قسمتی از بیانات حضرت علامه در حسینیه ایراء/ سال ۱۳۷۸

...محبت کردید...باشید... با ما باشید ضرر نمی کنید. نمی گم با من آقاجان، حرف بنده اینه علماء، روحانیون بزرگوار شهرتون، برای یه نماز خواندن صلاح نیست آقا (که مزاحمشون بشوید)...

مساجدتون، روحانیون بزرگوارتون را احترام بگذارید. مساجد را معمور بدارید انما یعمر مساجد الله من آمن بالله. مردم مؤمن مسجد را آباد دارند، آبادی مسجد به نمازشه به شنیدن حرف های حقایق و معارف و فراگرفتن احکام دین است. لطف بفرمایید انسان الهی باشید، لطف بفرمایید علوی باشید، فاطمی باشید، حسنی باشید... حسینی باشید.

جوانان عزیز من! شما قریب العهد به مبدأ هستید، به همه پیران نگاه نکنید، آزاد مرد باشید.

آقاجان، جوانان، جوانان عزیز!  پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد به مسجد مدینه، جوانی رو در سنّ و سال شما دید. جوانی عرشی...عرشی. جوان عرشی... جوان عرشی باشید... چه شیرین... چه خوش... رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) که اشخاص را می شناسد. کتاب وجودشون را می خواند. آنها را به صور اعمالشون می بیند الآن هم انسان های الهی هستند که می بینند، بنده ای که خدمتتون ایستادم، در پیشگاه ملکوت عالم (خلاف که عرض نمی کنم آقاجان، خدا را شاهد می گیرم) چه بسا برای من پیش آمد که در محضر بزرگوارانی تشرّف داشتم خدا را قسم دادم به مقربین درگاهش که باطن مرا برای ایشون افشا نکنه... (خلاصه) آدم خجالت می کشه، قبول بفرمایید، چندین بار پیش آمده.

جوانان عزیز! فرزندان عزیز من! فرزندان، تاج سر من! مایه امید من! نهالان امید من! خیر ببینید انشاالله. خیر ببینید، روزگار خوش جوانان ما در پیش داشته باشید انشاالله.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) رفت پیش جوان، فرمود: چرا اینطورید؟ چه شده شما را ؟ چه شده که اینطوری شدید؟ آن جوان (که جان من فدایش/ فدای خاک پایش) عرض کرد: یا رسول الله! «یقین» مرا به اینجا رسوند....یقین... یقین... یقین.....

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کس ادعای حرفی داره شاهد داره، دلیل داره وقتی می گی به مقام یقین رسیده ای دلیلت چیه؟

عرض کرد: یا رسول الله! الآن من عُواءِ اهل نار را می شنوم. زوزه جهنمی ها رو می شنوم. ای به به ! ای به به ! رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلّم)  فرمود: نعمت یافتی دولت یافتی به یقین رسیدی، (اما حالا) حفظش کن... مال را هر کسی بدست آرد / شرطش اندر نگاهداشتن است... آن مال است تا چه رسد به مقام یقین رسیدن و نگهداشتنش! نعمت خوبی نصیبت شده، نگه بدار مراقب باش کشیک نفس بکش (تا) مبادا... مبادا   می بینی یه وقت از دست میره، حالا که داری، خیر ببینی.

آقا جوان! آقا پسر! تو را به حق پیغمبر و آل پیغمبر، تو را به شخصیتت، تو را به وجودت، تو را به نظام هستی، تو را به پشه ها قسم، تو را به مورچه ها قسم انسان الهی بوده باشید، خسته شدیم جان ما به لب رسیده، الآن هنوزم من باید برم منبر و حرف بزنم بگم فلانی دروغ نگو!؟ فلانی خلاف نگو!؟ شما باید چقدر بیچاره باشید!؟

باید به ما بگید: آقا! ما وقتمون عزیزه، اسرار قرآن رو برای ما پیاده کن، دروغ نگو و اینها به ما جسارته. اسرار قرآن رو برای ما پیاده کن که ما اعتلای وجودی پیدا کنیم، این حرف ها که دم دست افتاده هست که... اینها چیه!؟

خداوند شما را عاقبت به خیر بفرماید، این حرف هایی که می زنیم گوش کنید چهره انسانی داشته باشید روش انسانی داشته باشید. با زن و فرزندتون مهربان بوده باشید. کسب و کارتون انسانی باشه. دهنتون، قلمتون، زبانتون، چشمتون الهی بوده باشه. برای چند صباح، ابد در پیش دارید بندگان خدا. ببخشید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

منبع:وبلاگ علامه دهر