کلمه 33 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 33 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه در صورت علميه ، بدرستى تعقل كند هم صورت علميه را و هم واهب و متهب آن را عارى از ماده و احكام آن مى يابد. يعنى اذعان مى كند كه صورت علميه و وعاء تقرر آن مطلقا چه مفيض و چه مستفيض ، فوق طبيعت و وراى آنند.

تفسیر شعر مولوی

تفسیر شعر مولوی

مولوى گويد:

ما همه شيران ولى شير علم         حمله مان از باد باشد دم به دم

حمله مان از باد و ناپيداست باد         جان فداى آنكه ناپيداست باد

ناصر الدين شاه قاجار به حاجى سبزوارى عرض كرد كه مقصود مولوى از مصراع اول چيست ؟ در جواب فرمودند كه : ((لا حول و لا قوة الا بالله )) را ترجمه مى كند. در اينكه حسنات به حق مستند است و سيئات به عبد، مثلى از حضرت مولى در خيرالاثر 106 آمده است كه : ((خورشيد چون بر ديوار بتابد ديوار، هم به پرتو خورشيد روشن است و هم به تابيدن خورشيد سايه مى دهد، آن كس كه نظر بر ديوار دارد و از خورشيد بى خبر است گمان بر دكه پرتو ديوار از خود ديوار است و به خصوص اگر بالفرض خورشيد بر يك حال و در يك جا ساكن بودى به جز او حدى از اهل بينش ، گمان عامه مردم بر اين بود كه در و ديوار به خود روشنند. و آن كس كه نظر بر خورشيد دارد، داند كه نور ديوار از خورشيد است اگر چه روشنى به ديوار انتساب دارد كه براستى ديوار روشن است و در اين انتساب شكى نيست و بديهى و ضرورى است ، ولى روشنى او از خورشيد است .
بارى ديوار مى گويد من روشنم و راست مى گويد، ولى روشنى براى او بالذات نيست بلكه بالعرض است ؛ چه اينكه ديوار روشن نبود و روشنى بر او عارض شد و عقل مى گويد: ((ما بالعرض ينتهى الى ما بالذات )).
و باز مى بينيم كه ديوار سايه داده است ، و هر كس مى داند كه اين سايه به ديوار قائم است ؛ چه سايه از خود وجود فى ذاته ندارد و سايه ديوار از شمس صادر نشد چنانكه نور ديوار از شمس صادر شد، ولى اگر خورشيد بر ديوار نمى تابيد سايه وجود نمى يافت ، پس خورشيد اگر چه بالذات به ديوار سايه نداده بلكه بالذات به او نور داده است ، ولى وجود سايه به اشراق خورشيد است ، پس ديوار بالذات روشنى ندارد و بالعرض روشن است كه روشنى از شمس است . و نيز ديوار بالذات سايه نداده است اگر چه سايه از ناحيه او است كه سايه وى از تابيدن خورشيد است . پس در وجود نور ديوار و در وجود سايه ديوار مطلقا سلطان شمس حكم فرما است ، و سلطان شمس را نتوان از وجود سايه ديوار برداشت اگر چه سايه از ناحيه ديوار است .
حال بدان كه به مثل نور شمس حسنه است و سايه ديوار سيئه . شمس به ديوار مى گويد: اگر چه تو روشنى ، ولى ((اءنا اولى بنورك منك )). و نيز به ديوار مى گويد: اگر چه ظهور سايه تو نيز از من است ، ولى ((انت اولى بظلك منى )). و نيز به ديوار مى گويد: ما اصابك من نور فمن الشمس ، و ما اصابك من ظل فمن نفسك در عين حال ((كل من عند الشمس )). و قائل به منزلت امر بين الامرين با دو ديده راست راست بينش گويد: ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك ، و در عين حال موقن است كه : ((كل من عندالله )). و گويد: الله تعالى اولى بحسنا تنامنا و نحن اولى بسيئاتنا منه .

راست بين از نظر راست به مقصود رسد     احوال از چشم دو بين در طمع خام افتاد

و مثال ديگر را مى توان در شمس و قمر پياده نمود. فتدبر. مثالهايى را حضرت مولى از اساتيدش و اعاظم نقل نموده كه در ص 110 الى ص 113 آمده است .
همچنانكه افعال قواى نفس در طول نفس قرار يافته اند، افعال نفس هم كه وحدت حقه ظليه دارد در طول افعال حقيقة الحقايق است كه وحدت حقه حقيقيه دارد و نفس مظهرى از مظاهر و اسمى از اسماى علياى او است .

موحد را كه وحدت درشهوداست  نخستين نظره بر نور وجوداست

و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (العنكبوت /43.) فعل هر فاعلى عين فعل الهى است ، انتساب رهزنت نشود. و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى ، گر چه تير از كمان همى گذرد از كماندار بيند اهل خرد. اين نه جبر، اين معنى جبارى است .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 32 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 32 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه در معرفت انسان و قرآن توغل كند، قرآن را صورت كتيبه انسان كامل شناسد، و نظام هستى را صورت عينيه او يابد.

سخن از جبر

سخن از جبر

چو در توحيد حق نبود سوايى         سخن از جبر چبود؟ ژاژخايى

 كدامين جابر است و كيست مجبور      عقول نارسا را چيست منظور

اگر طرفين جبرى و قدرى به مغزاى توحيد صمدى قرآنى مى رسيدند و مرزوق به رزق توحيد الهى مى شدند نه همه چيز را به حق اسناد مى دادند و از ادب مع الله بى بهره بودند و نه خويش را در افعال مستقل مى ديدند و حق را وحدت عددى مى پنداشتند. هم قائلين به جبر توحيد حق را وحدت عددى دانستند كه جابر و مجبور ملاحظه كردند و هم قائلين به تفويض وحدت عددى پنداشتند كه خود را در برابر حق مستقل ديدند. لذا حضرت مولى بخش يازدهم رساله خيرالاثر را به بحث در توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى اختصاص دادند تا روشن شود كه چون جبريون و قدريان از در باب ولايت دور شدند و حق توحيد صمدى قرآنى را از دهن مطهر اهل بيت طهارت و عصمت نگرفتند به اين بيچارگى ها افتاده اند كه در ابيات بعدى بدان تصريح شده است . خواننده گرامى آنچه را كه بايد در موضوع ((امر بين الامرين )) بياموزد و به حقيقت و مغزاى فرمايشات اهل بيت عصمت عليهم السلام برسد، بايد از بخش يازدهم رساله گرانسنگ خيرالاثر اخذ نمايد. فراجع .
ايجاد به نحو مطلق به حق مستند است و در مقام اسناد، در آنجا كه اسناد كمال است ، به حق تعالى مستند است و در مواردى كه نقص است به عبد اسناد مى يابد و لذا به لحاظ اولى ((قل كل من عندالله )) مطرح مى شود و در دومى آيات الم يعلموا اءن الله هو يقبل التوبة عن عباده و ياءخذ الصدقات (التوبه /104) ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يدالله فوق ايديهم (الفتح /11) فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى (الانفال /18) قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم (التوبه /15) شاهد صادق است و در مورد سومى بحول الله و قوته اقوم و اقعد فاذا مرضت فهو يشفين رب اءنى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين دلالت مى كند كه از زبان انبياء عليهم السلام در قرآن مطرح شده است .
در هر موطنى منشاء و معطى كمال و فاعل على الاطلاق اوست . و لا فاعل الا الله ، و در عين حال نسبت به كثرات كه مظاهر و مجالى و اعيان ثابته و ماهياتند، محفوظ بوده باشد.

ديده اى خواهم كه باشد شه شناس    تا شناسدشاه را در هر لباس

اين انسان كامل فانى در توحيد حضرت عيسى بن مريم عليهاالسلام است كه در عين مشاهده كثرت ، غرق در بحر بيكران وحدت هستى است كه مى گويد: فلما توفيتنى كنت انت الرقيب عليهم (المائده /118).

اين سببها برنظرها پرده هاست      كه نه هرديدارصنعش را سزاست

ديده اى بايد سبب سوراخ كن         تا حجب را بر كند از بيخ و بن

تا مسبب بيند اندر لامكان         هرزه بيند جهد و اسباب دكان


منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 31 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 31 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه به سر سوره قدر كشف تام محمدى برسد، انسان را صاحب مقام فوق تجرد شناسد، چه اين كه قرآن مجيد بيكران در ليله مباركه بنيه محمديه ، از غايب فسحت قلب و نهايت شرح صدرش به انزال دفعى فرود آمده است .

ایجاد و اسناد

ایجاد و اسناد

چه هرفعلى كه درمتن وجودست     مر اهل عدل را عين شهودست

 كه ايجاد است و اسناد است لابد         بحول الله اقوم واقعد

از نقل آراى قدريان و جبريان در خلق افعال اختيارى عباد دانسته شد كه سخن هر يك از آن دو به يك وجه حق است و به وجه ديگر باطل : قدرى كه فعل را به عبد نسبت داده است صحيح و حق است ، ولى اينكه عبد را در فعل خود مستقل دانسته است غلط و باطل است .
و جبرى كه افعال عباد را به ايجاد خالق متعال و به قدرت و مشيت او دانسته است حق است ، ولى اينكه اسناد فعل و انتساب آن را به كلى از عباد برداشته است باطل است .
پس اگر طرفين فرق بين ايجاد و اسناد مى گذاشتند به خطا نمى رفتند و راه شيطانى در پيش نمى گرفتند زيرا شيطان نيز فرق بين اسناد و ايجاد نگذاشت كه فعل را مطلقا به حق تعالى اسناد داده و گفته است : ((رب بما اءغويتنى )). ولى در آداب عباد الله كه همواره و در همه حال به نور علم و يقين ، ادب مع الله داشتند، فرمود كه آن عباد الله مكرم گفته اند: ربنا ظلمنا انفسنا، و اذا مرضت فهو يشفين ، و اءنى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين .
حديث سوم باب جبر و قدر از كتاب التوحيد اصول كافى :
الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن على الوشاء، عن ابى الحسن الرضا (عليه السلام ) قال : ساءلته فقلت : الله فوض الامر الى العباد؟ قال : الله اءعز من ذلك قلت : فجبرهم على المعاصى ؟ قال : الله اعدل و احكم من ذلك قال : ثم قال : قال الله : يابن آدم ! اءنا اولى بحسناتك منك و اءنت اءولى بسيئاتك منى ، عملت المعاصى بقوتى التى جعلتها فيك .
هر موجودى هر عملى را انجام مى دهد به حول و قوه الهى است كه لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم . و اين را اهل الله كه اهل عدل و صراط مستقيم اند و امر بين الامرين را در نظر دارند و از امت وسط رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )اند به شهود در متن وجودى هر موجودى مشاهده مى كنند كه همه به حول و قوه الهى در كارند اگر چه در مقام اسناد، علمشان به آنها اسناد مى يابد كه در نماز، نمازگزار مى گويد: ((بحول الله وقوته اقوم و اءقعد)) كه كار را به خود نسبت مى دهد كه من مى ايستم و من نشينم ولى حول و قوه ايجادى اين عملش را از حق تعالى مى داند.
مومن حقيقى دو سپر به دست مى گيرد كه اگر تير نقص و عجز مى آيد يك سپر در جلوى حق تعالى قرار دهد تا اين تير به عبد اصابت كند همانند آن كه عبد ايستادن و نشستن را كه نقص است به خود اسناد مى دهد و نمى گذارد كه به حق متعال اصابت كند. و در هر چه كه كمال است سپر ديگر جلوى خود مى نهد تا تير كمال به حق اصابت كند، و لذا حول و قوه را كه كمال است را به حق نسبت داد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

قسمت سوم (آخر) متن کامل رساله انه الحق علامه عارف حسن زاده آملی

قسمت سوم (آخر) متن کامل رساله انه الحق

علامه عارف حسن زاده آملی

برای مشاهده این رساله عزیز به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید

ادامه نوشته

قسمت دوم متن کامل رساله انه الحق علامه عارف حسن زاده آملی

قسمت دوم متن کامل رساله انه الحق

علامه عارف حسن زاده آملی

برای مشاهده این رساله عزیز به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید

ادامه نوشته

متن کامل رساله انه الحق علامه

متن کامل رساله انه الحق علامه

 عارف حسن زاده آملی

برای مشاهده این رساله عزیز به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید

ادامه نوشته

کلمه 30 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 30 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه در علم و عمل دقيق شود، علم را امام عمل و قائم بر آن مى يابد، چنانكه گوئى : علم نر باشد و عمل ماده ، و مانند آنكه آن آسمان است و اين زمين ، الرجال قوامون على النساء ، و از اين دقت آگاه گردد كه علم مشخص روح انسان ، و عمل مشخص بدن اوست كه نه روح بى بدن است و ته بدن بى روح ، اين قائم به آن است و آن قائم بر اين .

اعتدال

اعتدال

نه استقلال اهل اعتزال است   نه جبر است و سخن از اعتدال است

به منزله نتيجه مباحث قبل ، نه سخن معتزله مطابق است كه گويد: ((نحن مستقلون فى افعالنا)) و نه حرف جبرى ها بر حق است كه همه افعال را مستند به حق متعال دانند بلكه سخن اعتدال مطابق با واقع است كه : ((و كذلك جعلناكم امة وسطا)) همان امر بين الامرين است .
حديث هشتم باب جبر و قدر و الامر بين الامرين از كتاب التوحيد اصول كافى . محمد بن يحيى ، عن احمد بن محمد بن الحسن زعلان ، عن اءبى طالب القمى ، عن رجل عن اءبى عبدالله (عليه السلام ) قال : قلت اجبر الله العباد على المعاصى ؟ قال : لا، قلت : فوض اليهم الامر؟ قال : لا، قال : قلت : فماذا؟ قال : لطف من ربك بين ذلك .
حديث 10 - على بن ابراهيم ، عن محمد بن عيسى ، عن يونس بن عبدالرحمن ، عن صالح بن سهل عن بعض اصحابه ، عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : سئل عن الجبر و القدر فقال : لا جبر و لا قدر ولكن منزلة بنيهما، فيها الحق التى بينهما يعلمها الا العالم او من علمها اياه العالم .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 29 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 29 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه در كسب علم و حرفه و صنعت خود تامل كند، در مى يابد كه فعل او را ظاهرى و باطنى است . ظاهر او كه قشر است با زمان متصرم است و نا پايدار، و باطن او كه لب است ملكه او گردد و متحقق و برقرار؛ و بدين ملك ، ملك و سلطان و اقتدار بر تصرف در ماده و اعمال اعمال خود كند.
پس آنگاه آگاه شود كه علم و عمل جوهر و انسان سازند.

عقیده اشعریون

عقیده اشعریون

ز كسبش اشعرى بیبهره بودست     مگر لفظى بر الفاظش فزودست

اشعرى كه قائل به جبر بود ضمن اينكه گويد بندگان همانطور كه وجود آنها و نمو و رنگ و روى آنها از خودشان نيست ، افعال آنان هم چنين است كه از خودشان نيست و به خداوند مستند است منتهى در ذيل گفتارش اصطلاحى بر اصطلاحاتش افزوده است و قائل به ((كسب )) شده است تا وجهى براى ثواب و عقاب اعمال بندگان پيدا نمايد.
بيان مذهب ((كسب )) اشعرى :
قول تعالى : لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت .
كسب در تحصيل اعمال خير است كه به وفق اقتضاى فطرت است . اكتساب در بدست آوردن چيزى از روى حيلت شيطانى بر خلاف سيرت و سنت خلقت است كه اقتضاى باب افتعال است . لذا در آن فرمود ((لها))، و در اين فرمود ((عليها)). اين معنى كسب و اكتساب را جايگاهى خاص است .
اما آنچه اشعرى از كسب مى فهمد اين است كه :
علامه لاهيجى گويد: ((اشعرى فعل بنده را مخلوق خداوند داند بى وساطت و مدخليت اختيار و اراده بنده ، چنانكه مذهب او است و ايجاد جميع موجودات . چه مباشر ايجاد همه موجودات خداى را داند و قائل به هيچ واسطه نباشد. حتى احراق نار و تبريد ماء و امثال آنها را اسباب عاديه خوانند، و گويند عادة الله جارى شده كه احراق ثوب مثلا در وقت مماسّه نار كند بدون آنكه نار را مدخليتى در احراق باشد، و در افعال عباد فرق ميان اختيارى و اضطرارى به مجرد مقارنت اراده و عدم مقارنت اراده كند بى مدخليتى ، و اين معنى اعنى مقارنت ، اراده را كسب نام كند، و فعل بنده را مخلوق خدا و مكسوب بنده داند)).
(گوهر مراد فصل 13 باب سوم ، مقاله دوم ).
او گويد: از بنده كسب است و از خداى فعل ، و قدرت بنده اثرى در فعل او ندارد. يعنى فعل از خدا است و طاعت و يا معصيت از بنده و معنى كسب اين است ، و ابو اسحق اسفراينى گفت : قدرت هر دو در آن دخيل است . جناب علامه شعرانى فرمود: تا امروز كسى ندانسته كسب چيست و هنوز نامفهوم است . لذا در بيانات اعاظم در معنى كسب فرمايشات مختلف آمده است .
حضرت مولى در انتهاى بخش هفتم رساله خيرالاثر فرمود:
اگر جبرى فناى در توحيد را اراده كرده است ، هيچ موحد كاملى مظهريت امكانيه را انكار نكرده است كه كثرت مقهور در وحدت اعنى مظاهر وجود ظاهر از عالم شهادت مطلقه تا عالم غيب مطلق كه عالم اعيان ثابته يعنى عالم صور حقايق موجودات و به عبارت اءخرى عالم علم است ، امرى بين است ، هر چند اطلاق عالم بر اين غيب مطلق به توسع در تعبير است ، چه علم عين ذات است . علاوه اينكه اين همه ابواب معنون در جوامع روايى در رد جبرى و قدرى و اثبات امر بين الامرين خود شاهد صدق است كه سخن جبرى غير از اين توحيد كمّل است ؛ و حال كه جبر به همان معنى مشهور متعارف را مى خواهد كه عبد در فعل خود فاعل بالجبر است و با اين پندار تفوه به ((كسب )) نمودن ، درباره كسب او همان بايد گفت كه در دفتر دل ثبت شده است :

ز كسبش اشعرى بیبهره بودست     مگر لفظى بر الفاظش فزودست


منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 28 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 28 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه در آيات : انا عمل صالح ، يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء ، ما لهذا الكتاب لايغادر صغيره ولا كبيره الاحصيها و وجدوا ما عملو حاضرا و اشباه آنها نظرى صحيح اندازد، دريابد كه انساب شب و روز در مطلق اعمال و احوال خود سازنده خود است ، و هر گونه كه خود را ساخت همان گونه از اين سرا به سراى ديگر رخت بر مى بندد.

قسمت دوم (آخر)متن کامل رساله تعیین خط زوال علامه حسن زاده آملی

قسمت دوم (آخر)متن کامل رساله تعیین خط زوال علامه حسن زاده آملی

به ادامه مطلب مراجعه شود

ادامه نوشته

متن کامل رساله تعیین خط زوال علامه حسن زاده آملی

متن کامل رساله تعیین خط زوال علامه حسن زاده آملی

فهرست‏ کتاب تعیین خط زوال

فصل 1 در تسويه ارض 5
فصل 2 در مقياس و طريق نصب و اندازه آن 7
فصل 3 در امتحان مقياس 9
فصل 4 در اندازه مقياس 11
فصل 5 در بيان اندازه مقياس 13
فصل 6 در تحصيل ارتفاع شمس 17
تحصيل ارتفاع شمس از اصطرلاب 19
تحصيل ارتفاع شمس از ربع مجيب 20
فصل 7 در صنعت آلت ارتفاع 21
فصل 8 در تحصيل ارتفاع شمس 23
فصل 9 در برهان ارتفاع شمس از ظل 27
فصل 10 در عمل به دائره هنديه 31
فصل 11 مراعات شروطى در عمل به دائره هنديه 35
فصل 12 در رد ايرادى بر عمل به دائره هنديه 39
فصل 13 كلام فاضل قوشچى در عمل به دائره هنديه 43
فصل 14 در توضيح كلام فاضل قوشچى 47
فصل 15 كلام بيرونى در تصحيح عمل بدائره هنديه 49
فصل 16 صورت دائره هنديه 53
فصل 17 برهان بر خط نصف النهار در دائره هنديه 57
فصل 18 در تعريف دائره سمت قبله و اخوات آن 63
الف دائره سمت قبله 63
ب نقطه سمت قبله 63
ج قوس سمت قبله 64
د خط سمت قبله 64
ه ارتفاع سمت قبله 64
فصل 19 در بيان موضع متقاطر با مكه 65
فصل 20 تحصيل سمت قبله از دائره هنديه 69
فصل 21 تحصيل سمت قبله در چند افق 79
فصل 22 تحصيل سمت قبله هر گاه بين الطولين 180 درجه باشد 87
فصل 23 قبله در موضع متقاطر با مكه 91
فصل 24 تحصيل سمت قبله به چند طريق 95
فصل 25 در قبله آفاق مساوى با عرض مكه 97
فصل 26 كلامى با علامه نراقى 103
فصل 27 كلامى با علامه كابلى 105
فصل 28 تحصيل قبله در قطب 109
فصل 29 تحصيل سمت قبله در قطب 113
فصل 30 در اينكه اكثر صور سمت قبله در دائره هنديه تقريبى است 117
وجه ديگر در بيان تقريبى بودن طريق عمل به دائره هنديه 121
وجه ديگر 121
خاتمه در سمت قبله هيوى و فقهى 123

ادامه نوشته

جبری ها

جبری ها

چه گويد بنده مانند جمال است   چو برگ كاهى اندر دست باد است
 ندارد هيچ فعل و اختيارى                    ز بادش جنبش آيد اضطرارى

بيان مذهب جبرى است كه بيان آن گفته آمد

 بلى اين راى فائل از جماد است        كه هر يك را ببايد گفت باد است

فائل سست و نابكار است و راى سست از آدم جمادگونه است كه راى آن را قرار نيست .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 27 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 27 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه در كريمه ولا تجزون الا ما كنتم تعملون و هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون و كلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل و اتوا به متشابها و نظائر آنها به خوبى انديشه كند جزا را موافق اعمال و عقائد مى يابد.

امر بین الامرین

امر بین الامرین

لان الباطل كان زهوقا                         كلام كان فيهما صدوقا

كه هم جبرست و هم تفويض باطل    بل امر بين الامرين ست حاصل

چه هر دو واحد العينند و احول            نبيند چشم احوال جز محوّل

ولى جبرى زيك چشم چپ راست   كه يك چشم چپ چپ مرقدر راست
اگر چه جبرى با يك چشم راست مى بيند و تفويضى با يك چشم چپ ، ولى هر دو چون از مسير راه مستقيم به در رفته اند احول و كج و كاج و كاچ و لوچ اند كه جز كجى نمى بينند لذا فرمود:

چه تفويضى به تفريط غلط رفت     و هم جبرى به افراط شطط رفت

و ليكن صاحب چشمان سالم         بر اين مبناى مرصوص است قائم

كه قول حق نه تفويض ونه جبرست  كه آن گبرست واين بدتر زگبرست
شطط ناروا، و مرصوص سربين را گويند.
اشاره به رواياتى است كه تفويضى ها (قدرى ها) را مجوس مى داند.
در سنن ابو داود روايتى بدين صورت از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه : القدرية مجوس هذه الاءمه ان مرضوا فلا تعودوهم و ان ماتوا فلا تشهدوهم كه قدرى ها مجوس و گبرند و اگر مريض شدند به عيادتشان نرويد و اگر مرده اند بر آنان نماز نگذاريد.
ملاى رومى هم در مثنوى گويد:

در خرد جبر از قدر رسواترست       زانكه جبرى حس خود را منكرست

منكر حس نيست آن مرد قدر          فعل حق حسى نباشد اى پسر

منكر فعل خداوند جليل                  هست در انكار مدلول دليل

وان بگويد دود هست و نار نى        نور شمعى بى ز شمع روشنى

وين همين بيند معين نار را             نيست مى گويد پى انكار را

دامنش سوزد بگويد نار نيست       جامه اش دوزد بگويد تار نيست

پس تسفسط آمد اين دعوى جبر         لاجرم بدتر بود زين رو ز گبر

و شيخ شبسترى در گلشن راز گفت :

هرآنكس را كه مذهب غير جبرست     نبى فرمود كو مانند گبرست

چنان كان گبر يزدان و اهرمن گفت  همين نادان احمق او و من گفت

مراد از مذهب غير جبر يعنى مذهب قدرى است كه مشمول ((القدرية مجوس هذه الامة )) است . و بر اين معنى شواهدى است كه به بخش دهم رساله خيرالاثر مراجعه گردد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 26 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 26 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه من عرف نفسه فقد عرف ربه را درست فهم كند، جميع مسائل اصيل فلسفى و مطالب قويم حكمت متعالى و حقائق متين عرفانى را از آن استنباط تواند كرد، لذا معرفت نفس را مفتاح خزائن ملكوت فرموده اند.پس برهان شرف اين گوهر يگانه ، اعنى جوهر نفس ، همين ماثور شريف من عرف بس است .

آخرین اخبار از وضعیت جسمی حضرت علامه حسن زاده آملی

آخرین اخبار از وضعیت جسمی

حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله

استاد علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) که اوایل تابستان امسال به زادگاهشان، روستای "ایرا" رفته بودند، روز پنج شنبه شانزدهم شهریور ماه به تهران بازگشتند.

علامه دهر

ایشان دو روز پس از آن(شنبه هجدهم شهریور) بر اثر لغزیدگی از پلّه دچار ترک خوردگی استخوان فمور شده بودند که پس از چند روز بستری در بیمارستان شریعتی و کسب بهبودی نسبی، ظهر چهارشنبه بیست و دوم شهریورماه به منزل بازگشتند.

در این مدّت چندروزه بستری در بیمارستان، دکتر علی لاریجانی، آیت الله آملی لاریجانی و خانم دکتر وحید دستجردی(وزیر بهداشت) از جمله افرادی بودند که موفّق به عیادت از آن عالم فرزانه شدند.

به گزارش وبلاگ علامه دهر معظّمٌ له پس از چند روز حضور در منزل و مراجعه مکرّر به بیمارستان جهت پیگیری اوضاع درمانی شان(با مشورت پزشک معالج) تصمیم گرفتند تا مجدّداً در بیمارستان(امّا این بار در بیمارستان شهید رجایی) بستری شده و تا حصول بهبودی قابل قبول در آنجا بمانند. این بار امّا مدّت بستری ایشان طولانی تر از قبل شده بود ولی حضرت علامه(حفظه الله) در آن ایّام نیز کما فی السّابق، خود را از مطالعه و تتبّع در کتب دور نکرده و با انیس و همدم چندین ساله خویش همنشین بودند.

علامه دهر

عصر روز یکشنبه نهم مهرماه خبری بر روی خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت که علاقمندان و ارادتمندان آن عارف فرزانه را به تکاپو برای دریافت و توضیحات بیشتری واداشت "عیادت رهبر معظّم انقلاب از علامه حسن زاده آملی". بلافاصله "یک عکس" از این دیدار به یاد ماندنی در فضای مجازی منتشر و به سرعت هزاران بار کلیک شد امّا این، همه ی آن چیزی نبود که در آن دیدار صمیمی گذشت، قطعاً علاقمندان عرفان با این یک جرعه نمی توانستند تشنگی شان را رفع کنند، شاید به همین علّت و بر اساس قانونی نانوشته، سایت شخصی رهبر معظّم انقلاب بلافاصله و در فردای همان روز دو عکس دیگر از این دیدار را منتشر نمود تا کمی از این عطش معنوی بکاهد.

بعد از تشریف فرمایی مقام معظّم رهبری به منزل حضرت علامه( که در بهمن ماه ۱۳۸۹ انجام شد) شاید کسی فکر نمی کرد محلّ و قرار ملاقات بعدی این دو عزیز، بیمارستان شهید رجایی تهران باشد امّا دست تقدیر اینگونه رقم زد تا ثابت کند رهبری معظّم انقلاب قلباً برای عارف و فیلسوف دلسوخته دغدغه دارد و علم پروری ایشان محدود به (فقط) بیت علما نمی شود، شاید از همین رو باشد که ایشان در دیدار با حضرت علامه(بهمن ماه ۱۳۸۹) مُدام از روش سلوک اساتید حضرت علامه و بیان خاطرات نابی از مرحوم میرزا مهدی الهی قمشه ای، علامه شعرانی و حضرت علامه طباطبایی(رحمه الله علیهم) صحبت می کردند و با آن دانسته ها و علم به اینکه حضرت علامه حسن زاده آملی، مجموعه ای از زوایای پنهان آرا و نظرات عرفا و علمای سلف در سده ی اخیر هستند، در روز عیادت ایشان از پزشکان معالج می خواهند تا مراقبت درمانی بیشتر و دقیق تری از این گنجینه ی علوم و معارف و پیر حکمت و عرفان بشود.

شنیده ها حاکی است مسئولین و پرسنل زحمتکش و خدوم بیمارستان نیز الحقّ و الانصاف شبانه روز در تلاش برای بهبود وضعیت ایشان مشغول به کار بودند که جا دارد به نیابت از ارادتمندان حضرت علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) از همه ی این عزیزان تقدیر و تشکّر نماییم.

امّا در علم دوستی و عالم پروری رهبر معظّم انقلاب به همین اندازه مختصر اکتفا نموده و به مابقی گزارش می پردازیم:

استاد حسن زاده آملی اوایل آبان ماه امسال از بیمارستان شهید رجایی نیز ترخیص شده و این بار به آمل رفتند. جایی که بیست و چهار سال تمام در مسجد سبزه میدانش بذرافشانی کرده و شاگردان زیادی از خرمن معارفش خوشه چینی کرده اند مجالس و محافلی که آثار سترگی چون ممدّالهمم فی شرح فصوص الحکم، اتّحاد عاقل و معقول و چند اثر ارزشمند دیگر حضرت علامه از آنجا ریشه دوانده تا امروز چون درختی تنومند قد علم کرده و مشتاقان قرآن و عرفان و برهان در سایه سار آن از ثمره اش استفاده کنند.

بهتر است عنان قلم را نگه داشته و بیش از این ننویسیم که نگفتنش فواید بیشتری خواهد داشت به فرمایش خواجه عبدالله انصاری "آنچه حلاج گفت من هم گفتم، او آشکارا گفت من نهفتم".

حضرت استاد در مدّت اقامت یک و نیم ماهه شان در آمل باز هم به مطالعه آثار پرداخته و گاهی نیز قدم زدن را(به سفارش پزشک معالج) تمرین می کردند که بحمدالله روند بهبودی شان نیز مثبت است.

قرائت فاتحه بر مزار والده مکرّمه در روستای اهلم، زیارت اماکن متبرّکه و عرض ادب به ساحت قدسی امامزادگان (علیهم السلام) در جای جای آمل از جمله کارهایی بود که معظّمٌ له در این ایّام به آن مشغول بودند.

علامه دهر

امّا نظاره عجایب دریای خروشان و از نگاه "عین الیقین" دیدن "یا مَن فی البحار عجائبه" از جانب عزیزی که می گوید "الهی! موج از دریا خیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و از وی ناگزیر است، انّا لله و انّا الیه راجعون" و گاهی نیز لسان مبارکشان به این بیت مترنّم می شود که "این چه دریای شگرفی است که از لجّه ی وی/ دُر یکدانه ی آدم به کنار آمده است" صحنه ای زیبا، به یاد ماندنی و کم نظیر است که شاید توفیقش به سختی نصیب گردد.

إن شاءالله باز هم شاهد نزول اجلال آن عارف فرزانه و قدم زدن آن عزیز و حکیم وارسته در شهر آمل خواهیم بود.

در پایان، صحت، سلامت و طول عمر همه علمای شیعه را از درگاه حضرت ربّ العالمین مسئلت می نماییم.

منبع:وبلاگ وزین علامه دهر

اسناد و ایجاد افعال

اسناد و ایجاد افعال

سخن از نسبت و ايجاد افعال         به اجمالش روا مى باشد الحال
چه تفصيلش به يك نيكو رسالت         كه بنوشتم ترا باشد حوالت

مراد از اين رسالت ، همان رساله ((خيرالاثر در رد جبر و قدر)) است .

نه جبرمحض و نى صرف قدرهست     وراى آن دو،امرى معتبرهست

جبر مذهب اشعرى است و تفويض (قدر) مذهب معتزلى . و امر بين الامرين مذهب حقه اهل الله و اولياء الله است . مراد از قدر قدر در مقابل قضا نيست بلكه قدر در مقابل جبر است كه قائلين به تفويض بر آنند و روايات نيز قدر در برابر جبر را اراده كرده اند.
اشعرى در مذهب جبرى خود منكر عليت و معلوليت در سلسله موجودات است .
بديهى است كه با دقت نظر در ادله طرفين اين امر ظهور مى يابد كه دلائل شان خطابى است و در ظواهر آيات و اخبار متشابه ساحل پيمايى نموده اند و هر كدام آيات را به نفع خويش تفسير نموده اند و تفسير به راءى كرده اند و حال آنكه ادراك اسرار آيات و روايات از اينگونه افهام عادى ، و سير ساحل پيمايى به مراحل دور، و به مراتب ارفع و اشمخ است .
در حقيقت هيچكدام از فريقين صراط مستقيم را نپيموده اند كه جبريان به افراط رفته اند و تفويضى ها به تفريط. و هر دو يك چشمند كه اولى با چشم راست ديده است و دومى با يك چشم چپ . اما كامل راسخ با دو چشم سالم مى بيند كه منزه از افراط و تفريط است بلكه در مسير عدل و صراط مستقيم است .
جبريان چون فقط آن سوى نگريستند كه نظرى اقوى از نظر معتزلى است با يك چشم راست ديده اند، ولى از نظر در خلق وا مانده اند، و معتزلى كه به نظر ضعيف در خلق مانده و از خالق وا مانده اند، با يك چشم چپ نگاه كرده اند. (بخش 8 خيرالاثر).

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 25 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 25 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آن كه كشتزارش را وجين نكند، از گياه هرزه آزار بيند.

جمع و تفصیل

جمع و تفصیل

نگر اندر قواى گونه گونت         به اعضاى درونى و برونت

به فعل خويش در انزال و تنزيل     دهى فرق مقام جمع و تفصيل

تمثيلى است براى بيان مقام جمع و تفصيل ، تضاد و تواد، و رب مضل و رب هادى ، و خار و گل ، و شيطان و آدم . و اين تمثيل به نفس ناطقه و قواى او است كه حقيقت انسان يك موجود ممتدى است كه از فرش تا فوق عرش را گرفته و پر كرده است كه همه اعمال قواى خويش را در مقام جمع و نزول دفعى (انزال ) به يك حقيقت اسناد مى دهد و مى گويد من ديدم ، من شنيدم ، من تعقل كردم ، من رفتم ، من خيال نمودم ، من چشيدم كه در مقام جمع يك مبدء است ولى در مقام تفصيل ، شنيدن را به گوش ، و ديدن را به چشم ، و تعقل را به عقل ، و رفتن را به پا، و تخيل را به قوه خيال ، و چشيدن را به قوه ذائقه اسناد مى دهد و هر دو حق است . چه اينكه در مقام فرق بين ديدن و شنيدن و چشيدن و بوئيدن تضاد مشاهده مى كند، ولى در مقام جمع تواد و دوستى را نظاره مى كند كه ايجاد همه از نفس است اگر چه در مقام اسناد، به قواى نفس اسناد مى دهد.
اين ابيات به منزله ربط بين ابيات قبلى و ابيات بعدى محسوب مى گردد كه در ابيات بعدى ورود به بحث ((اسناد و ايجاد)) تحقق مى يابد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 24 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 24 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آنکه غذا را مسانخ مغتذى نيابد، هرزه خوار مى گردد، و هرزه خوار هرزه گو و هرزه كار مى شود.

تضاد و تواد

تضاد و تواد

مقام فرق را بينى تضاد است         مقام جمع را يابى تواد است

تواد دوستى را گويند. در مقام فرق و تفصيل كه موجودات از هم گسيخته اند چون گل و خار، آدم و شيطان را جدا مى نگرى ، لذا بين آنها تضاد مشاهده مى نمايى و شيطان را دشمن آدم مى بينى ((انه لكم عدو مبين )). ولى اگر آنها را در مقام جمع و وحدت نظاره كنى دوست هم مشاهده مى كنى كه شيطان براى تكامل انسان است .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 23 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 23 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آنكه خود را زارع ومزرعه خويش نداند، ازسعادت جاودانى بازبماند.

وحدت مربی

وحدت مربی

مربى در مقام جمع و تفصيل         يكى باشد بدون عزل و تعطيل

مقام جمع مقام حق بينى است كه لا اله الا الله وحده وحده وحده در ذات و صفات و افعال فقط او است . و مقام تفصيل مقام كثرت نگرى حق و خلق و كلمات دار هستى است . لذا بدون عزل و عزلت و تباين بين حق و خلق كه تباين عزلى باشد و بدون تعطيل كه متفرع بر بينونت عزلى است ، بايد مربى و رب را يك حقيقت ديد كه فلله الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمين و له الكبرياء فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم در اين مربى كه ((دائم الفضل على البرية )) است عزل و تعطيل راه ندارد كه دائما در كار است .

بلى رب مضل و رب هادى         يك و دو دانى ار اهل رشادى

به لحاظ گل و خار، رب مضل و رب هادى آورده شد كه خار را رب مضل است و گل را رب هادى كه اگر در مقام جمع باشى يك مى بينى و اگر در مقام تفصيل باشى دو مى بينى . در مقام جمع يك رب مشاهده مى شود و در مقام تفصيل رب مضل را غير از رب هادى مشاهده مى كنند. و مراد از اين غيريت بينونت عزلى نيست بلكه بينونت وصفى است . بحث رب مطلق و رب مضاف در شرح بيت دوازدهم از باب هشتم گذشت .

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی

کلمه 22 رساله صد کلمه در معرفت نفس

کلمه 22 رساله صد کلمه در معرفت نفس

آنكه در اطوار خلقتش نمى انديشد، سوداى او سراسر زيان است .

پیوستگی گل و خار

پیوستگی گل و خار

گل و خارش بهم پيوسته باشد  كه از يك گلبن هر دو رسته باشد

گُلبن درخت گل و بوته گل را گويند كه از همين يك مبدء گل و خار برمى خيزد در خيرالاثر فرمود: ((آنچه از فيض ازلى عايد هر موجودى شده است نور اقدس وجود است و آن نور سره چون به لحاظ حدود ملحوظ گردد اسماى اعيان بر آنها نهاده مى شود و كثرت پديد مى آيد و به اين حدود كه همان تعينات آنها است از يكديگر بظاهر متميز مى گردند و اختلاف در خواص پيدا مى شود كه اين بنفشه است و آن گل گاوزبان . اين حدود را در لسان حكما ماهيات گويند و در لسان عرفا اعيان ثابته . پس هر موجودى را عين ثابت خاصى است و آن عين ثابتش منشاء پيدايش آثار وجودى او است و محل قابل گرفتن هبات و فيوضات بارى تعالى . و مبدء وهاب فياض به لسان حال هر عينى كه همان استعداد و تقاضا و سوال ذاتى او است افاضه مى فرمايد و اسناد امساك و بخل در اعطاى خواسته هاى اعيان به واجب مطلق و غنى بالذات كه ((يداه مبسوطتان )) راه ندارد و آنچه كه از او است افاضه وجود است بالذات و حدود ناشى از اعيان است و به اصطلاح مجعول بالذات وجود آنها است نه ماهيات آنها كه همان اعيان باشد و همه شرور و نقائص از حدود برمى خيزد و نسبت شربه جاعل دادن بالعرض است و مجاز؛ چه از خير محض جز نيكو نايد و چون هر موجودى به اقتضاى عين ثابتش مى گيرد لاجرم سرنوشت هر موجودى به عين ثابت او است و اين همان است كه حكما مى گويند: ((ماهيت مجعول به جعل جاعل نيست )) گل و خار اگر جداى از هم ملحوظ شوند، گل را خوب و خار را بد مى پندارند ولى اگر درست دقت شود بدبينى منتفى است . همانند درخت ليمو و خار آن كه ليموى شيرين بدون خار كه محافظ اوست راه ندارد و دائما جمال را جلالى بايد كه تا جمال را محافظ باشد. لذا براى حفظ جمال ، جلال لازم است .
حافظ گويد كه من موجودات را از هم گسيخته ملاحظه مى كردم لذا مى گفتم خار براى چيست ؟ و آن يكى را براى چى خلق كرده اند و متوجه نبودم و آنها را جدا جدا نگاه مى كردم و لب به اعتراض و ايراد مى گشودم كه درخت ليمو، ليمو بدهد و خار را مى خواست چه كند.
رفتم نزد استاد و نسبت به اين گونه موارد زبان به اعتراض گشودم ولى استادم مرا راهنمايى كرده است و فرمود:

پير ما گفت خطا درقلم صنع نرفت    آفرين برنظر پاك خطا پوشش باد

خطا پوش يعنى عيب را برده است كه مراد از آن عيب و خطا جهل من بود كه استاد با نظر پاكش خطا و عيب من كه همان جهل من بوده است را برطرف كرده است و علم و فهم به سر خلقت را به من آموخت . لذا مرا از جهل بيدار كرده و در آورده است كه نظر كج بين تو خطا مى بيند وگرنه در متن واقع گل بدون خار و درخت ليمو بدون تيز و تيغ و آدم بدون شيطان راه ندارد و بايد مجموعه عالم را با يك ديد نگاه كرد نه اينكه جداى از هم مشاهده كنى و اعتراض بدان را جائز بدانى .
مثلا پشه اى معترض باشد كه چرا دور چشم را با مژه كه نوك سر نيزه اى دارند پرچين كرده اند و وقتى خواست آن را بدون اسرارش ببيند و خودش با خرطومش آب چشم را بمكد و به اين سرنيزه ها برخورد كرد كه او را از پاى در آوردند لذا ناراحت است كه خلقت مژه ها براى چه بود. ولى براى انسانى كه به سرش پى برده است مى نگرد كه اعتراض پشه زير سر جهل اوست كه بايد او را از خطا بينى بيرون آورد.
خطا جهل است و خطاپوشى بيان سر است كه با بيان سر جهل مى رود و علم جايگزين آن مى گردد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی-شارح استاد صمدی آملی