امر بین الامرین
لان الباطل كان زهوقا كلام كان فيهما صدوقا
كه هم جبر است و هم تفويض باطل بل امر بين الاءمرين است حاصل
چه هر دو واحد العينند و احول نبيند چشم احوال جز محوّل
ولى جبرى ز يك چشم چپ راست كه يك چشم چپ چپ مر قدر راست
اگر چه جبرى با يك چشم راست مى بيند و تفويضى با يك چشم چپ ، ولى هر دو چون از مسير راه مستقيم به در رفته اند احول و كج و كاج و كاچ و لوچ اند كه جز كجى نمى بينند لذا فرمود:
چه تفويضى به تفريط غلط رفت و هم جبرى به افراط شطط رفت
و ليكن صاحب چشمان سالم بر اين مبناى مرصوص است قائم
كه قول حق نه تفويض و نه جبر است كه آن گبر است و اين بدتر ز گبر است
شطط ناروا، و مرصوص سربين را گويند.
اشاره به رواياتى است كه تفويضى ها (قدرى ها) را مجوس مى داند.
در سنن ابو داود روايتى بدين صورت از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه : القدرية مجوس هذه الاءمه ان مرضوا فلا تعودوهم و ان ماتوا فلا تشهدوهم كه قدرى ها مجوس و گبرند و اگر مريض شدند به عيادتشان نرويد و اگر مرده اند بر آنان نماز نگذاريد.
ملاى رومى هم در مثنوى گويد:
در خرد جبر از قدر رسواتر است زانكه جبرى حس خود را منكر است
منكر حس نيست آن مرد قدر فعل حق حسى نباشد اى پسر
منكر فعل خداوند جليل هست در انكار مدلول دليل
وان بگويد دود هست و نار نى نور شمعى بى ز شمع روشنى
وين همين بيند معين نار را نيست مى گويد پى انكار را
دامنش سوزد بگويد نار نيست جامه اش دوزد بگويد تار نيست
پس تسفسط آمد اين دعوى جبر لاجرم بدتر بود زين رو ز گبر
و شيخ شبسترى در گلشن راز گفت :
هر آنكس را كه مذهب غير جبر است نبى فرمود كو مانند گبر است
چنان كان گبر يزدان و اهرمن گفت همين نادان احمق او و من گفت
مراد از مذهب غير جبر يعنى مذهب قدرى است كه مشمول ((القدرية مجوس هذه الامة )) است . و بر اين معنى شواهدى است كه به بخش دهم رساله خيرالاثر مراجعه گردد.
منبع:شرح دفتر دل