قلب انسان کامل

قلب انسان کامل

در كلمه 211 هزار و يك كلمه علامه حسن زاده املی در وسعت قلب انسان كامل كه بسان رود نيل است آمده است :


قلبى كه جامع همه اسماء حسنى و مظهر جميع صفات علياست آن قلب انسان كامل است كه به اقتضاى ذاتى و تكوينى هر اسمى باذن الله تعالى اسمى و رسمى و حكمى فراترى دارد و زبان دانان وى را به اسامى مختلف خوانند:


من جمله جبرئيلش مى گويند كه از عالم حقايق و دقايق خبر مى دهد.
ميكائيلش مى گويند كه از معارف و مكارم به طالبان رزق بخش است .
اسرافيلش مى گويند كه از معاد و بازگشت مريدان را آگاه مى فرمايد.
عزرائيلش مى گويند كه قتل نفس اماره مريدان مى نمايد.
آدمش مى گويند زيرا كه معلم طالبان راه هدايت است .
نوحش مى گويند براى آنكه نجات دهنده از طوفان بلاست .
ابراهيمش مى گويند زيرا كه از نار هستى گذشته و نمرود خواهش را كشته و خليل حضرت حق جل شاءنه گشته است ...

 در ادامه دارد كه به لحاظ گوناگون او را موسى ، خضر، الياس ، لقمان ، افلاطون ، سليمان ، عيسى ، مهدى و هادى ، اسكندر، سيمرغ ، سواد اعظم و بحر محيط، يوسف ، آفتاب ، ابر و سحاب ، ترسا، مرآت و آينه ، نامند. كه هر يك از حقايق جدولى از جداول آن درياى انسان كامل اند كه همانند رود نيل است و همه از اين بحر عظيم آب حيات و كمال طلب مى كنند.

شرح دفتر دل حضرت استاد صمدی آملی

نكاح انسانهاى نخستين

 نکاح انسانهای نخستین

از رساله ((رتق و فتق )) حضرت علامه عارف حسن زاده آملی بشنو:
((9- نتيجه نهم نكاح انسانهاى نخستين با يكديگر است كه در هر دوره اى پس از انطباق معهود اولا به تولد مرد و زن متعدد متكون مى شوند - قوله سبحانه : و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون (حجر /28)... و پس از تولد به توالد تكثير نسل مى شود ((ذلك تقدير العزيز الحكيم ))، نه اين كه فرزندان يك مرد و زن با هم نكاح كرده باشند زيرا كه خلاف فطرت است چنان كه لسان صدق روايات صادر از وسائط فيض الهى بدان ناطق است . بلكه شيخ رئيس در فصل چهارم از مقاله هشتم فن ثانى حيوان شفاء از كتاب حيوان ارسطو نقل كرده است كه : ((شتر بر مادرش نمى جهد. شخصى بر جهيدن شتر بر مادرش حيله اى كرد چون شتر بدان آگاه شد بر او كينه كرد و هلاكش كرد. و همچنين اسب نجيب بر مادرش نمى جهد، چنان كه بر امر ملكى به نام اسفويافس ، اسب را به اشتباه انداختند و بر مادرش جهيد و بعد كه فهميد خود را به گودالى انداخت و هلاك شد)). شيخ رئيس گويد: قريب به همين واقع را در خوارزم از بعضى ثقات شنيده ام .
پس اگر در تشريع ، جهيدن مردى بر مادرش يا خواهرش حرام شد حكايت از امر تكوينى دارد نه صرف اعتبار باشد كه اگر اعتبار نشود طبع سليم و فطرت الهى بدان ميل داشته باشد.))

شرح دفتر دل حضرت استاد صمدی املی

حاشیه های حضور علامه در نمایشگاه

روز دوشنبه حدود ساعت 10:30 در بخش کتابهاي عربي ديدم قسمتي ازدحام جمعيت وجود دارد. خودم را به آنجا رساندم و با ديدن شخصي که در برابرم بود حسابي ذوق زده شدم. علامه بزرگوار حسن‏زاده آملي در حالي که با يک دست عبايش را جمع کرده بود و با دست ديگر عصايي  را حمل ميکرد با آرامش و وقار از کتب عربي ديدن مي‏کرد.
خودم را به ايشان رساندم و شانه سمت چپ ايشان را بوسيدم ايشان با صداي آرام و با لبخندي زيبا گفتند مي-خواهي جيب مرا بزني؟؟ روحيه خوب و اخلاق خوش ايشان آن هم در ان سن براي من بيار جالب بود. تقريبا هر کس با ايشان مواجه مي‏شد ايشان با مطايبه‏اي دل‏انگيز خنده بر لبان او مي‏نشاند.
شخصي کودک خردسال خود را نزد ايشان آورد و ايشان دستي بر سر کودک کشيد و 2 هزار تومان تبرکا به او داد. پدر کودک بعد از آن با لهجه اصفهاني از من پرسيد آقا کي باشند؟ من جواب دادم علامه حسن زاده. آن مرد با فرياد همسرش را صدا زد و با تعجب خاصي گفت بيا علامه حسن زاده! گويا تازه فهميده بود کودکش به محضر چه کسي رسيده است. من همراه علامه قدم مي‏زدم و به ايشان نگاه مي‏کردم که النظر الي وجه العالم عباده!
مسئول بخش کتابهاي عربي در مورد برخي کتابها به علامه توضيح مي¬داد و علامه برخي کتابها را انتخاب مي¬کرد تا انها را خريداري کند. تا زماني که من همراه ايشان بودم شايد نزديک 50 جلد کتاب خريداري کردند البته برخي غرفه¬ها هم کتبي را به ايشان هديه ميدادند. با خود مي‏انديشم اطلبوا العلم من المهد الي اللحد!
طلبه جواني برا ي اينکه سوالي از علامه پرسيده باشد از روي علاقه بسيار خود به نزد علامه آمد و پرسيد چقدر نحو بخوانيم!!!؟ متوجه نشدم علامه چه جوابي داد اما سوال آن طلبه برايم جالب بود.
جوان ديگري با چشماني اشک آلود خود را به نزد علامه رساند و درخواست هديه‏اي از اشان کرد علامه گفت يه کشيده بهت بزنم؟ چي مي‏خواهي؟
جوان گفت دعامون کنيد. علامه با دست چانه جوان را گرفت و زل زد به صورت او  و گفت

ادامه نوشته

آخرين مرحله سير و سلوك

آخرين مرحله سير و سلوك

مقامات شامخ حضرت استاد علامه طباطبايى صاحب الميزان را خداوند، متعالى بفرمايد، مى فرمود: آقا! آخرين مرحله سير و سلوك عارف اين است كه مى رسد به جايى كه مى بيند آنچه را كه از بيرون يافته است ، همه درونى بوده است و حالا خودش شده است . به هر حال هر كس هر حرفى مى زند، اما همه حرف ها بايد برگردد به قرآن و روايت ، اين خلاصه عرايض ماست . اين فرمايش اساتيد ماست . آنها با قرآن و استدلال حرف حق را به ما آموختند، جز اين هم كه كتاب ديگرى نداريم . ما معيار و ميزان داريم ، ترازوى انسان سنج ، و آن قرآن است و روايات ، كه مرتبه نازله قرآنند.

منبع:پند های حکیمانه جلد ۲

اسم اعظم

اسم اعظم

عارف بسطامى در جواب شخصى كه از او پرسيد: اسم اعظم كدام است ؟ گفت : تو اسم اصغر به من نماى كه من اسم اعظم به تو نمايم ، آن شخص حيران شد، پس بدو گفت : همه اسماى حق عظيم اند.

در تفسير ابوالفتح رازى است كه : حضرت امام جعفر صادق را پرسيدند از مهمترين نام اسم اعظم ؟ حضرت فرمود او را: در اين حوض سرد رو، او در آن آب رفت و هر چه خواست بيرون آيد فرمود منعش كردند، تا گفت : يا الله اءغثنى ، فرمود: اين اسم اعظم است ؛ پس اسم اعظم به حالت خود انسان است

منبع:هزار و يك كلمه ، ج 3، ص 390 - 389

هر ان کو غافله غافل خوره تیر

علامه حسن زاده آملی:

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: اكثر صياح اهل النار من سوف ؛ بيشتر فرياد دوزخيان از پس از اين گفتن و فردا فردا كردن است .

به بيمار بيدارى گفتند: ما را اندرزى ده !
گفت : شما را از سوف بيم مى دهم .
حافظا!تكيه بر ايام چو سهو است و خطا من چرا عشرت امروز به فردا فكنم

مبادا خواجه غافل بخورد و غافل بخوابد كه به قول عارف همدان بابا طاهر عريان هر آن كو غافله ، غافل خوره تير.

منبع:نامه ها برنامه ها

تحدی

علامه عارف:

قرآن به نظم طبيعى و سياق عادى عربى مبين
بدون اعمال اصطلاحات صناعى با اعلام تحدى به حدى و به نحوىنازل شده است تا هيچ كس در كنار اين سفره الهى بى طعمه نماند.
قرآن را به صورت طبيعى و سياق عادى عربى مبين ، بدون اعمال اصطلاحات صناعى ، با اعلام تحدى طورى نازل فرموده است تا خامل و نبيه ، و عامى و فقيه ، و بدوى و مدنى ، هر يك به مراتب خود از آن بهره برند و هيچ كس در كنار اين سفره الهى بى طعمه نماند؛ چنانكه تعيين اوقات را به امارات طبيعى - اعنى امر واقعى حقيقى تكوينى - ارجاع فرموده است نه صناعى تا همه كس را بكار آيد، و در عين حال به تعبيرى تاديه كرده است كه معجز هر ذى فن يكفن در صناعت است . فرمود: يسئلونك عن الاهله قل هى مواقيت للناس و الحج ، لذا از عترت مروى است كه الصوم للرويه و الفطر للرويه . مفاد آيه اينكه ترا از هلال پرسند، بگو هلال ميزان اوقات براى مردم است و حج . و فرمود: وكلوا و اشربوا حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر ثم اتموا الصيام الى الليل . و ملاك را صبح صادق قرار داده است كه تشخيص آن براى همه ميسور است ، چنانكه از يتبين مستفاد و روايات اهل بيت عصمت و وحى بدان ماثور است ، و تفصيل آن در دروس معرفت وقت و قبله راقم مسطور است . و فرمود:
اقم الصلوه لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا . اين كريمه ناطق مواقيت پنجگانه صلوات يوميه است كه از زوال شمس از كبد سماء تا انتصاف ليل ظهرين و عشائين را است ، و فجر صلوه صبح را. و فرمود: و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر و الحر . و فرمود:
هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنين و الحساب .

منبع:انسان و قران

ادب

ادب حضرت اقا

خاطره اى دارم ، هرچند ممكن است خداى ناكرده حمل بر خودستايى يا چيز ديگر بشود، ولى براى روشن شدن موضوع ، عرض مى كنم . وقتى ، در محضر مبارك جناب آقاى الهى قمشه اى بودم . ايشان فرمودند: آقا شما خير مى بينيد!
من عرض كردم : الهى آمين اما آقا شما از چه جهت اين فرمايش را مى فرماييد؟ و روى چه لحاظى اين بشارت را به من داديد كه من خير مى بينم ؟
ايشان فرمودند: چون شما را خيلى خوب نسبت به اساتيدت متواضع مى بينم . خيلى مراعات ادب با اساتيد مى كنى و آنها را در نام بردن ، نيك نام مى برى . این ادب و تواضع ، سبب مى شود كه شما به جايى مى رسيد و خير مى بينيد.
بنده حريم اساتيد را بسيار بسيار حفظ مى كردم و سعى مى كردم در حضور استاد تكيه به ديوار ندهم ، سعى مى كردم چهار زانو ننشينم . حرف را مواظب بودم زياد تكرار نكنم ، چون و چرا نمى كردم كه مبادا سبب رنجش ‍ استاد بشود.
مثلا من وقتى ، محضر همين آقاى قمشه اى بودم ، ايشان در حالت چهار زانو نشسته بود. پاى راستشان بيرون بود. من پهلوى ايشان نشسته بودم . خم شدم و كف پاى ايشان را بوسيدم . ايشان برگشتند و به من فرمودند: چرا اين كار را كردى ؟
گفتم : من لياقت ندارم كه دست شما را ببوسم ، همين كه پاى شما را بوسيدم ، براى بنده خيلى مايه مباهات است . خوب ! چرا من اين كار را نكنم ؟!من قريب دوازده سال در محضر ايشان بودم . در اين ساليان ، درس هاى ما شب ها بود بعد از نماز مغرب و عشا تمام منظومه به غير از منطق منظومه ، و از اول الهيات اسفار تا آخر آن ، و از اول نمط چهارم اشارت تا آخر آن را در خدمت جناب آقاى قمشه اى خواندم . هر چند نزد اساتيد ديگر هم براى خوشه چينى رفتم . مثلا سه نمط آخر اشارات را هم خدمت آقاى قمشه اى خواندم و هم خدمت آقاى شعرانى ، اسفار را هم خدمت هر سه بزرگوار آقايان قمشه اى و قزوينى و شعرانى .

منبع: داستان های عارفانه جلد ۲