پيرامون دل
پيرامون دل
دل در اصطلاح ، معانى مختلفى دارد كه به معناى نفس ناطقه و محل تفصيل معانى آمده است چه اينكه به معنى مخزن اسرار حق است كه همان قلب نامند.
مولوى گفته است :
بعضى گفته اند: مراد از دل به زبان اشارت ، آن نقطه است كه دائره وجود از دور حركت آن به وجود آمد و بدو كمال يافت و سر ازل و ابد به هم پيوست ، و مبتداى نظر در وى به منتهى بصر رسيد، و جمال و جلال وجه باقى بر او متجلى شد، و عرض رحمن و منزل قرآن و فرقان و برزخ ميان غيب و شهادت و روح و نفس و مجمع البحرين ملك و ملكوت و ناظر و منظور شد.
ديگرى گويد: ((دل آدمى را چهار پرده است : پرده اول صدر است كه مستقر عهد الهام است ؛ پرده دوم قلب است كه محل ايمان است كه فرمود: ((كتب فى قلوبكم الايمان )) (مجادله /22) پرده سوم فواد است كه سراپرده مشاهدات حق است كه فرمود: ما كذب الفواد ما راى (نجم /11).
مولوى گويد:
پرده چهارم شغاف است كه محط رحل عشق است كه فرمود: ((قد شغفها حبّا)) (يوسف /30) اين چهار پرده هر يكى را خاصيتى است و از حق به هر يكى نظرى .
رب العالمين چون خواهد كه رميده اى را به كمند لطف در راه خويش كشد، اول نظرى كند به صدر وى تا سينه وى از هواها و بدعتها پاك گردد و قدم وى بر جاده سنت مستقيم شود. پس نظرى كند به قلب وى تا از آلايش دنيا و اخلاق نكوهيده چون عجب ، حسد، كبر، ريا، حرص ، عداوت و رعونت پاك گردد، و در راه ورع روان شود. پس نظرى كند به فواد وى و او را از علايق و خلايق باز برد ، چشمه علم و حكمت در دل وى گشايد، نور هدايت تحفه نقطه وى گرداند. چنانكه فرمود: ((فهو على نور من ربه زمر /22)). پس نظرى كند به شغاف وى ، نظرى و چه نظرى . نظرى كه بر روى جان نگار است و درخت سرو از وى بياراست و ديده طرف به وى بيدار است . نظرى ، چون اين نظر به شغاف دل رسد، او را از آب و گل باز برد، قدم در كوى فنا نهد، سه چيز در سه چيز نيست شود: جستنى در يافته نيست شود، شناختنى در شناخته نيست شود، دوستى در دوست نيست شود.
فرمود: يا داود اگر دل شكسته اى بينى در راه ما، يا دل شده اى ، در كار ما نگر تا او را خدمت كنى به لقمه اى نان ، به شربت آب و بدان تقرب جويى و در برابر آفتاب نور دلش بنشينى . اى داود، دل آن درويش درد زده ، مشرقه آفتاب نور ماست . آفتاب نور جلال ما پيوسته در غرقه دل او مى تابد.
عراقى گويد:
و حقيقت دل از اين عالم نيست و بدين عالم غريب آمده است و براى گذر آمده است .
آئينه اى كه رخسار ابكار معانى و انوار ديدار سبحانى جل و علا توان ديد دل است .
جام گيتى نماى كه حقايق اوصاف ربانى و دقايق الطاف يزدانى در وى مشاهده توان كردن ، دل است . شاهبازى كه گاهى بر كنگره عرش نشيند و گاهى در دامن فرش آشيان سازد، دل است . عندليبى كه گاه بر شاخ طوبى قرار گيرد و گاه بر روضه رضا و دوحه بقا پرد.
رباعى
كمال الدين مسعود خجندى گويد:
شاه نعمت الله ولى گويد:
به نقل از فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى تاءليف دكتر سجادى
منبع:شرح دفتر دل
بسم الله خیر الاسماء