقله را فراموش كنم و از چشم نفس مجردم غايب شوم و از ارض هستى هجرت نموده ، از صقع وجود، خارج گردم كه ناگهان از آن حال بيرون آمدم و به وادى دگرگونيها و جايگاه زيان و بقعه زور و قريه غرور بازگشتم )).

منبع:رساله لقاءالله ، ص 178 - 177.

عبور از سرزمين كربلا

عبور از سرزمين كربلا

چون امام على عليه السلام همراه اصحابش از كربلا عبور كرد، ديدگانش پر از اشك شد و فرمود: ((در اين جا مركب خود را بندند و فرود آيند و در اين جا رحال و توشه خود را بر زمين نهند، و در اين جا خونشان ريخته شود، خوشا به حال آن خاكى كه خون عاشقان بر آن پخته شود!)).

امام باقر فرمود: ((چون على عليه السلام به همراه تعداد اندكى از مردم ، به فاصله يك يا دو ميلى كربلا رسيد، در پيش آنان حركت كرد و به مكانى رسيد، كه مقدفان نام داشت ، گرد آن جا گرديد و سپس فرمود: در اين جا، دويست سبط كشته شده اند كه همه آنان شهيدند. اين جا محل مركب و محل فرودشان ، و محل شهادت عشاقى است كه پيشينيان را توان سبقت بر آنان نيست و آنان كه بعدشان آيند، توان الحاق بدانان را نخواهند داشت )) 

منبع:رساله لقاء الله ، ص 221.


اوصاف اولياء الله



اوصاف اولياء الله

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((هر كس خدا و عظمت او را بشناسد، دهانش را از سخن ، و شكمش را از طعام ، باز دارد و خود را به نماز و روزه مشغول سازد)).
پس مردم گفتند: پدر و مادرمان به فدايت ! اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! آيا اين گونه اشخاص ، از اولياى خدايند؟

فرمود: ((اولياى خدا سكوت كنند، و سكوتشان تفكر باشد، و سخن گويند و سخنشان ذكر باشد، و نظرشان عبرت است ، و نطق كنند نطقشان حكمت باشد. راه رفتنشان ميان مردم بركت است . اگر خداى براى آنان اجلى مقرّر نفرموده بود، از ترس عذاب و شوق به ثواب ، ارواحشان در اجسادشان نمى گنجيد)).

منبع: رساله لقاءالله ، ص 198.